بي نماز


عبدالعظيم صاعدي



صدا

محال است

در خلاء

ريشه ببندد - شكوفه ببيند

عبث،

در انتظار ثمر

«بي نماز»

مي كوشد



[ صفحه 25]



پنجره اي رو به خدا

سكينه نيلا



چادري دوخته ام

به سپيدي پر و بال سحر

تار و پودش از نور

با نخ پرتو خورشيد

هزاران گل را

روي آن كاشته ام

مهر من خاك قدمهاي نسيم

قبله گاهم خورشيد

جا نمازي كه به روي دل سبزم باز است



[ صفحه 26]



دستهايم روشن

لوحي از راز قنوت

كه در آن حك شده مفهوم نياز

چشم من پنجره اي رو به خدا

آسمان آينه اي بود كه تصوير ركوع

روي آن قوس و قزح ساخته بود

صبح با بانگ اذان

چادرم بوي ملائك مي داد



[ صفحه 27]




بازگشت