آيا ضرورت و عذري مجوز ترك نماز مي شود؟


«الصلوة لا تسقط بحال»

(پيشوايان بزرگ)

هر مسلمان بالغ عاقل، مكلف به نماز است، يعني نماز بر او فرض و واجب است، و هيچ گونه ضرورت و عذر مجوز ترك نماز نمي شود، و هيچ موجبي باعث سقوط اين فريضه بزرگ از مكلف نمي گردد. در هر حال و به هر شكل بايد نمازش را بخواند.

تنها در دو حالت، تكليف نماز از زنها ساقط است، به اين معنا كه نمي توانند در اين دو حالت نماز بخوانند و نبايد بخوانند.

يكي در حال حيض و ايام عادت (رگل) كه بايد نماز را ترك كنند. و ديگر در روزهائي چند پس از وضع حمل و زائيدن شان، و شرح و تفصيل اين دو مورد در كتابهاي فقهي و رساله هاي عمليه بيان شده.

و مورد سومي هم هست كه ميان فقها در آن اختلاف است كه نماز ساقط مي شود يا نه؟

و آن مورد فاقد الطهورين است، يعني كسي كه هيچ وسيله براي تحصيل طهارت ندارد.



[ صفحه 134]



گروهي از فقها بر آنند كه اين شخص احتياط كند، به اينكه در وقت نمازش را بدون طهارت بخواند، و قضاي آن را نيز در خارج وقت به هنگام امكان تحصيل طهارت به جا آورد.

«اما در دو مورد پيش كه تكليف نماز ساقط است، و نبايد نماز بخواند مسلم و قطعي است كه قضا نيز ندارد.»

در غير اين دو مورد، و مورد فاقد الطهورين كه گفتيم محل اختلاف است مورد ديگري را سراغ نداريم كه شخص مكلف، به واسطه عذر يا ضرورتي بتواند نمازش را ترك كند.

ممكن است كسي در تمام وقت، مثلا از اذان صبح تا طلوع آفتاب خواب باشد، و در نتيجه نماز صبحش فوت شود، و يا در تمام وقت بيهوش بماند و نتواند نماز بخواند، و يا احيانا در وقت بواسطه عللي نمازش را فراموش كند.

اما اينها عذرهائي نيست كه بواسطه آن نماز عمدا ترك شود، و انسان به اختيار خود نماز نخواند.

اينها عذرهائي است كه بواسطه آن نماز خود به خود و قهرا و بلا اختيار ترك مي شود.

چون مسافرت در ماه رمضان نيست كه باعث شود انسان اختيارا و از روي عمد روزه نگيرد، بلكه روزه بر او حرام باشد.

و چون عذرهاي ديگري كه با آنها روزه غير مشروع و نادرست است و يا عذرهائي كه مي توان با وجود آن روزه را ترك كرد.

در مورد نماز هيچگونه از اين نوع عذرها نيست كه مجوز ترك نماز باشد. مريض باشد، پير باشد، ضعيف باشد، مسافر باشد، بترسد، به هر حال باشد، بايد نمازش را بخواند. «الصلاة لا تسقط بحال» به هر حال نماز



[ صفحه 135]



ساقط نمي شود.

و اين خود يكي از امتيازات بزرگ و عجيب نماز است. كه كاشف از فوق العادگي و اهميت اين فريضه بزرگ است. كه در هيچ حال ترك آن جايز نيست حتي در سخت ترين حالات.

ولي از آنجائي كه شارع مقدس اسلام نخواسته بر مردم سخت بگيرد و آنها را در مضيقه و حرج قرار دهد، و اصولا شريعت اسلام، شريعت سهله و سمحه و آسان است كه «بعثت بالحنيفية السمحة» مبعوث شده ام به شريعت مطابق با فطرت و ميانه و آسان!

و چنانچه خداي متعال در قرآن مجيد مي فرمايد:

«و ان كنتم جنبا فاطهروا و ان كنتم مرضي أو علي سفر أو جاء احد منكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم».

(سوره مائده - آيه 9)

و اگر جنب باشيد پس غسل كنيد. و اگر مريض بوديد و يا در سفر و يكي از شما قضاء حاجت كرد و يا با زنها نزديكي نمود، و آب نيافتيد، پس بر خاك پاك تيمم كنيد. زيرا خدا نخواسته شما را در مضيقه و حرج قرار دهد، بلكه خواسته شما را پاك گرداند.

و باز در جاي ديگر مي فرمايد:

«يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر».

(سوره بقره - آيه 181)

خداوند آساني و سهولت براي شما خواسته و دشواري و سختي برايتان نخواسته.



[ صفحه 136]



و در روايات معتبر آمده كه آنچه را انسان به آن اضطرار پيدا كند برايش مباح و حلال است.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«ليس شي ء مما حرم الله الا و قد احله لمن اضطر اليه».

چيزي نيست كه خدا حرام كرده باشد، مگر اينكه براي مضطر به آن، حلال فرموده است [1] .

روي اين اصل در مورد نماز كه هيچ ضرورت و عذري باعث اباحه و جواز ترك آن نمي شود، شارع اسلام به شكل ديگر براي نمازگزاران كار را سهل كرده و آسان نموده است.

تا در حال و در هر شرط بتوانند به سهولت و آساني فريضه بزرگ نماز را به جا آورند، و از آثار و نتايج بزرگش برخوردار شوند.

در مورد نماز تسهيلات فراواني شده كه به چند موردش از باب نمونه اشاره مي كنيم كه ضمنا قاعده كلي هم بدست بيايد.

كسي كه نمي تواند بايستد - اصولا ضعيف است، يا در اثر كسالت و مرض قادر بر ايستادن نيست، يا عذرهاي ديگري دارد كه نمي تواند ايستاده نماز كند - نشسته نماز بخواند. و لازم نيست كه ايستادن براي او ممكن نباشد بلكه همين مقدار كه برايش دشوار باشد، اگر بخواهد بايستد برايش زحمت است، به سختي بايد بايستد، در اين صورت مي نشيند و نماز مي خواند. و اگر نشستن نيز برايش سخت است خوابيده نماز بخواند، به هر شكل نشستن، و به هر نوع خوابيدن كه برايش دشوار نباشد.

و اگر بواسطه درد كمر يا عوارض ديگر نمي تواند، يا برايش مشكل است كه به طرز معمول ركوع و سجود به جا آورد، به اشاره سر و پائين آوردن آن ركوع و سجود كند، نهايت اينكه براي سجود سرش را قدري



[ صفحه 137]



بيشتر پائين بياورد، و چنان كه با اشاره سر نيز نتواند ركوع و سجود كند و يا برايش د شوار باشد، به بستن چشم ركوع و سجود مي كند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«آدم مريض اگر مي تواند، ايستاده نماز بخواند و اگر نتوانست بايستد، نشسته نماز كند، و اگر نشسته هم نمي تواند، به پشت بخوابد و نماز بخواند، تكبيرة الاحرام بگويد و قرائت بخواند، سپس براي ركوع چشم خود را ببندد و ذكر ركوع بگويد، بعد چشم باز كند و همين چشم باز كردن به حكم سر برداشتن از ركوع است و براي سجده نيز چشم خود را ببندد و ذكر سجده بگويد، پس چشم باز كند، و باز كردن چشم به جاي سر برداشتن از سجده است، و بعد تشهد بخواند، و نمازش را تمام كند».

از رسول اكرم صلي الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«اگر انسان نمي تواند ايستاده نماز بخواند، نشسته نماز كند و اگر نشسته نيز نمي تواند، به پشت بخوابد و نماز بخواند، به طوري كه پاهايش به سوي قبله باشد، و براي ركوع و سجود ايماء و اشاره كند».



لنگ و لوك و خفته شكل و بي ادب

سوي او ميغيژو او را مي طلب



و البته براي اطلاع بيشتر و كافي در اين مورد بايست به كتابهاي فقهي و رساله هاي عمليه مراجعه شود.

و اجمالا هيچ نوع مرض و كسالت و يا ضعف و عوارض ديگر نظير اينها موجب سقوط نماز نمي شود، و انسان نمي تواند به اين گونه عذرها نمازش را ترك كند.

و حتي اگر در حال جنگ، و روبرو شدن با دشمن و بلكه در حال مسايفه يعني رد و بدل كردن شمشير و زد و خورد با تيغ، باشد، حتي در



[ صفحه 138]



همين حال اگر متوجه شود كه وقت نمازش مي گذرد، بايد نماز بخواند.

لكن نه به اين شكل و صورت معمولي و عادي.

چنانچه اميرالمؤمنين سلام الله عليه در جنگ صفين در حال اشتغال به جنگ و اتفاقا وقتي كه خود و اصحابش سخت به كارزار مشغول بودند، يارانش را امر به نماز كرد.

در يكي از روزهاي صفين حضرت دستور داد، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را به تكبير و تهليل و تسبيح و تحميد و دعاء، خواندند، و آنان را امر به اعاده و يا قضاي آن نمازها نكرد، نمازشان همان بود كه انجام دادند.

مرحوم محقق در كتاب شرايع فرموده:

«و اما نماز مطارده كه نماز شدت خوف هم ناميده بشود، مثل اينكه در جنگ كار به روبرو شدن، و شمشير به روي يكديگر كشيدن برسد، پس به هر طور كه ممكن است نماز مي خواند، ايستاده يا در حال راه رفتن و يا سواره، و هنگام گفتن تكبيرة الاحرام به قبله رو مي كند و در صورت امكان تا آخر به سوي قبله نماز مي خواند و گرنه، به هر مقدار كه ممكن است، و اگر به هيچ وجه توجه به قبله امكان نداشت، به هر جهت و به هر سمت كه شد، مانعي ندارد.

و اگر نتوانست پياده شود، سواره نماز بخواند و بر قربوس زين سجده كند و اگر امكان پيدا نكرد (يعني ترسيد سرش را پائين بياورد) به اشاره و ايماء سجده كند، و اگر به طور كلي مي ترسيد براي ركوع و سجود اشاره و ايماء هم بكند، اكتفاء نمايد به گفتن ذكر و ركوع و سجود از او ساقط مي شود و به جاي هر ركعت نماز مي گويد.

«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر».



[ صفحه 139]



و همچنين است نماز غريق و نماز خوف و نماز كسي كه از دزد يا درنده اي بترسد، كه تفصيل همه در كتابهاي فقهي به ضميمه روايات مربوط ذكر شده».

خوانندگان عزيز از روي هم رفته مطالب گذشته، معلوم مي شود نماز فريضه فوق العاده بزرگي است.

و ما متأسفانه تا به حال، بزرگي و اهميت آن را تا اين اندازه نمي دانستيم و وظيفه بسيار سنگيني است و ما آن را سبك گرفته و ناچيز شمرده ايم. و درباره اش سهل انگار بوده و تاكنون آن را كاري ساده و بي ارزش و بدون اثر فرض كرده ايم.

واي بر ما، پس واي بر ما. كه اين فريضه بزرگ و گرانقدر را كه ركن اسلام و عمود دين است، هنوز درست نشناخته و حقيقتش را درك نكرده و بدين جهت ضايعش گزارديم.

افسوس كه سالها نماز خوانديم، عمري نماز خوانديم ولي نفهميديم چه گفتيم و چه كرديم؟

و ندانستيم نماز چيست؟ منظور و هدف از آن چه مي باشد؟

دولا و راستي شديم، قيام و قعودي كرديم، اذكاري را ميان دو فكمان گردانديم، اورادي را بر زبان جاري كرديم.

اما از آن چه نتيجه گرفتيم؟ و چه فائده برديم؟

به واسطه نمازمان چه فساد و انحرافي در زندگي مان به صلاح و استقامت انجاميد؟

چه خلق و خوي خوب و كدام صفت پسنديده، در اثر نماز خواندن مان به جاي خلق و خوي بد و صفت زشتمان نشست؟

نمازمان چه تحولي در ما پديد آورد؟ و چه تغييري در زندگي مان داد؟



[ صفحه 140]



و بساط چه موهوم و كدام خرافه از ميانمان برچيده شد؟ و به وسيله نمازمان چه راهي به سوي علم، به سوي ترقي، به سوي كمال پيموديم؟ و چه تقربي به خدا براي ما بوجود آورد؟

«الصلوة معراج المؤمن»، «الصلوة قربان كل تقي» [2] .

شگفتا كه خورديم و آشاميديم، و عضلاتمان را نيرو داديم، خورديم و آشاميديم و انرژي هاي از دست رفته را به خود باز گردانديم و به فعاليتهاي بدنيمان ادامه داديم، مكرر در مكرر خورديم و آشاميديم و ملول نشده و خستگي احساس نكرديم، بلكه در هر مرتبه با اشتها و ميل فراوان، و با كيف و لذت خورديم و آشاميديم، با چه تنوع ها؟ و با چه تشريفات و تشكيلات؟

اما نماز خوانديم و افكارمان، انديشه هامان نيرو نگرفت و روشن نشد. نماز خوانديم و دلمان قوي و نيرومند نشد و اراده مان محكم نگرديد.

«ان قوة المؤمن في قلبه» [3] .

نماز خوانديم و روحمان بزرگ نشد و هيچ گونه رشد نكرديم.

نماز خوانديم ولي كمتر فعاليت روحي و معنوي نداشتيم. و به مراحل علم و عرفان قدم نگذاشتيم.

مكرر در مكرر نماز خوانديم، اما بدون رغبت، بي كيف و بدون لذت بلكه با ملالت و خستگي، هرگز با ميل و شوق و نشاط نماز نخوانديم پس اين همه نماز خوانده و مي خوانيم، براي چه؟ شكم را كه سير نمي كند، تشنگي را رفع نمي نمايد، بدن را نمي پوشاند، درآمدي هم كه ندارد، صورت و پيكري هم نيست كه بشود از رنگ و رخش و ديدن اندام و تماشاي جمال و زيبائي اش لذت برد و كيف كرد و گاه و بيگاه او را در آغوش كشيد، پس چيست؟ و براي چه آنقدر خودمان را معطلش



[ صفحه 141]



كرده ايم؟ نه اين كارها از نماز مي آيد و نه ما آن استفاده ها و آن نتيجه ها را از آن مي گيريم.

عجبا كه لباس به تنمان كرديم و زشتي هاي بدنمان را و ناقواره گي هاي آن را بوسيله آن پوشانديم، و نيز به خود زيبائي و جمال داديم اما بوسيله نماز زشتي هاي روحي خويش و آلودگي هاي آن را نپوشانديم و زيبائي تقوي و پرهيزكاري به آن نبخشيديم و خلاصه به واسطه نمازمان جامه تقوي به برمان نكرديم.

نماز خوانده و مي خوانيم و ليكن نه فردمان اصلاح شد و نه محيط خانوادگي مان و نه محيط بزرگ اسلامي مان به صلاح گرائيد.

راستي كه واي بر ما با اين نمازمان.

آخر ما چه مي گوئيم؟ حرف حسابمان چيست؟ براي چه و براي كه نماز مي خوانيم؟ آيا مردم را مي فريبيم و يا خود را گول مي زنيم و يا خدايمان را؟

مشهور است كه يكي از بزرگان، وقتي، در خلال موعظه اش به مردم مي فرموده: بيائيد جدا، از عبادتها كه كرده ايم استغفار كنيم از نمازها كه خوانده ايم طلب مغفرت نموده و آمرزش بخواهيم».

سخن پرمعنا و بزرگي است، ما هم مشمول سخن اين مرد بزرگ هستيم چون نمازي كه مي خوانيم، واقعا بازي با فرمان خدا است دستور بزرگ خدا را به هزل و شوخي گرفتن است و نماز را ضايع كردن و از شكوه و زيبائي اش انداختن است، و اين خود گناه بزرگي است كه حتما بايد از آن استغفار كنيم و توبه نمائيم.

«من لم تنهه صلوته عن الفحشاء و المنكر لم يزدد من الله الا بعدا».

هر كه نمازش از كارهاي زشت و بد بازش ندارد، بيشتر از خدا دور مي شود [4] .



[ صفحه 142]



خوب است قدري به خود آئيم، فكر كنيم كه شارع مقدس اسلام و پيشوايان بزرگ دين مان كه اين همه در نماز سفارش فرموده اند و آن را موضوعي بسيار مهم و با ارزش بيان كرده اند، و رفتار خودشان و توجه و عنايتشان به نماز طوري بوده كه واقعا مايه شگفتي است.

ناگزير جهتي دارد، علتي دارد، هدف و غايتي بزرگ براي آن هست، در زندگي و خوشبختي و سعادت انسان مؤثر است.

تا كي اين اندازه لاقيدي و بي اعتنائي؟ و تا كي اين غفلت و بي خبري؟ من خود بارها و بسيار ديده ام، اشخاصي نماز مي خوانند، ولي در كمال بي اعتنائي به آن، و بدون هيچ توجه كه چه مي خواهند بكنند؟ خيلي عادي و ساده و حتي ديده ام اشخاصي را كه با يك زيرشلواري كوتاه تا بالاي زانو و يك زير پيراهني به اصطلاح ركابي، ايستاده و نماز مي خوانند. در حالي كه همين اشخاص ممكن نيست به اين ريخت و قواره در برابر عادي ترين افراد مردم بايستند، و يا خود را به او نشان دهند و يا پيش او حضور يابند.

نوعا آداب نماز را رعايت نمي كنند، نه اذان براي نمازشان مي گويند و نه اقامه، و نه در نمازشان طمأنينه و آرامش درستي دارند.

به سر و روي خود بازي مي كنند، بدنشان را مي خارانند، خميازه هاي عجيبي مي كشند، دهن دره مي كنند، به اين سو و آن سو توجه دارند. تمام همتشان بر اين است كه هرچه زودتر نمازشان تمام بشود و به دنبال كارشان بروند، نه تعقيب و دعا مي خوانند و نه سجده شكر به جا مي آورند.

كه اينها همه كاشف از بي اعتنائي به نماز و دليل بر سهل انگاري و سبك شمردن آن است.

هر كاري را گرچه خيلي جزئي و ناچيز باشد بر نماز مقدم مي دارند. و



[ صفحه 143]



و ابدا فكر نمي كنند كه چه مي كنند؟ و چه مي گويند؟ و با كه حرف مي زنند؟ و در برابر كه ايستاده اند؟ و چه عملي انجام مي دهند؟ و چه نتيجه اي از اين عملشان بايد بگيرند؟

و اينان بدانند كه اين طور نماز خواندن، همان ضايع كردن نماز است، ضايع گزاردن نماز معنائي جز اين ندارد، و نتيجه اش يكي اين است كه خداي متعال آنها را ضايع مي گزارد، و مورد لطف و عنايت و مشمول رحمت و مغفرت خود نمي گرداند.

و از اين بدتر و اسفناك تر كه ما اصولا به اين حرفها كار نداريم. از اين سخنان ترس و خوفي در ما پيدا نمي شود، حساسيتي پيدا نمي كنيم. و ترتيب اثري به آن نمي دهيم.

نمي دانيم چه عاملي اين طور ما را تحذير كرده؟ چه باعث شده كه تا اين اندازه از اين مطالب غافل و بي خبر مانده ايم؟ چه شده كه نمي توانيم فكر كنيم؟ نمي توانيم بيانديشيم؟ نمي دانم در اين ميان مقصر كيست؟ مسئول كيست؟

يكي از آثار غضب و نشانه هاي خشم خدا بر مردم اين است كه لذت مناجات با او و لذت عبادت و بندگي او از آنها سلب مي شود.

مناجات و راز و نياز با خدا و عبادت و بندگي او در كام و دل و جانشان حلاوت و شيريني ندارد، و از آن لذت نمي برند و قهرا به آن متمايل نيستند.

لذتها و كيفشان در رسيدن به حظوظ نفساني و نيل به مقاصد مادي است.

بنابراين سزاوار است مسلمانان بهتر و بيشتر به نماز توجه كنند، و بر آداب و شروط آن محافظت و مواظبت نمايند، و هنگامي كه مي خواهند نماز



[ صفحه 144]



بخوانند با اعتناء به شان آن و اهتمام به امر آن، و با توجه به اينكه نماز موضوع مهم و كار بزرگي است كه مي خواهند انجام دهند، و فكر كنند كه اكنون مي خواهند در برابر خداي بزرگ بايستند و با او سخن بگويند، با توجه به اين معاني مشغول مقدمات نماز شوند و خود را براي انجام اين كار بزرگ آماده كنند.

خوب شما بفرمائيد چه كنند؟

بسم الله، شما حواستان را جمع كنيد تا من برايتان شرح دهم كه چه بايد كرد؟

نمازگزار همين كه دعوت خدا را براي حضور در پيشگاه با عظمتش بوسيله نداي آسماني اذان شنيد، بلادرنگ دعوت او را اجابت كند، با شوق و شعف، با نشاط و وجد از جا برخيزد خود را از آلودگي هاي زندگي دور سازد، و دست از مشاغل كسب و كار و خريد و فروش بكشد، به كار طهارت و پاكي و پاكيزگي خود بپردازد، خود را سبك كند، خود را تميز كند، بوهاي بد را از خود دور كند، دهانش را پاكيزه بشويد، دندان هايش را مسواك بزند، وضو بگيرد، تا در نتيجه نشاط و شادابي خاصي پيدا كند، جان و دلش روشن و نوراني شود كه «الوضوء نور و الوضوء علي الوضوء نور علي نور» و خود را خوشبو كند، و بهترين و پاكيزه ترين جامه هاي خود را بپوشد، خود را به زينتهاي مناسب و مشروع بيارايد، و اگر زن است كه بالخصوص در روايات وارد شده بدون زينت به نماز نايستد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«دو ركعت نماز با بوي خوش بهتر و افضل است از هفتاد ركعت نماز بدون بوي خوش» [5] .



[ صفحه 145]



امام چهارم عليه السلام در جاي نمازشان شيشه عطري گذارده بودند كه هرگاه مي خواستند نماز بخوانند خود را با آن عطر خوشبو مي كردند [6] باز امام چهارم عليه السلام، هنگامي كه براي نماز آماده مي شد، بهترين لباسهاي خود را در برمي كرد، بعضي سؤال مي كردند، چرا شما بهترين لباستان را در اين موقع مي پوشيد؟ [7] .

مي فرمود: «ان الله جميل و يحب الجمال» خداوند جميل است و جمال را دوست دارد، و من براي خدا جامه هاي خوبم را مي پوشم، و خدا خود فرمود: «خذوا زينتكم عند كل مسجد»

پس دوست دارم (در حال نماز كه در حضور خدا هستم) نيكوترين جامه هايم را بپوشم».

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«در حال نماز هرچه با توست و هر چه پوشيده اي با تو تسبيح مي گويد «بنابراين پوشيدن لباس متعدد بهتر است». [8] .

علي بن ابيطالب عليه السلام فرمود:

«زن بدون زينت نماز نخواند» [9] .

اينك كه اينطور خود را آماده كرد، براي مكان نمازش پاكيزه ترين جاها را انتخاب كند، و حتي الامكان در مسجد نماز بخواند و مخصوصا اگر مسجد نزديكش باشد كه «لا صلوة لجار المسجد الا في المسجد» [10] .

در جاي نمازش، و بالخصوص جلو رويش در جهت قبله چيزي كه او را سرگرم و مشغول كند و توجه او را بگيرد نباشد.

اينها همه به ضميمه اقبال به سوي خدا، و حضور قلب، و خلوص نيت، و توجه به اينكه چه مي خواهد بكند؟ و با كه مي خواهد حرف بزند؟ و به حضور در پيشگاه با عظمت كه خوانده شده؟ و همين حالا در برابر او



[ صفحه 146]



حضور مي يابد، و واقعا خائف و ترسان باشد از اين جهت كه شايد او را بار ندهند، و به حضور نپذيرند. پس خيلي مودب، با آرامش و اطمينان كامل، مقابل قبله بايستد، شتابزده و مستعجل نباشد، با خضوع و خشوع مشغول گفتن اذان و اقامه شود، چون در روايات آمده:

«هر كه براي نمازش اذان و اقامه بگويد، دو صف از فرشتگان به او اقتدا مي كنند كه حداقل در ازاي هر صف از مشرق تا مغرب است، و هر كه اقامه تنها بگويد، يك صف از فرشتگان پشت سر او مي ايستند، و با او اقتدا مي كنند».

علاوه بر اين با گفتن فرازهاي اذان و اقامه با تدبر در معاني اش، استعداد و آمادگي خاصي براي شروع در نماز در او پيدا مي شود.

آنگاه با ادب و شروطي كه در پيش يادآور شديم، وارد نماز مي شود، و نمازش كه تمام شد، مقداري پس از نماز براي خواندن تعقيب و دعا مي نشيند، چند لحظه اي ذكر خدا مي گويد.

و چه قدر مناسب است در اين حال، و هم اكنون، كه تجديد رابطه با خدا كرده، و عهد خود را با او تازه نموده، و تقربي به ذات مقدس او پيدا كرده، حوائج خود را عرضه كند، و فقر و نياز خويش را در برابر خداي غني و بي نياز اظهار نمايد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«خداي متعال نمازهاي پنجگانه را در بهترين اوقات مقرر فرموده، بنابراين بعد از نمازهايتان دعا كنيد» [11] .

و باز آن حضرت عليه السلام فرمود:

«همانا، خداوند نمازهاي واجب را در محبوبترين اوقات واجب كرده، پس حاجتهاي خود را بعد از نمازهايتان بخواهيد» [12] .



[ صفحه 147]



و نيز آن حضرت فرمود:

«پس از اينكه نمازت را خواندي، قدري بنشين و با جديت و كوشش براي امور دنيا و آخرت خويش دعا كن، و نيز از خدا بخواه كه نمازت را قبول كند».

و در چند روايت از رسول اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده كه:

«هر كس نماز واجبش را ادا كرد، براي او بعد از نمازش دعاي مستجابي است» [13] .

بنابراين سزاوار است نمازگزار بعد از نمازش، با توجه و خضوع مقداري بنشيند، با جديت و صميمانه و با اخلاص و اقبال تام، دعا كند و حوائج و نيازهاي خود را از خدا بخواهد.

و تا آنجا كه برايش ممكن است، دعا و تعقيب را گرچه مختصر، ترك نكند زيرا دعا در اين موقع نزديكتر به اجابت است.

و از جمله اذكاري كه بالخصوص پس از فريضه نماز بسيار مهم است، و در موردش تأكيد زياد، و توصيه و سفارش عجيبي شده، تسبيح حضرت فاطمه سلام الله عليها است.

سي و چهار مرتبه، الله اكبر، سي و سه مرتبه، الحمدلله، سي و سه مرتبه، سبحان الله.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«تسبيح حضرت فاطمه سلام الله عليها هر روز بعد از نمازهاي واجب، محبوبتر است نزد من از هزار ركعت نماز مستجبي در هر روز» [14] .

از حضرت باقر عليه السلام نقل شده:

«هر كه تسبيح حضرت فاطمه سلام الله عليها را بخواند و سپس استغفار كند، خدا او را مي آمرزد، اين تسبيح در زبان صد تا است و در ميزان



[ صفحه 148]



عمل هزار تا، شيطان را دور مي كند و خدا را خشنود مي گرداند» [15] .

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«هر كه تسبيح حضرت فاطمه سلام الله عليها را بعد از نماز واجبش، پيش از آنكه از جاي خود حركت كند، بخواند، آمرزيده مي شود» [16] .

روايات به اين معني و مفاد زياد و جدا قابل ملاحظه و دقت است. در اينجا ناگزيرم، يادآور شوم، كه تنها گفتن اين ذكر شريف، و جاري كردن آن بر زبان موجب آمرزش نمي شود، بلكه شروط و قيودي دارد. اي بسا كه قاري قرآن كه قرآن او را لعنت مي كند.

و اي بسا قرآن خوان كه به جاي اينكه قرآن شفيع او شود، خصم او مي گردد.

و چون تعقيب و دعا و تسبيح حضرت فاطمه سلام الله عليها را خواند، سجده شكر بجا آورد، خدا را سپاسگزاري كند، كه او را بر يك چنين عمل بزرگ موفق داشت، و به او لطف و عنايت فرمود و او را ياري داد تا توانست اين وظيفه سنگين و اين فريضه مهم را با رعايت آداب و شروطش تا حدودي انجام دهد.

و در سجده اش حداقل سه مرتبه «شكرالله» بگويد، با قوت نفس و اراده اي محكم، و توجه به آنچه ياد شد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«نمازگزار بعد از نمازش، بايد سجده شكر بكند كه خداوند بر او منت گذارده و او را توفيق داد، تا فريضه خود را انجام داد، و كمتر ذكري كه در اين سجده كفايت مي كند شكرالله» سه مرتبه است» [17] .

و درباره سجده شكر بعد از نمازهاي واجب، و همچنين گزاردن گونه راست و بعد گونه چپ را بر خاك، روايات زياد با بيانات عجيبي نقل



[ صفحه 149]



شده، هر كه طالب و راغب آن است به كتابهاي مربوط چون وسائل و غيره رجوع كند.

اگر نمازگزار با حفظ اين مطالب كه اكنون نوشتيم، و با مواظبت و مراعات آن آداب و شروط كه در پيش ياد شد، نماز بخواند، قطعا نمازش روي او اثر خواهد گزارد، و طبعا در او تحولي به وجود خواهد آورد، و زندگي او را تغييري بسزا خواهد داد.

و بلاشك او را انساني كامل و نمونه و ممتاز خواهد ساخت. و اين نمازگزار با اين وصف، خواهد كوشيد كه معناي نماز را بفهمد، و معناي آنچه را كه در نماز مي خواند - از قرائت آيات قرآن و اذكار - بداند و هنگامي كه به معنا و مفهوم آن آشنا شد، لذتي ديگر از آن خواهد برد و با شوق و نشاط بيشتري نماز خواهد خواند.

و قهرا از آثار و نتايج سودمندش بهتر برخوردار خواهد شد.

و اين جور نمازگزار است، كه اهميت و بزرگي نماز را دانسته، و آثار مطلوب و هدف و منظور از نماز را درست درك كرده و شناخته است. و اينان بسيار نادر و كم اند.

اكثر مسلمانان همان هايند كه به اين حرفها گوش نمي دهند، و به اين مطالب اعتناء نداشته و توجه نمي كنند، و به اين كارها نمي رسند.

اشتغال و سرگرمي به كار، حرص و آز شديد به مال، طمع و آمال و آرزوهاي دور و دراز، دلبستگي مفرط و زياده از حد به تجارت و خريد و فروش درآوردن پول، عشق و علاقه به زندگي و مظاهر جمال آن، پايبند بودن به تشريفات و تجملات، آنان را از آن حرفها و از آن مطالب بازداشته و فرصتي كه در آن گونه حقايق فكر كنند برايشان نگذارده. در اثناء وقت اگر كارش سبك شد و فراغتي پيدا كرد وگرنه در آخر وقت، با كراهت،



[ صفحه 150]



به دشواري، با بي حالي و كسالت، بدون هيچ نشاط و شادابي، با ناراحتي و خلق تنگ، با عجله و شتاب يك وضوي سر و دست شكسته و يك دست و روي شستن ناقص انجام مي دهند، سپس بدون حواس جمع، با افكار پريشان و خاطر آشفته، بدون اقبال و توجه و عدم حضور قلب، بدون خضوع و خشوع، يك نمازي مي خواند. خم و راستي شده و قيام و قعودي دارد، و اذكار و اورادي را ميان دو فك خود گردانده و بر زبان جاري مي كند.

و هم اينانند كه عمري نماز خوانده و مي خوانند، و كمتر اثر و نتيجه اي از آن نگرفته و نمي گيرند. نمازشان هيچ اثر نه در خودشان و نه در زندگي شان نگزارده و هيچ گونه تغيير و تحولي در آنها پديد نياورده.

بلكه برعكس، نتايجي ضد و برخلاف نتايجي كه بايد از نمازشان بگيرند گرفته اند. ذلت، پستي و انحطاط، فرومايگي، توسري خوردن، ضعف و زبوني، ترس و وحشت، بردگي و چاپلوسي و تملق، جمود و ركود و بي لياقتي، ووو.

و اسفناكتر از اين همه كه گروهي نماز را وسيله براي نيل به مقاصد مادي قرار داده اند، نماز دكان آنها است. و چه دكان پر دخل و پر درآمد؟ چه دكان و چه كسب آبرومند؟ و در عين حال بي زحمت. با يك ظاهر فريبنده با يك خضوع و خشوع تصنعي، با يك سكينه و وقار ساختگي، تظاهر به نماز و آداب صوري آن مي نمايند. و صورت حق به جانبي براي خويش درست مي كنند. با چه سالوس و تزوير؟ سپس چه تقلبها؟ چه كلاه برداريها؟ چه حقه بازيها؟ چه دوز و كلك ها؟ و در نتيجه، چه استفاده ها مي برند؟

و به خيال پوچ خود، بدين وسيله ها به هدفهاي شوم، و مقاصد حيواني



[ صفحه 151]



و شهواني و حظوظ نفساني خود مي رسند.

اينان مگر به رحمت خدا اميدوار نيستند؟ مگر از مقام خدا و خشم و غضب او نمي ترسند؟

«و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنة هي المأوي».

(سوره النازعات - آيه 40 - 41)

چرا فكر بازداشت شان را در پيشگاه حقيقت نمي كنند؟

چرا در انديشه هنگام ايستادنشان در موقف حساب نيستند؟

چرا از روز قيامت و موقع بازجوئي از اعمال و كارهايشان غافلند؟



نقد صوفي نه همه صافي و بيغش باشد

اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد



ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست

عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد



خوش بود گر محك تجربه آيد بميان

تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد



آيا نمي دانند كه بالاخره رسوا مي شوند؟ و نتيجه كار زشتشان گريبانشان را مي گيرد.

خوب است به هنگام كشتن، ياد روز درويدن باشند.



مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو

يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو



و چه خوش گفته:



دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر

كاي نور چشم من به جز از كشته ندروي





[ صفحه 155]




پاورقي

[1] بحار - ج 2 - ص 272.

[2] بحار - ج 82 - ص 307.

[3] بحار - ج 67 - ص 299.

[4] محجة البيضاء - ج 1 - ص 350 - و بحار - ج 82 - ص 198.

[5] وسائل الشيعه - ج 3 - ص 316.

[6] وسائل الشيعه - ج 3 - ص 316.

[7] بحار - ج 83 - ص 175.

[8] وسائل الشيعه - ج 3 - ص 339.

[9] وسائل الشيعه - ج 3 - ص 335.

[10] بحار - ج 83 - ص 379.

[11] بحار - ج 85 - ص 320.

[12] بحار - ج 85 - ص 324.

[13] بحار - ج 85 - ص 324.

[14] بحار - ج 85 - ص 231.

[15] بحار - ج 85 - ص 332.

[16] بحار - ج 85 - ص 332.

[17] وسائل الشيعه - ج 4 - ص 107.


بازگشت