در قرابت خورشيد


سليمان هرمزي



تو مي روي

تا صدايت را

از گلدسته هاي مناجات

در گوش دلهاي پريشان، فرياد كني

و الماس قصيده هات

در ضيافت نور و نماز

سينه ميلاد شكوفه را

تزئين مشرّفي گردد

و چراغ و چكاوك

برشانه هاي تو

آواز نور و نغمه بسازد



[ صفحه 42]



تو مي روي

تا چشمه زلالِ باور را

در پشت سبزهاي شناور

لاجرعه بنوشي

و ستاره - ستاره شوي

بر پيكر عبور عبادت

تا بيكرانه آبي

تو مي روي

تا قرابت خورشيد

بر ارتفاع روشن قلبت

پلك باز مرا بشكند

و پيكر پاك تو در جوار حرارت

قطره

قطره

آب شود

تو مي روي

تا در قرابت خورشيد

ذوب شوي

و در عشق بميري



[ صفحه 43]



بدانگونه

كه بر هلال موج هاي پرشتاب

دريا را

سلام روشني گفتي.



[ صفحه 44]




بازگشت