آواي ملكوت


سيدحسين رضوي پور

نداي بوف، آواي شوم شب هاي بدون مهتاب است؛ اما آن كه مهتاب بردل او تابيده است، هرگز شب را به نواي خواب آلود بوف نمي سپارد.

صداي خروس ها فضاي كوچه باغ هاي روستايم را مملوّ از شوروشوق كرده است و ديگر زوزه ي شبانه ي شغال ها به گوش نمي رسد. پرندگان همهمه مي كنند؛ گويي از يكديگر مي پرسند: «آيا وقت ديدار فرا نرسيده است؟»

نوري در حياط خانه مي درخشد. تصوير ماه در زلال حوض كوچك حياط، مرا به طهارت مي خواند. ذرّه ذرّه ي وجودم را در آب پاك صبحگاه شست وشو مي دهم و گرماي سوزناك دوزخ نفس خود را به خنكاي آب مي سپارم تا حركات دروني نفسم را خاموش كند. آن گاه خود را مهيّا براي وصل مي بينم.

قطعه اي كه خوانديد نوشته ي سيدحسين رضوي پور بود. او هفده ساله است و در استان مازندران، شهرستان نوشهر زندگي مي كند و در دبيرستان پسرانه ي «شاهد» اين شهر درس مي خواند.

قطعه ي ادبي ارسالي او «آواي ملكوت» نام دارد. اين متن بلند در پنج صفحه و درباره ي موضوع «نماز» تنظيم شده است.



[ صفحه 173]



سيدحسين متن خود را به شهيدان سيدحسيني و سيدجواد پوراكبر رضوي تقديم كرده است.

آواي ملكوت گوياي سيري است كه نويسنده را از بستر خواب در سحرگاه به نماز و بندگي مي خواند و در نهايت به پاكي مي رساند.


بازگشت