سجاده ي سرخ


ثريا رسولي

بوي خوش عطر وشميم بهاريِ سجاده يِ سرخِ علي، برحال وهواي مسجد طنين انداخته بود و آن جا را معطر كرده بود و نام علي ورد زبان ها بود، آن گونه كه هركس مشكلي مي يافت فرياد مي زد: «يا علي مدد». سراسرِ نمازِ علي عشق بود و ايثار. علي عاشق بود؛ عاشق مُهر و سجاده، عاشق خدا و عاشق ذكر. علي مردي از نور بود و در خانه ي نور به دنيا آمد. علي ستاره اي نوراني بود كه در آسمان تاريك شب، درخشش خود را به نمايش مي گذاشت.

آن هنگام كه الله اكبر نمازش، ستون هاي مسجد را به مناجات با خدا مي خواند هيچ كس نمي توانست علي را از معبودش جدا سازد. آن وقت علي بود با خدا؛ تنهاي تنها.

سجاده ي علي و نمازش چون حلقه هاي زنجيري به هم پيوسته بودند و وي را هميشه از تنگناي جهان تاريك به عالمي پاك مي بردند؛ دنيايي كه ما تصور آن را هم نمي كنيم.



[ صفحه 174]



هنگام نماز، او چنان عاشقانه و عارفانه زنجير اتصال با خدا را محكم مي كرد كه هيچ فكري جز معبود در زلال چشمه سار روشن انديشه هايش جا نمي گرفت. علي ، هماي رحمت و فرزند كعبه بود.

ثريا رسولي متولد 1365 و ساكن قزوين است. او كه از مهاجران افغانستاني است، نوشته اش را در موضوع «سجاده ي سرخ حضرت علي عليه السلام» ارسال كرده است. ثريا رسولي با نثري زيبا و جاندار از نماز حضرت علي عليه السلام سخن مي گويد. سجاده ي علي عليه السلام و نمازش، به تعبير او، چون حلقه هاي زنجيري به هم پيوسته اند. رسولي مي نويسد كه نمي داند علي عليه السلام كه بوده است، اما مي داند كه مولاي اوست و از بهشت برزمين فرود آمده است.


بازگشت