چشمه ي عشق


محمد ابراهيم نيا

در افلاك محشري به پاست. فرشتگان سر برديوار محشرش چسبانيده اند. نمي دانم چرا ناله مي كنند؟ دل زمين مي لرزد. چه



[ صفحه 59]



صحراي عجيبي است! پر از غم؛ مي گويند نامش كربلاست. وحي آوران با آب ديده آن را جارو مي كنند. فرياد دين به پاست كه به زخم خنجري ناله مي كند.

ظهر است و اسرافيل به لهجه ي موج اذان، در سور مي دمد. حسين عليه السلام وضو مي سازد و به نماز مي ايستد. زمين بر پيشاني حسين عليه السلام بوسه مي زند و با او خداحافظي مي كند. آسمان از دست هاي پينه بسته ي حسين عليه السلام كه به سوي او دراز شده شرمگين، روي مي گرداند…. عده اي در پشت سرش به نماز ايستاده و توشه ي سفر بسته اند. لحظه اي بر ذهنم راندم كه كاش من هم در آن نماز بودم؛ اما دست نهيب، اسب نفسم را كشيد و گفت: «تو كه هنوز در راه اسلام، نگاه تندي نخورده اي، به چه اميدي مي خواهي با حاميان دين پاي بر سفر نهي؟»

محمد ابراهيم نيا از دزفول، واقع در استان خوزستان، قطعه اي شش صفحه اي را با موضوع «اگر در نماز امام حسين عليه السلام بودم…» ارسال كرده است. نويسنده در اين قطعه روز عاشورا و نماز خواندن امام حسين عليه السلام را توصيف مي كند و درباره ي حالات امام حسين عليه السلام و آخرين نماز ايشان سخن مي گويد و آن نماز را بلندترين عشق، و زيباترين انديشه و پرمعناترين راز مي داند.



[ صفحه 60]




بازگشت