قطره هاي محمدي
سكينه نيلا
سحرگاهان، با شبنم وضو گرفته بود
و چمن
سر از سجده برنمي داشت
نخلي كه قنوت ميخواند
مرا به حيرت واميداشت
با قطره هاي محمدي
معطر شدم
تا به ديدار خدا روم
[ صفحه 95]
بازگشت