نماز، واجب و فريضه اي بزرگ است


«ان الصلوة كانت علي المؤمنين كتاباً موقوتاً»

(سوره النساء آيه 104)

وجوب نماز يكي از ضروريات دين مقدس اسلام، و فريضه اي بزرگ و وظيفه اي سنگين در اين آئين پاك است.

منكر آن از دين خارج، و به اتفاق دانشمندان اسلامي كافر است.

و تارك آن، با اعتراف به وجوبش، بايد تعزير شود.

بعلاوه، اگر منكر وجوب آن، مرد، و اصولا مسلمان بوده باشد به اين معنا كه انعقاد نطفه اش در حال اسلام پدر و مادر، و يا يكي از آنها شده باشد، كه در اصطلاح او را مرتد فطري مي خوانند، بايد كشته شود.

و اگر اين چنين نبوده، بلكه خود اسلام اختيار كرده كه در اين صورت اگر منكر وجوب نماز شد اصطلاحا وي را مرتد ملي مي نامند از او توبه مي خواهند، اگر توبه كرد كه هيچ، و اگر حاضر به توبه نشد، بايد او را كشت.

و اگر زن مسلمان، در هر صورت منكر وجوب نماز شود، ابتدا از او توبه مي خواهند، اگر توبه كرد كه خوب، و اگر توبه نكرد، زندانش



[ صفحه 16]



مي كنند، و در زندان بر او سخت مي گيرند، تا توبه كند و اگر باز توبه نكرد، بهمين حال در زندان مي ماند تا بميرد.

و اما كسي كه نماز نكند، ولي اقرار به وجوب آن داشته باشد تعزيرش مي كنند، يعني او را مقداري شلاق مي زنند، اگر نمازش را خواند كه كاري با او ندارند، و اگر باز نماز را ترك كرد، براي دومين بار شلاقش مي زنند، و اگر در اين مرتبه هم نماز نخواند، به فتواي بعضي از فقها بايد او را كشت، و به فتواي بعضي ديگر در اين مرتبه نيز شلاق مي خورد، اگر سر به راه نشد، و باز گستاخي نمود، و نماز را ترك كرد در اين دفعه مسلم است كه بايد كشته شود.

و اين اختلاف ناشي از اختلاف روايات، و مدارك اين حكم است كه در كتابهاي فقهي استدلالي مشروحا بيان شده است.

چنانچه گفتيم: وجوب نماز از ضروريات دين مقدس اسلام است، و نيازي به دليل از اين جهت كه ضروري است ندارد.

ولي با اين حال چند آيه از قرآن مجيد در اين باره مي نگاريم:

«قال الله تعالي: «ان الصلوة كانت علي المؤمنين كتابا موقوتا».

(سوره النساء آيه 104)

البته نماز بر مؤمنان به طور حتم فرض و واجب شده.

«و اقم الصلوة ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر».

(سوره العنكبوت - آيه 44)

نماز را بپاي دار، زيرا نماز - نمازگزار را - از كار زشت و ناپسند باز مي دارد.

«حافظوا علي الصلوات و الصلوة الوسطي».

(سوره البقره - آيه 240)

محافظت داشته باشيد بر نمازها و خصوصا نماز ميانه.



[ صفحه 17]



نماز وسطي - ميانه - نماز ظهر است چنانچه مشهور است و در روايات زيادي هم آمده، و يا نماز جمعه است، و يا نماز عصر كه بعضي گفته اند:

«و امر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها».

(سوره طه - 132)

خانواده ات را به نماز وادار كن و خود بر آن شكيبا باش.

بزرگان مفسران در ذيل اين آيه كريمه نقل كرده اند كه: رسول اكرم صلي الله عليه و آله، براي مدت درازي هر روز به هنگام نماز صبح يا به هنگام هر نماز چنانچه در برخي روايات است، مي آمد در خانه علي و فاطمه سلام الله عليهما، و دو بازوي در را مي گرفت و مي گفت:

«السلام عليكم و رحمة الله و بركاته، الصلوة رحمكم الله اهل البيت، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا».

درود بر شما، و رحمت و بركتهاي خدا، نماز، خدا شما اهل بيت را رحمت كند، جز اين نيست كه خدا خواسته، هر آلودگي را از شما اهل بيت ببرد، و شما را پاك و پاكيزه گرداند.

و در بعضي روايات آمده كه آن حضرت در مدت نه ماه اين كار را مي كرد و در بعضي روايات ديگر است كه تا آخر عمرشان در مدينه هر روز به وقت نماز صبح اين كار را مي كردند [1] و اين عمل كاشف از اين است كه آن حضرت توجهي خاص و عنايتي عجيب به اين خانواده داشته اند.

و خوشبختانه اين مطلب را بزرگان اهل سنت نيز نقل كرده اند. خلاصه، اين آيات كه نگاشتيم به ضميمه دهها آيات ديگر در قرآن مجيد كه در همه آنها خداي متعال مسلمانان را امر به نماز كرده، به روشني و وضوح دلالت بر وجوب نماز مي كند.

و روايات در اين باره زياد است، و چنانچه پس از اين خواهيم



[ صفحه 18]



دانست، نماز ركن اسلام، و عمود دين، و نخستين فريضه است، كه پذيرفته شدن عبادات ديگر منوط به پذيرفته شدن آن است.

با اين حال تعجب است كه: مي بينيم بيشتر مردم مسلمان به آن اعتنا و توجه ندارند و نسبت به آن بي بندوبار و لاقيدند.

نه به شرايط و مقرراتش اهميت مي دهند، و نه بر اوقاتش محافظت و مراقبت دارند، و نه آداب و سنن آن را درست رعايت مي كنند نماز را موضوعي كوچك، و چيزي پيش پا افتاده پنداشته، و آن را مطلبي ساده، و كاري سهل انگاشته اند.

با حقيقت آن آشنا نيستند، فلسفه اش را نمي دانند، هدفي براي آن تصور نمي كنند، و به موقعيت عجيب آن در زندگي فردي و اجتماعي، و تأثيرش در صلاح حال فرد و جامعه آگاهي نداشته، و از نتايج گرانقدر و آثار مطلوب و فوق العاده بزرگ و سعادت بخشش بي خبر و غافل اند.

و حقا كه اين غفلت، و بي خبري، و اين ناآگاهي، و عدم آشنائي و آن سهل انگاري مايه تأسف و تأثر است.

و اسفناك تر اين كه نمي دانند چه محروميتها از اين جهت دارند؟ و چه بهره ها از دست داده و مي دهند؟

نوعا آنها كه نماز مي خوانند بر اساس عادت، و از روي رسم، و طبق معمول مي خوانند.

همچون ديگر موضوعات مذهبي، و شعائر ديني كه در ميان مردم، اصلي جزء عادت و رسم، و مبنائي غير از طريق معمول ندارد حالا معمول هفتگي باشد يا ماهيانه يا معمول سنواتي.

و گاهي هم بر اساس هوي و هوس، و انگيزه هائي ديگر نظير آن، اين كارها را انجام مي دهند.



[ صفحه 19]



و اجمالا مي توان گفت: كارهاي ديني، و تظاهرهاي مذهبي ما، بيشترش به بازي و هزل شبيه تر است تا به حقيقت و جديت و به تصنع و صورت سازي نزديكتر است تا به واقعيت و صميميت.

شاهد زنده و گواه صدق بر اين مدعي شيوع فحشاء و منكرات در ميان مردم، و فساد اخلاق، و انحرافات ديگر است.

در حالي كه موضوعات ديني، و شعائر مذهبي، بالخصوص نماز به معناي صحيح و درستش جلوي فحشاء و منكرات را مي گيرد، و از هر گونه فساد و انحراف مردم را باز مي دارد، و بالأخره آنان را به سوي خدا مي برد و به اخلاق و صفات خدائي متخلق و متصف مي گرداند.

پس چرا ما با نمازمان، با اين همه سر و صدا و غوغا در انجام مراسم ديني، و شعائر مذهبي مان اين چنين نيستيم؟

بلكه فساد اخلاق و انحرافات، زشتي ها و بديها و منكرات در ميانمان شايع است.

دليلش همان است كه ذكر شد.

حضرت صادق عليه السلام در حديثي مي فرمايد:

«نگاه نكنيد به طول ركوع و طول سجود كسي در نماز، زيرا نوعا به اين كار عادت پيدا كرده (از روي عادت نماز مي خواند، و ركوع و سجودش را طول مي دهد.)

و اگر احيانا بر خلاف عادت ركوع و سجودش كوتاه شود ناراحت مي گردد، ولكن به صدق گفتار، و امانت او نگاه كنيد» [2] .

رواياتي ديگر نظير اين روايت نيز هست كه مفادش اين است: نماز جنبه هاي تربيتي و سازندگي همه جانبه دارد، و اگر بر اساس عادت، و طبق رسم و معمول خوانده شود، بي ارزش و بي اثر خواهد بود.



[ صفحه 20]



و انسان بايد برحذر باشد، و فريب اين جور نمازها را نخورد. اين نحوه تلقي، و نوع برداشت توده مردم مسلمان است از نماز.

در اين ميان گروهي هستند كه در اجتماع صاحب عنوان اند و اينان چه بسا نماز خواندنشان جنبه تشريفاتي دارد، نماز خواندنشان و مخصوصا به نماز جماعت آمدنشان يك نوع عنواني است.

در بعضي ايام سال، براي برخي از اين عنوان دارها، در پاره اي از مساجد - نه هر مسجدي - مسجدي كه نيز عنوان خاصي داشته باشد، جائي مخصوص معين مي كنند، و گاهي فرش ممتازي هم مي اندازند، و سجاده و جانماز قشنگ و جالبي روي آن پهن مي كنند.

چه خبر است؟ اين تشريفات و تشكيلات براي كيست؟ - آقاي فلان امروز مي آيد مسجد، امروز مي آيد نماز، مي آيد جماعت، يك ترتيب خاص، و نظمي هم برقرار مي كنند تا مبادا خداي ناكرده خاطر آقاي فلان از جهتي ملول شود، و رنجيده گردد.

چون اين آقايان خيلي نازك طبع اند، و نازپرورده به اندك چيزي طبعشان خراشيده شده، و رنجيده خاطر مي شوند، خيلي بايد مواظب بود.

مسجد و نماز و پيشنماز، و بعضي از مريدان او، و حتي خدا بايد از اينان منت بكشند اظهار تشكر و امتنان بنمايند، و منت اينان را به جان و دل بپذيرند.

پيش نماز پيش آيد، با او مصافحه كند، و به او بگويد: خيلي محبت فرموديد، بر ما منت گزارديد، واقعا مسجد ما را روشن كرديد. خدا مرحوم ابوي را رحمت كند.

اتفاقا من ديشب ايشان را خواب ديدم با چه حال خوب و وضع خوشي بود بسيار خرم و بانشاط، و عجيب توجه و عنايت در عالم خواب به حقير داشت، خدا رحمتش كند. از اين قبيل حرفها، و از اين گونه تملقها



[ صفحه 21]



و چاپلوسيها.

آقاي فلان هم با غرور خاصي باد كرده، فيس كرده، جواب مي دهد: بله، امروز الحمدلله - موفق شديم به فيض جماعت رسيديم، واقعا چه مسجد باروحي! چه جماعت باصفائي الحمدلله، حضور قلبي پيدا كرديم، سبك شديم، درك اجر و ثوابي نموديم و ضمنا سركار آقا را هم زيارت كرديم.

پس آقاي فلان هم اينطور جواب مي دهد، و اين گونه تظاهر مي كند و مي رود، تا شش ماه ديگر، تا يك سال ديگر كه باز موفق شود، و به فيض نماز، و ثواب جماعت برسد.

آري، نمازخوان هايمان نوعا اين چنين اند، تا اين اندازه نماز را سبك شمرده، و سهل مي انگارند، و آن را چون يك امر طفيلي، و كار زائدي در زندگي شناخته، و بر اصل عادت و طبق رسم و معمول، و يا يك عمل تشريفاتي به جا مي آورند.

گروهي ديگر هستند كه كاملا در اقليت اند، چنان مي نمايد كه اينان پاي بند به نمازند، و مقدمات و شرايط آن را خوب مراقبت مي كنند، و آداب و سنن آن را از هر جهت رعايت مي كنند.

و حتي الامكان نمازشان را مطابق با موازين فقهي، و احكام آن انجام مي دهند، و موافق با آداب و سنني كه در رساله هاي عمليه نوشته شده به جا مي آورند.

و چه بسا اين گروه فكر كنند كه: ما وظيفه سنگين مان را انجام مي دهيم و پيش خود خيال كنند: به تكليف بزرگ نماز عمل كرده اند، و خوشحال باشند كه از عهده ي و مسئوليت نماز برآمده و آزاد شده اند.

و شايد هم از ديگران كه اين طور نماز نمي خوانند خرده بگيرند، و



[ صفحه 22]



به آنان طعن بزنند. كه اين چه نمازي است شماها مي خوانيد؟ چرا حق آن را درست ادا نمي كنيد؟ چرا نماز را ضايع مي گزاريد؟

و اما اين گروه كه چنين خيال مي كنند، و اين طور فكر مي كنند، و پيش خود خوش حالند، و به ديگران طعن زده، از آنها خرده مي گيرند، و نوعا عجب و غرور خاصي در آن پديد مي آيد، و خود را لوس كرده و مي گويند شش دانگ بهشت مال ما است، اگر خدا ما را به بهشت نبرد پس كه را به بهشت خواهد برد؟ اينان نيز بايد بدانند، نماز همان طور كه صورت و ظاهري دارد حقيقت و باطني هم دارد، نماز جز اين پيكر و قالب جان و روحي دارد.

نماز ممكن است از نظر صورت و ظاهر، سي تمام انجام شود، و از لحاظ پيكر و قالب بسيار جالب و زيبا، و پاكيزه ادا گردد، مطابق با مباني فقهي، اركان و افعالش كاملا صحيح، و اجزايش تام و تمام باشد، قرائتش حسابي با اصول و قواعد تجويدي تطبيق كند، اذكارش همه بجا و به مورد با طمأنينه اي كه در نماز معتبر است.

به طوري كه از جهت فقهي صددرصد محكوم به صحت، و ابدا نيازي به اعاده و يا قضا نداشته باشد.

لكن همين نماز با اين اوصاف، و با اين ظاهر زيبا و صورت جالب، و پيكر پاكيزه، ممكن است به لحاظ باطن، و حقيقت و نظر به جان و روحش، هيچ ارزش نداشته، و به طور كلي مقبول درگاه خدا نباشد، و بلكه همين نماز را با اين حال و وصف به سر صاحبش بكوبند. زيرا آميخته با عجب و غرور بوده. آلوده به تظاهر و ريا بوده و اين نمازگزار اقبال و توجه به خدا و اخلاص نداشته است.

و خود اين نماز با زبان حال به صاحبش بگويد: مرا ضايع كردي



[ صفحه 23]



خدا تو را ضايع كند، و مورد لطف و رحمتش قرار ندهد، كه «ضيعتني ضيعك الله». [3] .

باطن و حقيقت نماز، و جان و روحش همانا اقبال و توجه تام به سوي خدا، با اخلاص كامل، روي دل واقعا به او داشتن و خود را در پيشگاه با عظمت او ديدن و با او سخن گفتن، و از او خواستن و اظهار فقر و نياز در برابر ذات مقدس غني و بي نياز او نمودن، و در مقابل جلال و كبريائي اش، در درون خويش احساس خوف و خشيت كردن، و در نتيجه با خضوع و خشوع بودن و خود را از هرچه جز اوست فارغ داشتن و از هرچه و هركه جز اوست روي گرداندن و به آن التفات ننمودن، و اميد به او و از هرچه جز اوست اميد را بريدن، و ترس از مقام او، و از چيزها و مقامهاي ديگر هرچه و هر مقامي باشد نهراسيدن، و در تمام اين احوال او را شاهد و حاضر و ناظر دانستن كه:

«اعبد الله كأنك تراه فانك ان كنت لا تراه فانه يراك». [4] .

خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مي بيني، و اگر تو او را نمي بيني او كه تو را مي بيند.

هر مقدار از نماز با اين حال، و با اين اوصاف خوانده شود به همان مقدار داراي حقيقت و روح است، و پذيرفته و مقبول، و نماز با اين وصف است كه براي نمازگزار مفيد، و داراي آثاري بزرگ بوده، و از نتايجش برخوردار، و انساني به تمام معني انسان ساخته خواهد شد.

در روايات چندي است از حضرت باقر و حضرت صادق عليهماالسلام كه: نماز گاهي نصفش، و گاهي يك سومش، و گاهي يك چهارمش، و گاهي يك پنجمش، و گاهي كمتر و يا بيشترش پذيرفته و قبول مي شود، به آن اندازه كه در نماز اقبال به خدا و توجه باشد. [5] .



[ صفحه 24]



اما متأسفانه چنانچه در پيش نوشتيم اكثر مردم نمازشان داراي چنين شرايطي نيست، نه ظاهر و صورت درست و نه قالب و پيكر جالب و زيبائي دارد، و نه روح و حقيقت و يا اگر صورت ظاهر خوب، و پيكر و قالب خوب، و چشم گيري دارد غالبا بي حقيقت، و بي روح است.

و به اين جهت نمازشان آثار و نتايج مطلوب را ندارد، سازنده نيست، تحولي در آنها و در زندگي شان بوجود نياورده، و اثري روي آنها نگزارده و نمي گزارد.

نوعا آنها كه نماز مي خوانند با كساني كه تارك نمازند، از لحاظ روحيه، و اخلاق و آداب، و طرز و روش زندگي يكسانند، و نمازخوانها امتيازي ندارند.

مثلا اگر يك يا چند نفر اجنبي با گروهي نمازخوان تماسي بگيرند برخوردهائي ميانشان اتفاق بيفتد، با آنها معاملاتي بكنند، و همچنين با گروهي مسلمان نماز نخوان.

در گروه اول برتري و امتيازي نمي بينند، صحت عمل، درستكاري اخلاق پسنديده، شايستگي و وارستگي به طوري كه براي آنها اين سئوال پيش آيد كه: اين دو گروه كه مسلمانند، چگونه و چرا؟ آن گروه مردمي صحيح العمل و درست كار، و مردمي اخلاقي و شايسته و وارسته اند، چرا و به چه دليل مردمي اين طور ممتازند؟

تا در جوابشان گفته شود: اينان كه اين طور نظر شما را جلب كرده اند، و اين چنين مردم صحيح العمل و درست كار و مردمي شايسته و وارسته و ممتازند، چون نماز خوانند، نمازشان اين طور آنها را تربيت كرده و ساخته، اينها همه در اثر نمازي است كه مي خوانند، آري نمازشان اين چنين آنها را ممتاز كرده است.



[ صفحه 25]



ولي افسوس چنانچه گفتيم نمازخوانها برتري و امتيازي ندارند و بلكه اكثرا از نظر اخلاق، و آداب زندگي، و روحيه در سطحي پائين ترند.

نمازنخوانها اگر دغلند، نمازخوانها نيز دغلند يا دغل تر، اگر آنان دروغ مي گويند، اينان هم دروغ مي گويند، و بلكه بيشتر، آنان به حقوق مردم تجاوز مي كنند، و اينان نيز متجاوزند.

اگر آنان حريص اند، اينان حريص تراند و اگر آنان مردم آزارند، اينان نيز مردم آزاري مي كنند. آنان اگر غل و غش دارند و متقلبند، اينان هم اين طورند.

آنان جبان و ترسو، و زبون و ذليل اند، اينان نيز چنين اند آنان اگر صفا و خلوص و عاطفه درشان نيست، اينان هم صفا و خلوص و عاطفه ندارند، آنان اگر خائن اند، اينان نيز خيانت مي كنند، ووو.

سبحان الله - پس نماز اين گروه مسلمانان نمازخوان، چه اثري روي آنها گزارده؟ چه تحولي در وجودشان، و در زندگي شان، و در اخلاقشان پديد آورده؟ چه نتيجه اي از نمازشان گرفته اند؟ چرا نمازشان در آنها جهت سازندگي نداشته، و ندارد؟

چرا تربيت نيافتند؟ و چرا مردمي ممتاز نشدند؟

به اين جهت اشخاصي كه نماز نمي خوانند، و مي خواهند بگويند ما تا حدودي روشنيم - اوضاع و احوال نمازخوانها را كه ديده و مي بينند، در گوشه و كنار، و گاهي آشكارا مي گويند: فائده نماز چيست؟ نماز چه فلسفه اي دارد؟ نقش نماز در زندگي و اثرش در آن چيست؟ اينها چرا نماز مي خوانند؟ و از نماز چه مي خواهند؟ هدف و منظورشان از نماز خواندن چيست؟ براي چه خودشان را معطل كرده و مي كنند امتيازشان از ما كه نماز نمي خوانيم چيست؟



[ صفحه 26]



اينها به كجا رسيده اند كه ما نرسيده ايم؟ اينها چه دارند كه ما نداريم؟ اينها چه قدم مثبتي برداشته اند؟ و چه ترقي و تعالي، و چه پيشرفتي كرده اند؟

اگر نماز اين است، و نمازخوانها اينان، ما چه دليل دارد نماز بخوانيم. اين اشخاص - كه پي بهانه مي گردند - به اين حرفها، و حرفهاي ديگر كه كاشف از لاقيدي، و ضعف ايمان، و عدم معرفت به حقايق دين مبين اسلام، و ناآشنائي به حقيقت نماز است، براي خود بهانه و دست آويزي درست كرده، شانه از زير بار تكاليف الهي و وظائف ديني خالي مي كنند و يكباره دوش خود را از بار سنگين مسئوليت سبك مي نمايند وگرنه، آدم روشن، آدم آگاه، آدم وظيفه شناس، و آدم متعهد و مسئول، چه كار دارد كه مردم چه مي كنند؟ مردم نسبت به وظيفه هايشان چگونه اند تو نماز را درست بشناس و تلقي صحيحي از آن بكن هدف و منظور از نماز را بدان، و آن را درست انجام بده، و از آثار و نتايج آن برخوردار شو، و از جهات تربيتي و سازندگي اش نتيجه بگير، و خود را بساز و تربيت كن، و آدمي درست و حسابي باش.

و عملا به آنهائي كه برداشت درستي از نماز نكرده اند، و آن را درست انجام نمي دهند، و از آن نتيجه، نمي گيرند، ياد بده و به آنان بفهمان كه معناي نماز اين است، و هدف و منظور از نماز آدم شدن است، و بالأخره با صلح و صفا و خلوص و زندگي كردن و از هر جهت خوشبخت و سعادتمند بودن.

من در اين بحث مختصر، و سخن كوتاه، برداشتي كه از نماز كرده ام، مي نگارم شايد كه نماز به معناي صحيح و مفهوم واقعي اش روشن گردد و تا حدودي اهميت آن، و آثار فوق العاده شگفتش در سازندگي



[ صفحه 27]



انسان، و صلاح حال فرد و اجتماع، و خوشبختي آنان واضح شود، و ضمنا نمازگزار حقيقي از غيرش باز شناخته گردد.

و اين بحث را از جنبه هاي رواني و اخلاقي، و از ناحيه هاي تربيتي و ادبي، و نيز از جهات فلسفي و اجتماعي، و اقتصادي و سياسي اش مي نگاريم و از جهت فقهي آن فعلا بحثي نداريم مگر اينكه مناسبتي اقتضاء آن كند كه چيزي مربوط به فقه آن بنويسيم.

زيرا كه از اين جهت كتابهاي استدلالي مشروح و مبسوط فقهي و رساله هاي عمليه ما را بي نياز مي دارد.

گذشته از اينكه جهت فقهي اين بحث به اندازه اي مفصل و دامنه دار است كه از حوصله بحث ما، و همچنين از حوصله خوانندگان عزيز بيرون است.

حضرت صادق عليه السلام فرموده: «نماز چهارهزار حد دارد» [6] و در گفتار ديگر آن حضرت. «چهار هزار باب».

مرحوم شهيد اول اين حدود و ابواب را به واجبات و مستحبات نماز معني كرده و واجبات آن را تقريبا هزار تا ياد كرده، و كتاب الفيه اش را در اين باره تأليف نموده.

و مستحباتش را سه هزار گفته، و كتاب نفليه اش را در شرح آن نگاشته است.

ولي جاي بس تأسف است كه مردم مسلمان گرايشي سخت به تمدن غربيها (تمدن صوري و ظاهري پر زرق و برق اما بي معني) پيدا كرده اند و از عادات و رسوم آنها عجيب پيروي مي كنند و در تمام شئون زندگي از اطوار و روشهاي غلط و انحرافي آنان تبعيت دارند.

(و اي كاش در رشته هاي گوناگون علمي، و دانش پژوهي آنان و در تكنيك و صنعتشان، و كاوشهاي عجيب، و پشتكارشان در اين امور،



[ صفحه 28]



پيروي از آنان مي كردند) و خلاصه غرب زدگي شان باعث شده كه در منجلاب ماده و ماديگري فرورفته، و سخت به تجملات و تشريفات و مدپرستي پاي بند شده اند.

و شايد بتوان گفت كه در اين امور به مراتب از آنها جلو افتاده اند و اين خود ايجاب كرده كه از حقايق و معارف دين، و شعائر بزرگ اسلام بي خبر مانده و اصولا به آن اعتنائي نكنند.

نواميس مذهبي را به چيزي نمي شمارند، و به اصول انسانيت و مسائل جدي و حقيقي زندگي، و مباني و پايه هاي سعادت و خوشبختي پايبند نيستند. و به معناي واقعي زندگي و هدف عالي آن، و اين كه منظور از زندگي چيست توجه نمي كنند؟

چنان وقت عزيز و فرصتهاي گرانبهاي خود را در گرو تشريفات خشك و بي پايه، و تجملات بي اساس و بي ارزش گزارده اند، و سرمايه هاي گرانقدر خويش را صرف يك سلسله موهومات و خيالات در راه زندگي پوك و بي معنا مي كنند.

و به حدي سرگرم اين كارها مي باشند كه به هيچ وجه و در هيچ فرصتي، گرچه كم، در انديشه تحصيل معنويات، و در فكر بدست آوردن خويهاي پسنديده انساني نيستند.

استعدادها و قابليتهاي سرشار را كه خداي سبحان به آنها عنايت فرموده به رايگان از دست مي دهند و ضايع مي كنند.



بدست خويش چهل صبح باغبان ازل

نماند تخم گلي تا نكشت در گل من



نيروهاي فوق العاده پر ارزششان را در راه هدفهاي خيلي كوچك و ناچيز و غير انساني مصرف مي كنند. انديشه ها و افكارشان سخت آلوده،



[ صفحه 29]



و در طهارت و قداست و پاكي آن نمي كوشند.

و متوجه نيستند كه ارزش واقعي آنها در چيست؟ و به چيست؟



اي برادر تو همين انديشه اي

مابقي تو استخوان و ريشه اي



گر بود انديشه ات گل گلشني

ور بود خاري تو هيمه گلخني



با حرص و ولع شديد، و پشت كاري عجيب دنبال ماديات و لذائذ مادي را گرفته اند.

چنانچه گوئي غايتي براي آفرينش جهان و آفرينش انسان، و هدفي براي زندگي او در آن غير از اين نيست.

تا حدي كه امور معنوي را كه كمال حقيقي انسان در آن است همه را وسيله و مقدمه براي نيل به مقاصد مادي، و كاميابي از مزاياي حيات دنيوي، و برخورداري از لذائذ جسمي و جنسي قرار داده اند.

و حتي تحصيل علم و دانش براي سر و سامان دادن به زندگي مادي و توسعه دادن به تشريفات و تجملات بي پايه آن، وگرنه علم و دانش در نظر آنها ذاتا ارزش ندارد، ارزشش به همان اندازه است كه وسيله اي براي زندگي مرتب و مرفه آنها شود از اين رو مي كوشند به هر شكل شده، و به هر صورت كه امكان پيدا كند، مدركي تازه به دست آرند تا راه درآوردن پول - هرچه بيشتر بهتر - برايشان ميسر گردد گروهي هم كه براي درآوردن پول نيازي به مدرك ندارند، همين چهار كلمه درس مي خوانند، و تمرين جزئي و مشق مختصري در حرف زدن، و ياالله، مشغول كار مي شوند، يعني درآوردن پول ديگر علميت و سواد مطرح نيست، خود علم و دانش مطلوب آنها نيست، عشق و علاقه اي به آن ندارند، همين كه به رتبه اي رسيدند كه زندگي شان را طبق خواسته و ميلشان تأمين كند مي ايستند، ديگر به فكر رسيدن به رتبه هاي بالاتر و نيل به مراتب نهائي نيستند، زيرا



[ صفحه 30]



كه از علم لذتي نمي برند، علم را كمال نمي دانند، و هدف چيز ديگري است و حتي تظاهر به زهد و تقوا، تقيد به طاعات و رسومات ديني، براي رسيدن به مقام، و بدست آوردن موقعيت اجتماعي، و وجيه المله شدن، و اقبال توده مردم و بالنتيجه براي ساختن زندگي مرفه و خوش، و ارضاء تمايلات، و رسيدن به حظوظ نفساني، و بهره برداري هاي دنيوي، و جسماني.

و چه عرض كنم؟ كه تا چه اندازه مردم به جهان ماده و عالم دنيا توجه دارند، و به مظاهر جمال و زرق و برق آن پايبندند و چگونه و تا چه حد به سوي مدپرستي كشانده شده اند؟

كه يك باره از خود بي خبر، و از توجه به عالم معني و معنويات مانده، و به حقيقت زندگي ناآگاه، و از تدبر و تفكر در امر جهان آخرت، و زندگي ابدي و جاويدان در آن بطور كلي غافل اند.

«يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون».

(سوره الروم - آيه 6)

اينان ظاهر و صورتي از زندگي دنيا مي دانند، و به كلي از آخرت غافلند. اين زندگي را كه زندگي مقدمي، و وسيله اي براي تأمين سعادت ابدي و هميشگي در جهان ديگر است كه - «الدنيا مزرعة الآخرة» دنيا كشت زار آخرت است - اصل و تمام هدف خود قرار داده اند، و همه تلاش و كوشش آنها براي همين زندگي در اين عالم زودگذر و فاني و براي اين دنيا و مظاهر ناپايدار و بي اعتبار آن است.

عيسي بن مريم به حواريين خود فرمود:

«الدنيا قنطرة فاعبروها».

دنيا پلي است از آن عبور كنيد [7] .



[ صفحه 31]



و باز فرمود:

«ايكم يبني علي موج البحر دارا؟ تلكم الدار الدنيا فلا تتخذوها قرارا».

كي بر موج دريا خانه مي سازد؟ اين است مثل دنيا، بنابراين آن را جاي سكونت و اقامت نگيريد [8] .

و البته معناي اين سخن اين نيست كه بعضي تصور كرده اند: دنيا را بايد رها كرد، دنيا ارزش ندارد، و فعاليت در دنيا براي زندگي بهتر بي مورد است، چنانچه مرام گروهي از درويشها است، قطعا معنايش اين نيست، اين معنا با روح اسلام مخالف است، هر كس در دنيا و براي دنيا كسل و تنبل باشد، براي آخرت كسل تر و تنبل تر خواهد بود. هرگونه فعاليت و كوشش در دنيا براي زندگي بهتر مطلوب است، منتهاي كوشش و فعاليت را بايد كرد، لكن جان مطلب اين است كه هدف نبايد دنيا باشد، زيرا دنيا اين قابليت و اين ارزش را ندارد كه براي انسان هدف نهائي باشد دنيا وسيله است، راه است، طريق منزل مقصود است، منزل مقصود جاي ديگر است نكوهشها و مذمتها كه از دنيا شده، نه براي اين است كه ما دنيا را رها كنيم، دنيا را آباد نكنيم، از آن برخوردار نشويم.

بلكه براي اين است كه ما دل به دنيا نبنديم، و دنيا را براي دنيا نخواهيم، و زندگي در آن را اصيل ندانيم، و تمام هدفمان دنيا نباشد «الدنيا مزرعة الآخرة» سخن پرمعنا و كلام عميق است.

مگر نه اين است كه هرگونه موجبات سعادت و رستگاري بايد در دنيا و از دنيا كسب شود.

و اما مردم به اين زندگي مقدمي و عاريتي چنان به نظر اصالت مي نگرند كه گوئي براي همين زندگي آفريده شده اند و بس. و پس از



[ صفحه 32]



اين زندگي، ديگر زندگي وجود ندارد، در حالي كه اين طرز تفكر و اين نحوه برداشت غلط است.

انسان به محض اينكه جامه وجود پوشيد، و لباس تحقق در بر كرد ديگر نابود نمي شود، عدم و فنا نمي پذيرد، به بقاء خدا و قيوميت او هميشه و تا ابد باقي است.

«انا لله و انا اليه راجعون» «و اليه ترجعون»، «و الي الله المصير». بازگشت همه بسوي خدا است.

«افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون».

(سوره المؤمنون - آيه 117)

آيا مي پنداريد شما را بيهوده و به بازيچه آفريديم، و به سوي ما باز نخواهيد گشت.

و صدها آيات ديگر نظير اينها كه مفاد همه اين است كه انسان به مردن و چشم بستن از اين جهان، فنا نمي پذيرد و نيست نمي شود، بلكه به جهان ديگري مي رود، و سرانجام به سوي خدا باز مي گردد.

«و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون».

(سوره المؤمنون - آيه 102)

و از پس اين زندگي شان جهان برزخي است تا روزي كه برانگيخته شوند.

اميرالمؤمنين سلام الله عليه فرمود:

«خلقتم للبقاء لا للفناء» [9] .

متأسفانه بيشتر مردم به اين حقيقت بزرگ و اين واقعيت غير قابل انكار توجه ندارند و يكسره سرگرم زندگي دنيا و فريفته مظاهر جمال آنند.

گويي براي دستگاه آفرينش، و نظام بديع و متقن آن و مخصوصا آفرينش انسان (اين طلسم وجود) و خلقت اسرار آميزش، هدف و منظوري



[ صفحه 33]



در كار نيست، و غرض و غايتي ندارد.

«ما خلقنا السماء و الأرض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار».

(سوره ص - آيه 27)

آسمان و زمين و آنچه ميان آنها است به باطل و بدون غرض و هدف نيافريديم، اين گمان مردمي است كه كافرند، پس واي بر مردم كافر از آتش.

«و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون».

(سوره الذاريات - آيه 56)

جن و انس را نيافريدم مگر براي اينكه مرا بپرستند.

«يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه».

(سوره الانشقاق - آيه 6)

اي انسان، همانا تو با كوشش سختي به سوي پروردگارت مي روي و بالأخره ملاقات كننده اوئي.

آري آفرينش انسان غرض و غايتي دارد، هدف بزرگي در آن است زندگي انسان يك زندگي ممتد و درازي است، براي آن انتها و پايان تصور نمي شود.

و براستي كه مطلب خيلي مهم است، و از هر مهمي مهمتر، فكر كن، و هرچه در اين باره فكر كني كم فكر كرده اي، كه براي اين زندگي چكار بايد كرد؟ و سعادت و سلامت در اين زندگي چگونه و به چه چيز تأمين مي شود، در راه اين زندگي و براي آن چه تهيه اي بايد ديد؟ و چه زاد و توشه اي بايد گرفت؟

چرا انسان تا اين اندازه غافل است؟ چرا نمي انديشد؟ چرا نيروها و



[ صفحه 34]



استعدادهاي خويش را و نيز فرصت هاي گرانبها را مفت از دست مي دهد؟ خود را ضايع مي كند، خود را مي بازد.

چه زياني از اين بالاتر؟ چه خسراني و چه غبني از اين فاحش تر.

«قل ان الخاسرين الذين خسروا أنفسهم و اهليهم يوم القيامة الا ذلك هو الخسران المبين».

(سوره الزمر آيه 15)

بگو به مردم: همانا زيانكاران به حقيقت آنان اند كه خودشان و كسانشان زيان كردند و باختند در روز قيامت، بدانيد كه اين همان زيان حقيقي آشكاري است، به حقيقت زياني است بزرگ كه انسان سعادت و خوشبختي و سلامت ابدي را فداي هوي و هوس و حظوظ نفس و زندگي زودگذر دنيا كند.

و بهشت و نعيم آن، و لذائذ بي نهايت و بي پايانش را به لذائذ آلوده مادي دنيوي بفروشد.

«اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين».

(سوره البقره - آيه 15)

اين گروه اند كه خريدند گمراهي را به هدايت پس سود نكرد تجارتشان و نبودند راه يافتگان.

و خيلي طبيعي است كه اين جور مردم يعني مردمي كه خود را در چهار ديوار جهان ماده مي بينند، و از پاي تا سر در اين گل و لاي و لجن فرو رفته اند، و هدفي جز نيل به خواسته هاي نفساني، و هوسهاي زندگي مادي ندارند، ديگر خويهاي پسنديده و عواطف انساني، محبت و مودت، مهر و وفا، صدق و صفا، خيرخواهي و صلاح انديشي، معاونت و همكاري



[ صفحه 35]



و همدردي، استقامت و امانت، شهامت و شجاعت، حريت و جوانمردي و فتوت، نظر بلند و علو همت، مناعت طبع و قناعت، عفو و اغماض و گذشت عدل و انصاف احترام به حقوق فرد و اجتماع، اين خويها و خويهاي پسنديده ديگر در وجودشان نخواهد بود.

و به جاي آن خويهاي زشت شيطاني، و صفات ديوي و ددي خواهد نشست.

دشمني و كينه توزي، نفاق و دوچهرگي، بددلي و بدانديشي، دروغ و خيانت، دون همتي و چاپلوسي و تملق، مكر و حيله، حرص و حسد عدم اعتماد به يكديگر، ترس و هراس از هم، تجاوز به حقوق، ظلم و ستم، لقمه از دست يكديگر ربودن، پست نظري، ذلت و زبوني، و امثال اينها از خويهاي زشت ديگر.

و اصولا آدم مادي حقايق را وارونه مي بيند و ارزش چيزها را برخلاف ارزش واقعي اش مي شناسد، نيروي ارزيابي او، و شعور و دركش به كلي دگرگون مي شود.

اميرالمؤمنين سلام الله عليه، در اين مورد و در بيان حال اين مردم سخني دارد بسيار عالي و ارزنده، در ضمن خطبه 108 مي فرمايد:

«و من عشق شيئا أعشي بصره، و امرض قلبه فهو ينظر بعين غير صحيحة و يسمع باذن غير سميعة، قد خرقت الشهوات عقله، و اماتت الدنيا قلبه، و ولهت عليها نفسه فهو عبد لها و لمن في يده شي ء منها...».

درباره مردم مادي و ماده پرست، و مردم دنيا دوست فرموده و هر كه به چيزي عاشق شود، و به آن دل ببندد، چشمش را كور ساخته، و دلش را بيمار گرداند، به طوري كه عيب چيز مورد علاقه اش را نبيند، و زشتي آن را زيبا و نيكو بيند، او به چشمي كه درست نمي بيند، مي نگرد، و به گوشي كه درست



[ صفحه 36]



نمي شنود مي شنود خواهش هاي نفساني و شهوت ها عقل او را از تفكر درست و از درك صحيح باز داشته، و دنيا دلش را مي رانده، و شيفته خود نموده است پس او بنده دنيا است، و بنده هر كه چيزي از دنيا در دستش باشد.

و روشن است كه زندگي در اين جور محيط، و در ميان اين نوع مردم كه براي فضيلت، و علم و كمال، و خويهاي پسنديده و معنويات ارزشي نمي دانند، و تمام هدفشان دنيا و مظاهر جمال دنيا است خواه ناخواه خسته كننده، و ملالت آور، و وحشت زا است.

و جدا موجب پريشاني افكار، و ناراحتي اعصاب مي گردد، و آدم را به ستوه مي آورد، و آرامش و آسايش را از انسان سلب مي كند.

چنانچه نمونه بارز، و مصداق روشن همين زندگي را در محيط و اجتماع خودمان مي بينيم.

مضافا به اينكه در محيط كنوني مان، و دنياي فعلي مان، زندگي ماشيني شده، و موضوع توليد تسريع شگفتي پيدا كرده، و مصرف به وضعي ديوانه وار و به صورتي جنون آميز در آمده.

موضوع توليد و مصرف در حال حاضر يك مشكل بزرگي شده و خود عامل بسيار مؤثري است در ايجاد خستگي افكار، و پريشاني خاطره ها، و ناراحتي اعصاب، و به هم ريختن اوضاع اجتماع و احوال زندگي و مخصوصا كه توليد و مصرف بر اساس درست، و اصل صحيح و روشي عادلانه و منصفانه نيست.

اين نوع سرعت توليد، و اين شكل مصرف بولهوسانه و ديوانه وار بالأخره موجب فعاليت بيشتري براي افكار و اعصاب مي شود، و آدمي كه در چنين محيط و اجتماع توي اين مردم و اين زندگي بخواهد زندگي كند، و سرش به كلاهش بيرزد، و حيثيت و آبرو و عنوانش به خيال خودش



[ صفحه 37]



محفوظ بماند و به اصطلاح بخواهد گليم خويش را از آب بكشد، مجبور است، به انواع وسيله ها، بلكه حيله ها و نيرنگها - منتهي به شكلي اديبانه، و صورتي حق به جانب، و ظاهري خوش نما و فريبنده - متوسل شود، و قهرا فشار زياد، و رنج و زحمت فوق العاده بر افكار و اعصاب خود تحميل كند و بيش از طاقت و توان و فوق استعداد خويش فعاليت نمايد.

و اين خود معلوم است كه چه ناراحتي ها! و گاهي چه امراضي! از اين راه بر روان و فكر و اعصاب انسان وارد مي آورد.

در اين ميان حرص و آز، و طمع شديد دست كمي از عوامل خسته كننده ديگر ندارد.

و نيز حب مفرط، و علاقه سخت به تشريفات و تجملات فراوان و بي اساس، و مدپرستي كه در محيط كنوني ما مرسوم است كمك زيادي به آن مي كند.

اين گونه زندگي خشك و بي طراوت، و بدون شادابي، زندگي بي معنا و بدون صلح و صفا و خلوص، زندگي منهاي ايمان و وجدان و احساس مسئوليت و وظيفه، زندگي بدون عاطفه و بدون ادب و اخلاق.

همين گونه زندگي است. با اين بي و بدون ها، به اضافه بي، بي ها و بدون، بدونهاي ديگر - كه توده هاي مردم و مخصوصا جوانان را در رنج و ناراحتي و فشار فوق العاده قرار داده، و روز به روز بلكه ساعت به ساعت فزوني مي يابد.

به اين جهت افراد بسياري بويژه خيلي از جوانها، خودسرانه، و از روي جهالت و ناداني، و خامي و نپختگي، بدون آخربيني و مآل انديشي، و عدم تفكر در انجام كار، براي آسايش افكار و ناراحتي اعصابشان و براي رفع خستگي و نگراني و ناراحتي خود به نوشيدن خمر، و



[ صفحه 38]



ساير مشروبات الكلي متوسل مي شوند.

گروهي ديگر، با انواع و اقسام افيونها، و مواد مخدر، خاطر آشفته و پريشان خود را جمع كرده و خويشتن را تسكين مي دهند، و لحظه هائي را از قيد و بند زندگي و ناراحتي آن - به خيال پوچ خود - رهائي مي بخشند، عده اي ديگر دست به دامن فنون مختلف قمار مي شوند.

و دسته اي هم راه بيعاري را مي گيرند، و به پيروي از هيپيها و بيتلها از هر گونه فعاليت و كار و كوشش دست مي كشند، آداب و اخلاق را كنار مي گذارند و به اين وسيله از رنج و زحمت و ناراحتي زندگي فرار مي كنند.

و شايد اين گروهها با اين اختلاف سليقه هاشان در آغاز كار كه به اين وسائل فريبنده و مخرب و روزگار سياه كن دست مي زنند، خود را موفق و پيروز تشخيص دهند، و خيال كنند وسائل مؤثري براي راحتي افكار و رفع خستگي اعصاب و جمع حواس و خاطر پريشانشان پيدا كرده اند.

و چه بسا پيش خود خوشحال باشند، و اظهار شادماني كنند، و از خود شادابي و نشاط نشان دهند.

كه ما كليد راز خوشبختي را جسته ايم، و رمز سعادت را يافته ايم شماها نيز اگر مي خواهيد خوشبخت باشيد، از ناراحتي و رنج زندگي آسايشي بيابيد و پريشاني و آشفتگي خاطرتان را جبران كنيد به مرام ما بگرويد، و به راه ما بيائيد.

اما غافل از اينكه به بدبختي خود، و تباهي و فساد خويش كمك نموده، و اساس سلامت، و پايه كاخ خوشبختي و سعادت خود و مردمي ديگر را منهدم ساخته و ويران مي كنند.



[ صفحه 39]



مفاسد و خرابيها كه بر اعمال و كارهاي اين گروهها مترتب مي شود، و بدبختي ها و سيه روزي ها كه گريبان آنها و جامعه اي كه در آن زندگي مي كنند مي گيرد، و خيانتها و جنايتهاي بزرگ كه نتيجه قطعي و مسلم اعمال و كارهاي آنها است بر هيچ كس پوشيده نيست.

در اين حال و وضع گروهي موقعيت را مناسب ديده، و فكر كردند فرصت خوبي است، و مي توان از آن استفاده كرد (دزد بازار آشفته مي خواهد) صورت حق به جانبي به خود دادند، و با تظاهر به نوع دوستي و عاطفه انساني، از طريق دلسوزي، گفتند: بايد راه درست، و چاره اي صحيح براي رفع خستگي و ناراحتي اعصاب و افكار مردم پيدا كرد، و از سر و صدا و غوغاي اين زندگي بي معناي پررنج - ولو در شبانه روزي يكي دو ساعت - به آنان راحت و آسايش بخشيد، و وسائلي براي سرگرمي شان فراهم آورد.

ولي هزار حيف، و هزار افسوس كار مفيد و عمل مثبت و مؤثري كه به درد بخورد، و واقعا به مردم راحتي ببخشد، و روح رنج ديده و دل مضطرب، و خاطر پريشانشان را تسكين دهد و جمع كند، و به آنها آسايش و به زندگي شان معنا و صلح و صفا، و طراوت و شادابي بدهد، چنين كاري نكردند.

بلكه بر رنجها و پريشانيها، و آشفتگي خاطرها، و خستگي افكار و اعصاب افزودند، و به اصطلاح غوز بالاي غوزشان گذاردند.

مگر اينان چه كردند؟

اينان تفريحگاه ها و تفرجگاه هاي همگاني ساختند، محيطهاي سبز و استخرهاي شنا، و ميدان هاي بازي درست كردند - اما نه بر پايه صحيح، و نه بر اصل ادب و اخلاق و ايمان، كاباره ها، و تئاترها، مجالس رقص و



[ صفحه 40]



دانس بزم هاي عيش و نوش عمومي تأسيس نمودند. كه مردم از هر تيپ و از هر طبقه زنشان و مردشان، جوانشان و پيرشان، دخترشان و پسرشان، با اندامهاي آراسته، با ريخت و قواره هاي مهيج با صورتهاي رنگ و روغن خورده جالب و شهوت زا، در آنجاها گرد هم آيند، و كنار هم بايستند و يا بنشينند و يا برقص و دانس مشغول شوند. و چه عرض كنم؟ كه ديگر چه بكنند؟ و ديگر چه ببينند، و جز اينها برنامه هائي براي سينماها، راديوها، تلويزيون ها تنظيم نمودند، و صدها گونه مراكز ديگر و برنامه هاي ديگر نظير اينها، و چنين وانمود كرده كه مي خواهيم به اين وسيله ها مردم را از خستگي بيرون آورده، به ايشان حال بدهيم، و از غوغاي زندگي آزادشان كنيم، و خاطر آشفته و پريشانشان را جمع نموده، و ناراحتي عصبي و رنج روحي آنها را راحتي و آسايش بخشيم.

لكن مع الأسف، دردي را كه درمان نكردند هيچ، دردها روي دردها، و ناراحتي ها بالاي ناراحتي ها، و خستگي ها بر خستگي ها افزودند.

اين وسيله ها و نظائرش جز اينكه مردم را در لحظاتي چند از فشار زندگي، و سر و صداي آن آزاد كند، و به آنان نشاط و شادابي صوري و بي معنا بدهد آن هم در مدتي كم و كوتاه اما در نتيجه آنان را به شهوتراني و بولهوسي، و بي عفتي، و معاشقه هاي نامشروع و خانمان سوز، و انواع و اقسام جنايتها و خيانتها و بالاخره به فساد اخلاق عمومي و اجتماعي بكشاند و جامعه را آلوده و از هر جهت كثيف كند، و تباه گرداند، به سوي پستي و دون همتي سوق دهد اثر ديگري ندارد، چنانچه محسوس است و مي بينيم.

ضمنا، آنها كه اين برنامه ها، و اينگونه مجالس و بزمها به دستشان



[ صفحه 41]



تنظيم و اجرا مي گردد، منظور و هدفي به جز استفاده هاي مادي و در آوردن پول از جيب و بغل مردم ندارد.

اينان نه به فكر ناموس مردم اند، نه به فكر عفت و عصمت و غيرت نه به فكر اخلاق و ادب، نه به فكر خانواده ها و افراد خانواده ها، نه در فكر جوان و پير و مرد و زن، و نه در فكر جامعه و اوضاع و احوال جامعه. فقط فكر تجارت و سود خودند.

به هر چه شد متوسل مي شوند، تا بازار گرمتري پيدا كنند رونق و رواج كارشان بيشتر شود، و بهتر و آسانتر به هدف و منظور اساسي خود برسند و طبعا مردم كه به شهوتراني، و چشم چراني، و لهو و لعب و تماشاي منظره هاي محرك و مهيج شهوت متمايل اند.

سلسله جنبان هاي معركه هاي نامبرده، بيشتر با وسائل موافق با طبع مردم آنان را به دام خود مي اندازند. و تا مي توانند صحنه ها را با زرق و برق زيادتر و با شرائط شهوت زا و مهيج تر نشان مي دهند.

و خوب روشن است كه اينها همه به بدبختي و شقاوت مردم كمك مي كند، و بيشتر موجبات ناراحتي و سيه روزي آنها را فراهم مي نمايد و ايجاد مفاسد بزرگي مي كند، و آنها را از واقع حيات، و حقيقت زندگي و مسير سعادت و طريق فطرت منحرف مي سازد، و به سوي آنچه كه نوعا جامعه ها را در آن مي بينيم مي كشاند.

«سخن سربسته گفتم با حريفان».

خوانندگان محترم، شاليد اكثرتان به داستانهاي رقت بار و سرگذشت ها و ماجراهاي تأثرآوري برخورده، و مطالعه كرده باشيد كه به قلم كساني نگاشته شده كه خودشان از همانها بوده اند كه براي رفع خستگي افكار و اعصابشان و جبران نگراني ها و فشارهاي زندگي، و براي كسب راحتي و



[ صفحه 42]



في الجمله بي خيالي براي آسايش و آرامش خاطر خويش پا به اين صحنه ها گذارده اند، و به مجالس و بزمها كه در پيش ياد شد رفته اند، و با آن برنامه ها انس گرفته اند و يا به دعوت و خواهش اشخاصي تيره بخت و سيه روز دست به دامان قمار، يا مواد مخدره و يا مشروبات الكلي شده اند و در نتيجه به بدختي و سيه روزي و نكبت و وضع رقت بار افتاده اند، و هنگامي به هوش آمده و بيدار شده و متوجه گرديده اند كه همه چيزشان را از دست داده اند و ديگر امكان جبران برايشان نيست.

آنگاه براي تنبه و بيداري مردم ديگر و مخصوصا جوانان داستان تيره بختي و وضع نكبت بار و ننگين، و سرگذشت سياه خود را نوشته اند.

و براستي كه اين داستانها و سرگذشتها بايد براي مردم درس بزرگ و مايه عبرت و سبب هشياري و بيداري شان باشد.

به هر حال، انسان كه در هر كار عجول است با شتاب و عجله و بدون آخربيني و مآل انديشي به هر كار اقدام مي كند.

انسان كه در هر شرط و در هر حال زندگي كند ضعيف است. انسان كه فوق العاده حريص و آزمند و طماع است، هيچ چيز به هر مقدار كه باشد، به هر اندازه باشد، او را قانع نمي كند، و به آن اشباع نمي شود و سير نمي گردد.

انسان كه آمال و آرزوهاي دور و دراز دارد.

انسان كه طبعا بلهوس، و تابع هوي و ميل نفس و پيرو خواهش دل است، هوي ها و هوسها و خواهشهاي او محدود به حدي نيست، و براي آن مرزي نمي توان يافت و به حقيقت در هر خوي حيواني، از حيوان صاحب آن خوي به مراتب جلوتر و پيشروتر است.

«ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون».

(سوره الانفال - آيه 22)



[ صفحه 43]



حقا كه بدترين جنبندگان، و خطرناكترين جانوران نزد خدا و در حقيقت آدم هائي هستند كه گوششان كر و زبانشان لال است آنچنان مردمي كه تعقل و فكر ندارند (نيروي عقلاني آنها مغلوب هوي و هوس، و خشم و شهوتشان است).

آدم بيرحم و بي عاطفه، و آدم درنده و خطرناك، از هر حيوان بي رحم و بي عاطفه، و از هر جانور درنده و خطرناك بيرحم تر و بي عاطفه تر و درنده تر و خطرناك تر است.

و خلاصه انسان كه جهول است و ظلوم است و كفار.

اين انسان با اين اوصاف و احوال، با اين خويها و صفات كه بر او غالب است با آن وسائل و با آن برنامه ها و با آن كارها كه در پيش ياد شد آرام نمي شود، قرار نمي گيرد، آسايش و راحتي نمي يابد و بلكه اگر آرامش و قراري هم داشته، و آسايش و راحتي برايش بوده باشد از او سلب مي كند و سرانجام به سيه روزي و بدبختي و تلخ كامي دچار مي گردد.

اين مطلب نزد هر وجدان پاك، و پيش هر عقل سالم هويدا و روشن است.

«و من اعرض عن ذكري فان له معيشة صنكا».

(سوره طه - آيات 123)

و هر كه از ياد خدا رو گرداند، زندگاني بر او تنگ و دشوار است.

ايمان به خداي يكتا، به ياد او بودن، ارتباط با او، توكل و اعتماد به او داشتن، انسان را آرام مي كند، و تسكين مي دهد، و به او آسايش و راحتي مي بخشد.

«الا بذكر الله تطمئن القلوب».

(سوره الرعد - آيه 28)



[ صفحه 44]



بدانيد و آگاه باشيد كه تنها به ياد خدا دلها آرام مي شود.

ملكات فاضله، اخلاق پسنديده انساني، فضيلت و تقوي كه همه ناشي از ايمان به خداي متعال و ياد اوست، موجب زندگي خوش و آرامش قلب، و تسكين خاطر مي باشد، ناراحتي و دلهره و وحشت را از انسان دور مي سازد، و از هر جهت او را خوشبخت و رستگار و پيروز مي كند.

«من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة».

(سوره النحل - آيه 99)

براي پيروزي بر مشكلات زندگي، و موفق شدن در كارها و نيل به هدف بايد پاي صبر و شكيبائي را استوار داشت، و ثبات قدم به خرج داد.

«ان الله مع الصابرين»، «الصبر مفتاح الفرج» [10] .



صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند

بر اثر صبر نوبت ظفر آيد



در برابر حوادث، و پيشامدها و ناراحتي ها و مزاحمت هاي زندگي، با ايمان كامل و عزمي راسخ و اراده محكم بايستي نيرومند ايستاد، و در ميدان و صحنه اجتماع و محيط نبايد از خود ضعف و ماندگي و زبوني نشان داد، و در هر حال حزم و احتياط و محافظه كاري را نيز نبايد از دست داد.

با حفظ اين شرايط، و مراقبت و مراعات اين امور ضعف انسان جبران مي شود، نيرومند مي گردد، و ديگر در كارها عجله و شتاب نمي كند، و بدون ملاحظه عواقب كار به هيچ كار اقدام نمي نمايد، حرص نمي زند، رشك نمي برد، هوي و هوس، و آرزوهاي دراز، و طمع او را به بدبختي و نكبت نمي اندازد و روزگارش را سياه نمي كند، آرامش و آسايش خاصي پيدا كرده، وحشت و اضطرابش برطرف مي گردد زندگي اش توأم با



[ صفحه 45]



صفا و خلوص شده، و زندگي بامعنا مي شود اين هنگام است كه واقعا زندگي براي او لذت بخش است.

يكي از وسائل فوق العاده نيرومند، و عوامل بسيار مؤثر براي تجديد رابطه با خدا و تقويت آن، و عدم نسيان او و به ياد او بودن كه قهرا به انسان آرامش و اطمينان مي دهد و به او نيرو مي بخشد، و او را در زندگي موفق و بر مشكلات آن پيروزي مي دهد، همانا نماز است.

اما به معناي صحيح و مفهوم درست و واقعي آن.

«يا أيها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ان الله مع الصابرين».

(سوره البقره - آيه 148)

اي مؤمنان كمك بخواهيد به صبر و ياري جوئيد به نماز، زيرا خدا با صابران است.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«هرگاه براي اميرالمؤمنين عليه السلام پيش آمدي مي شد، و حضرت را ناراحت مي كرد، به نماز پناه مي برد و ناراحتي خود را با آن جبران مي كرد» [11] .

باز آن حضرت فرمود:

«هرگاه يكي از شما در اثر فشار زندگي و حوادث روزگار، مهموم و مغموم شد، ناراحتي برايش پيش آمد، وضوء بگيرد و به مسجدي رود، و دو ركعت نماز كند، و در نمازش خدا را بخواند كه ناراحتي و گرفتگي اش برطرف خواهد شد» [12] .

آيا نشنيده اي كه خدا مي فرمايد: «استعينوا بالصبر و الصلوة» نماز كه به حقيقت توجه و اقبال به خدا و ارتباط با ذات مقدس او، و انقطاع به سوي او و دل از هرچه جز اوست شستن و برداشتن است. چنان به انسان نيرو



[ صفحه 46]



مي بخشد، و به او آرامش و تسكين مي دهد و از سر و صدا و غوغاي زندگي و ناراحتي ها آزاد مي كند، كه گوئي جهاني نيست، و سر و صدائي وجود ندارد نماز يكسره انسان را از اين جهان تنگ و محدود به جهانهائي وسيع و عوالمي غير محدود و به عبارت ديگر به عوالم ربوبي و جهان هاي بي نهايت توجه مي دهد.

به جمال و كمال مطلق، به قدرت و عزت مطلق، به كبريا، و عظمت نامتناهي به جلال و جبروت بلاحد، به فضل و رحمت بي پايان، به غني و حميد علي الاطلاق به ناصر و معين و صاحب اراده و مشيتي كه هرچه اراده كند و مشيتش به آن تعلق گيرد، اراده و مشيتش نافذ و غالب است، به آن كه كاشف ضر و معطي هر خير است، به آن كه ناصيه هر جنبنده و ملكوت هر چيز به دو دست قدرت و قهر اوست به آن كه همه كائنات از غيب و شهود خاضع و خاشع در برابر عظمت او است.

«و عنت الوجوه للحي القيوم».

(سوره طه - آيه 110)

خاضع و خوار شد، رويها براي زنده ي پاينده و همه چشم به چشمه فيض بيكران، وجود بي پايان او دارند و لحظه به لحظه از درياي واسع لطف و كرمش، و سفره عام احسان و نعمتش برخوردارند.

و به حي قيوم به لطيف خبير، به عليم قدير، به غفور رحيم، به رزاق ذوالقوة المتين به حنان منان، به رئوف به بندگان، به بخشنده مهربان، يعني خداوند سبحان، و پروردگار جهان.

نماز - كه بهترين وسيله و نيرومندترين سبب براي ارتباط بندگان به آفريدگار جهان است «الصلوة معراج المؤمن» [13] .

و جامع ترين عبادت، و مؤثرترين عمل است براي قرب به پروردگار



[ صفحه 47]



«الصلوة قربان كل مؤمن» [14] انسان را از دار غرور به عالم نور و از جهان ماده به جهان معني، و از دنيا تنگ به افقهائي وسيع و گشاده توجه مي دهد و طبعا چنين انساني نيرومند، عزيز، آزاد، با شهامت و شجاعت، با مناعت و قناعت، داراي نظري بلند و همتي عالي، و سينه اي باز و افكاري پاك و دلي پر از عاطفه و قلبي سرشار از محبت، جوانمرد و با فتوت، عادل و با انصاف خواهد بود و با ديده اي جز ديده تنگ ماديت، با چشمي جز چشم حيواني به جهان و موجودات جهان، و به همنوع خود انسانها خواهد نگريست.

چنين انساني داراي نفسي آرام، و دلي مطمئن، و اعصابي راحت. و زندگي از هر جهت خوش و سعادتمندانه خواهد بود، و روزگاري را به خوشبختي و روسفيدي و آبرو و متانت و شرافت، و عمري را به سربلندي و عزت و سلامت خواهد گذراند.

و نيز مردمي كه با وي مربوط باشند از ناحيه او هيچگونه آسيب و گزند، و ابدا رنج و ناراحتي نخواهند ديد، كاملا از جهت او آرام و مطمئن و در امان خواهند بود، و هيچ گونه ترس و وحشتي از او نخواهند داشت، و مورد علاقه همه و محبوب و پسنديده همه خواهد بود.

روزي رسول اكرم صلي الله عليه و آله به يارانشان فرمودند:

«به شما بگويم كه چرا مؤمن را مؤمن مي خوانند؟ عرض كردند بفرمائيد فرمود: براي اينكه مردم را در جان و مالشان از ناحيه خود ايمن دارد «مردم در زندگيشان از طرف او كاملا در امن و امانند، با دلي آرام و خاطري آسوده با او زندگي مي كنند».

و فرمود: به شما بگويم براي چه مسلمان را مسلمان گفته اند؟ عرض كردند بفرمائيد.



[ صفحه 48]



فرمود: به اين جهت كه مردم از دست و زبان او در سلامت اند» از او آزار نمي بينند [15] .

آدمي كه به نماز مي ايستد پس از تحصيل طهارت - كه معنايش در حقيقت شستشوي باطن و تطهير جان و دل از مطلق آلودگي ها و چركينيها است و پاك كردن فكر از هرگونه وسوسه و قصد سوء و روشن ساختن ضمير و نورانيت قلب كه «الوضو نور و الوضو علي الوضوء نور علي نور» نه تنها دست و روي شستن - هنگامي كه مي خواهد وارد حريم نماز شود تكبيرة الاحرام مي گويد «الله اكبر» و در حال تكبير گفتن دو دست خود را تا برابر گوش يا محاذي گردن بلند مي كند به اين صورت كه روي دست به جانب جلو، و پشت دست به طرف عقب، و مقصود و منظورش از اين گفتار «الله اكبر» با اين صورت و شكل خاص، اين است كه خدا بزرگتر از هر چيز، و بزرگتر از اينكه بتوان او را وصف كرد، و من جهان بلكه ماسوي الله را پشت سر انداختم، و از ياد بردم، و هيچ توجهي به آن ندارم و همه دل و توجهات دلم را، پروردگارا كه از هر چيز و از هر وصف بزرگتر و برتري، به سوي تو كردم، و به تمام وجودم با توام و از هرچه جز توست بريدم و چشم پوشيدم.

«وجهت وجهي للذي فطر السموات و الأرض، عالم الغيب و الشهادة حنيفا مسلما و ما انا من المشركين، ان صلوتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين، لا شريك له و بذلك امرت و انا من المسلمين».

نمازگزار پس از گفتن تكبيرة الاحرام با آن وضع و شكل خاص، مقصود و منظور خود و توجه و اقبال خويش را به سوي خدا با گفتن اين كلمات و جمله ها اظهار مي دارد، يعني: روي خود را به سوي آن خدا كه آسمانها و زمين را پديد آورد مي كنم.



[ صفحه 49]



خداي دانا به پنهان و آشكار، از هرچه جز اوست رو گردانده و تسليم اويم، و از مشركان نيستم.

به حقيقت نماز من، و ديگر عبادت هاي من، و زندگي ام، و مردنم براي خدائي است كه پروردگار جهانيان است هيچ شريك براي او نيست، و به اين مأمورم، و من از مسلمانانم.



تا دل ز علايقت يگانه نشود

يك تير تو را سوي نشانه نشود



تا هر دو جهانت از ميانه نشود

كشتي به سلامت به كرانه نشود



با اين گونه توجه و اقبال، و با اين حضور قلب، و با اين حال و وصف وارد نماز مي شود، و به همين حال و وصف نماز مي خواند و آن را به اتمام مي رساند با حفظ آداب و رسوم ديگرش.

آري نماز به معناي درست و مفهوم صحيحش، و به صورت حقيقي و واقعي اش اين است، و قطعا آثار و نتايجي كه ياد شد و نيز آثار و نتايج بزرگ ديگري دارد.

و لكن نمازي كه ما توده هاي مردم مسلمان مي خوانيم، و چه بسا دلخوشيم كه تكليف بزرگمان را انجام داده و وظيفه سنگين مان را ادا كرده ايم صورتي از نماز، و خم و راست شدن و نشستن و برخاستني است، و آياتي را از قرآن، و اذكار و اورادي را ميان دو فكمان گرداندن، و بر زبان جاري كردن است، چنانچه طهارتش دست و رو شستن است نه تطهير باطن و شستشوي دل و پاك كردن فكر.

در حال نماز به ياد هر چه هستيم جز به ياد خدا، توجه به همه چيز داريم مگر توجه به خدا.

نوعا نه قيود و شروط ظاهري آن را مراعات مي كنيم، و نه حدود و مقررات باطني آن را مراقبت مي نمائيم، نه قالب و پيكر نمازمان درست



[ صفحه 50]



است و نه جان و روح آن.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده:

«كم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع و الظماء، و كم من قائم ليس له من قيامه الا السهر و العناء».

چه بسيار روزه گيري كه از روزه اش نتيجه اي به جز گرسنگي و تشنگي نمي گيرد، و چه بسيار نمازگزاري كه از ايستادن به نمازش بهره اي جز بيداري و رنج ندارد. [16] .

و آن حضرت به كميل فرمود:

«مهم اين نيست كه نماز بخواني و روزه بگيري و انفاق كني (اينها آسان است) بلكه مهم و قابل توجه اين است كه نماز با دلي پاك، و اقبال و حضور تام، و عمل پسنديده ي خدا واقع شود، و انجام گيرد، پس نظر كن، و دقت داشته باش كه در چه لباسي نماز مي خواني؟ و روي چه زمين و يا فرشي ايستاده و نماز مي كني؟ اگر از راه درست و وجه حلال نباشد قبول و پذيرفته نمي شود» [17] .

بنابراين درست بايد نماز خواند كه آثار و نتايجي كه براي نماز ذكر شده، براي نماز درست است، نماز به معناي واقعي و صحيح.

علاوه بر مطالب گذشته، انسان لاجرم بايد در پيشگاه با عظمت خداي سبحان و در برابر جلال و كبرياء پروردگار جهان، اظهار عبوديت و بندگي كند، و تذلل و تضرع بنمايد.

«و لله يسجد من في السموات و من في الأرض».

و او را به عظمت و بزرگي ياد كند، و در تمام شئون زندگي از او كمك بخواهد و مدد طلبد.

و نيز نعمتهاي بيشمار و منتهاي بي حد و حصر او را كه: «و ان تعدوا



[ صفحه 51]



نعمة الله لا تحصوها»، «و اسبغ عليكم نعمة ظاهرة و باطنة» قدرداني، و سپاسگزاري، و تشكر كند.

عملي كه روشنگر همه اين معاني باشد، و كاري كه تمام اين مراتب را نمودار باشد، و عبادتي كه هم نشان كمال بندگي و هم نشان كمال سپاسگزاري باشد، نماز است.

نماز مظهر اتم، و نمونه اكمل براي اظهار عبوديت و بندگي، و بزرگترين مصداق پرستش و تذلل است، و همچنين جامع ترين، و بهترين نشانه سپاسگزاري و تشكر است.

رسول اكرم صلي الله عليه و آله بسيار نماز مي خواند، به طوري كه گروهي درباره آن حضرت رقت مي كردند، و دلشان به حال آن حضرت مي سوخت چه آن حضرت در مورد نماز خيلي خود را به زحمت و رنج مي انداخت.

تا اينكه خدمت آن بزرگوار عرض كردند: چرا اين همه زحمت و رنج بر خود روا مي داري؟ در جواب مي فرمود: «افلا اكون عبدا شكورا» آيا بنده شاكر و سپاسگزار خدا نباشم.

و نيز آن حضرت فرموده:

«بهترين اعمال شما نماز است». [18] .

اميرالمؤمنين سلام الله عليه فرمود:

«محبوب ترين اعمال نزد خدا نماز است».

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«پس از معرفت خدا كاري را نيكوتر از نماز نمي دانم» [19] .

اگر نماز اين چنين عمل بزرگ، و عبادت جامع و داراي آن گونه آثار و نتايج مثبت و مفيد و سعادت بخش است، پس چرا ما تا اين اندازه كه



[ صفحه 52]



خود مي دانيم، و مي بينيم به آن بي اعتنا هستيم؟ و به آن توجه نمي كنيم، (آن را درست انجام نمي دهيم، و از آثار و نتايج آن برخوردار نمي شويم.

اميدوارم، خواننده عزيز توجه كاملي به بيانات فوق و نيز به مطالب ذيل كه ذكر مي شود، بنمايد، و پس از اين به ياري خداي متعال برداشت صحيح و كاملي از نماز بكند، و اين عمود دين و نخستين فريضه و اين تكليف بزرگ، و وظيفه ي سنگين را آن طور كه سزاوار است درست انجام دهد، و از نتايج و آثار بزرگ و سعادت بخشش برخوردار شود.



[ صفحه 55]




پاورقي

[1] بحار - ج 35 - ص 207.

[2] بحار - ج 71 - ص 8 و ج 82 - ص 303.

[3] بحار - ج 83 - ص 9.

[4] بحار - ج 77 - ص 75.

[5] بحار - ج 81 - ص 238 و علل الشرايع - ج 2 - ص 18 و محجة البيضاء - ج 2 - ص 54.

[6] بحار - ج 82 - ص 303.

[7] بحار - ج 70 - ص 353 و ج 73 - ص 92 و ص 107 و ص 119.

[8] بحار - ج 73 - ص 107.

[9] بحار - ج 6 - ص 249 و ج 61 - ص 78.

[10] بحار - ج 71 - ص 74.

[11] بحار - ج 43 - ص 201.

[12] بحار - ج 99 - ص 333.

[13] بحار - ج 82 - ص 303 و ج 84 - ص 255.

[14] بحار - ج 82 - ص 310 و ج 87 - ص 36.

[15] بحار - ج 75 - ص 148 و ج 67 - ص 60.

[16] بحار - ج 70 - ص 283.

[17] بحار - ج 77 - ص 275.

[18] بحار - ج 84 - ص 246.

[19] بحار - ج 82 - ص 206 و ج 100 - ص 11.


بازگشت