بوي تو


مژگان دستوري



از پهنه سجاده ام

با ياد تو پر مي كشم

درجستجويت، مهربان

هر گوشه را سر مي كشم



من لابه لاي سبزه ها

حتي ميان ابرها

بسيار مي گردم ولي

آخر نمي يابم تو را

من تا به دريا مي روم

در دشت دل من مي دوم

در آرزوي ديدنت



[ صفحه 23]



من ناله را سر مي دهم



سجاده ام تر مي شود

من باز هم مي خوانمت

آرام مي گويم ولي

من عاقبت مي يابمت



من باز هم پر مي كشم

تا شهر پاكي، روشني

آنجا كه بين واژه ها

كمرنگ گشته دشمني



من باز بالا مي روم

بالاتر از اين ابرها

با بانگ زيباي اذان

حس مي كنم بوي ترا



[ صفحه 24]




بازگشت