زمزمه عشق


شيرين نوذري



صبح با بانگ اذان

شتسشو مي دهم اين جان پر از تاريكي

به وضوي تسليم

صبح با بانگ اذان

از قفس مرغ دلم

تا سراپرده نور

تا هواي خنك استغنا [1] .

نرم و آرام و سبكبال و رها

مي گشايد پر و بال

و به هم مي ريزد

سحر و افسون شكر خواب سحر



[ صفحه 51]



صبح با بانگ اذان

بانگ بر مي دارد

گل شيپوري باز

آي، اي مردم خوابيده بپا

وقت رازست و نياز

وقت پر شور نماز



صبح با بانگ اذان

مي رود سردي خواب غفلت

همه روزنه ها

رو به سوي خورشيد

پلكها را به تماشاي طلوع ملكوت!

مي گشايند سبك



و گل راز و نياز

بر لبان همه ذرّات جهان

مي شكفد



[ صفحه 52]




پاورقي

[1] برگرفته از سهراب سپهري.


بازگشت