به مقصد شفا


مهناز روشنان

وقتي در آرامش شب، دست دعا به آسمان كشيده ي خود را مي نگرم، گل برگ هاي طلايي انتظار را در ستار ه اي آتشين مي بينم. تو را حس مي كنم و گذشتن سردت را به خاطر مي آورم و به ياد فراموشي وجودم در چشمان تو مي افتم ومي سوزم تا شايد شعله ام شب سرد را برايم گرم كند.

اي خدا! با شعله هاي آه چگونه مي توان لحظه ها را سپري كرد و در حضور اي كاش ها باريد؟ اشك هاي من با پرهاي دعايي، به آسمان ها اوج خواهد گرفت و به اجابت تو و كرامتت كه نيازمند آن



[ صفحه 164]



هستيم پيوند خواهد خورد. مثل هميشه به من رحم كن و مرا مسافر راهت قرار بده. مرا به من بازگردان كه رحمانيت تو گواراست.

مهناز روشنان بيست و چهار سال دارد و ساكن شهرري است و در مجموعه ي شصت و هشت صفحه اي خود، كه آن را به زيبايي و با حاشيه اي از نخل حروفچيني كرده است، به چهار موضوع پرداخته است: «شهيدان نماز»، «اگر در نماز امام حسين عليه السلام بودم…»، «انعكاس نماز در شعر و ادب عاشورايي» و «نماز در سيره ي عملي و نظري امام حسين عليه السلام».

او در يادداشت كوتاهي كه بر اين مجموعه نوشته است، توضيح داده كه داعيه ي نوشتن قطعه ي ادبي ندارد و خوب مي داند كه اين همه بهانه اي است تا جوانان اين مرز و بوم با عاشورا و نماز پيوند بخورند و گفته است آن چه نوشته به عشق امام حسين عليه السلام بوده و حس مي كند تمام توانش را گذاشته و تمام تلاشش را در طول يك ماه ونيم كشيده و اميد برده است مولايش حسين عليه السلام بپذيرد. و حق همين است كه بخواهيم اين تلاش ها را در وهله ي اول خداوند و سپس مولايمان اباعبدالله عليه السلام از ما بپذيرد.

همه مي دانيم كه ملاك هاي قضاوت آن ها، نه رعايت قواعد زبان و نه گفتن جملات اديبانه و نه ترتيب و آداب جستن است كه معيار و محكشان ميزان بهره مندي دل ما از خلوص و عشق و دوري از دروغ و ريا و نظاير آن است.



[ صفحه 165]



شايد بهره اي كه نوشته ي خانم روشنان از خيال برده است، اندك باشد، شايد زباني كه براي گفتن حرف هايش برگزيده، خيلي غيرمستقيم و استوار و محكم نبوده باشد، شايد تصويرهايش از نظر ادبي كاملاً رسا، پخته و بديع نباشد، شايد نوشته اش از انسجام كافي برخوردار نباشد و شايد كار او را در دايره قطعه ي ادبي خلاقانه نينگاريم؛ اما از كجا معلوم كه در عالم بالا، برپاي اثرش مُهر تأييد نزده باشند و از كجا معلوم اين كه تمام و كمال در پوشه ي اعمال پذيرفته اش نگذاشته باشند.

البته ما علم غيب نداريم و خداوند اين تكليف را در توان ما نگذاشته است. از اين رو آن داوري اصلي و نهايي را به خداوند متعال وامي گذاريم و طمع مي بنديم، ضمن آن كه پاي ما را از دايره ي صواب خارج نكند. اين تلاش اندك را از همه ي ما بپذيرد.


بازگشت