سوداي پرواز


ليلا انصاري نژاد

به راستي كه طلوع خورشيد ديدني و شنيدن اذان صبح دلنواز است و بالاتر از آن خداي خورشيد است كه چشم آدمي را با نور خود جلا مي دهد، وقتي كه بشر چشم به جهان مي گشايد، در گوشش بانگ اذان مي خوانند و هنگامي كه از دنيا مي رود دوباره آيه اي براو مي خوانند….

ولي ما را چه باك از دست شيطان هاي وجود. ما كه قبله ي خود را ديده بوديم؛ ما كه نماز آيات را خوانده بوديم. آري! عشق، باراني از رسولان پاك خداوند است كه در گرمي سرخ يك افق به ميهماني زمين آمده اند.

اگر به سوي كعبه نمي روي پس رو به روي قبله بايست و آرام زمزمه كن. آري! نماز بخوان! وقتي كه خواندي انساني نمازي خواهي شد؛ وقتي كه خواندي، زندگي رنگ تحول مي گيرد و اكنون حتي لباس تو در حال نماز است.

لباس تو در ركوع و سجود است. اتاق تو در فضاي ساكت و پر از سكوت انساني مقدس است. ديوارهاي خانه ات حديث هستي را شمع خلوتگه خود كرده اند.

آن نوجوان يادش آمد كه بايد برخيزد و وضو بگيرد. او در اوج افكار خود غوطه ور بود و خاطره ي روزهايي را مي ديد كه برادرانش



[ صفحه 50]



چگونه در صف هاي نماز، بي باكانه شهيد مي شوند؛ چرا كه به خاطر قدس، اولين قبله ي مسلمانان، بايد از همه چيز خود مي گذشتند. آري! بلند شد؛ كوچه را ديد؛ پر از سنگ بود. او گريه كرد؛ او بارها از اين كوچه ي زخمي گذشته بود. يادش آمد؛ هر صبح بوي نان برشته با شميم ملايم همرنگ شده و از همين كوچه گذشته بود.

ليلا انصاري نژاد اهل مهاباد از شهرهاي آذربايجان غربي است. او كه در سال 1361 متولد شده است ديپلم دارد و اين متن را در يازده صفحه به نگارش در آورده است. نوشته ي او درباره ي نماز است. انصاري نژاد با نثري زيبا و ديدگاهي قابل توجه نماز و مراحل و حال و هواي آن را توصيف مي كند.

او هم چنين از شهيدان نماز و به خصوص مولاي متقيان علي بن ابي طالب عليه السلام سخن به ميان مي آورد.


بازگشت