شكوه، هيجان، آرامش
محمد حسين برازجاني
وضو گرفتم
و دلم پر از شكوه شد
نماز خواندم
و با خدا راز و نياز كردم
دلم پر از حرفهاي الهي شده بود
حرفهايي را كه فقط خدا مي شنيد
من حرفهايم را زدم
و غرق شده بود دلم
از زيبايي
[ صفحه 85]
و شكوه
و هيجان
و بعد آرامش
[ صفحه 86]