عاشق خفته


محبوبه عباسي

آسمان، هوس پايين آمدن به دلش افتاده بود و ستاره ها چشمك زنان براي زمينيان اظهار وجود مي كردند. ابرها حال و هواي نزول داشتند و باغ ها حال و هواي وصول. در نيمه هاي شب هوس پريدن جان مي گرفت و در سحرگاهان وسوسه يكي شدن، پرده ي خواب را مي دريد و بر دستان وصال بوسه مي زد.

شهيد را بدايتي و نهايتي نيست؛ مثل ستاره، مثل سپيده، مثل سحر و مثل رود.



[ صفحه 233]



آنان كه در سنگر اخلاص، زير رگبار جهالت، آيه هاي معرفت تلاوت مي كردند؛ آنان كه در برهوت غفلت، شاخه هاي نور قسمت مي كردند و از خوشه هايش مي خوردند؛ آنان كه در ظلمت سكوت، سوره هاي فصيح و بلند عشق را مي پراكندند؛ آنان كه در سر دو راهي و دو دلي يك دل شده بودند؛ در پس زمينه ي ايمان، اصل ايمان بودند و نه شرح مثنوي معرفت، كه خود آن بودند.

كور سوي جسارتي اگر بود، در ميدان حضور آنان بود. شمعي اگر در ظلمات فروزان بود، شمع وجود عارفشان بود كه جهل را در خود ذوب مي كرد. پروانه اي اگر پر به شعله مي سپرد، آبديده ي حضورشان مي شد و دلسوخته ي وجودشان.

«عاشق خفته» عنوان مجموعه اي است مشتمل بر هجده قطعه ادبي كه محبوبه عباسي موضوع محوري آن را «نماز در ميدان هاي جهاد و شهادت» قرار داده است. اين دانشجوي بيست و هشت ساله تهراني با آن كه در رشته زبان انگليسي تحصيل مي كند، به گواه اين مجموعه آشنايي خوبي با زبان فارسي دارد. او جا به جا توانايي خود را در استناد از واژه هاي آهنگين و مسجع نشان مي دهد و گاه، فرودهاي بسيار تكان دهنده اي دارد. البته از برخي جملات قصار درخشان نثر نيز نبايد گذشت. افزون بر اين، از قوه خيال و خلاّقيّت خوبي نيز برخوردار است كه اين عناصر با هم دست مايه ي قابل توجهي براي يك نويسنده است.



[ صفحه 234]



آن چه مايه دريغ و تأسف است، عدم ربط وثيق و كامل اثر او با موضوع انتخاب شده است. متن او در موضوع نماز است، اما هميشه مرتبط با ميدان هاي جهاد و شهادت نيست. اين عيب البته نقصان بزرگي براي نثر او نيست و مي توان اميد بست كه شايد با فرصتي بيشتر، بسيار زيباتر بنويسد.


بازگشت