مقدمه


باسمه تعالي

وقتي دستها به تكبير بالا مي رود، ارتباط زمين و آسمان برقرار مي شود. فاصله ها در هم مي ريزد، راز و نياز بر بال نماز مي نشيند و تا ذروه ي ناز اوج مي گيرد. تن و جان به زلال گفتگوي با خدا پاك مي گردد و به خنكاي نسيم مناجات با او آرام مي يابد. درخواست راهبري از او ، طلب دستگيري از خدا و استواري قدم در ميدان جاذبه ي لطف و هدايت او با «بسم اللّهي» ديگر به اجابت مي رسد. توحيد او ثناگويي مجدد بنده است و اقراري ديگر بر پايندگي او و زوال خويش. افتادن و بر خاستن، تسبيح و تحميد و يادكردن از عظمت و علو مرتبت حق اعتراف بر بندگي و نشان دلدادگي است.

او به بهانه عرض حاجات در مناجات را جستجو مي كند، و قنوت لحظه گشايش دريچه باغ نيايش است، فرصت و رخصت براي گفتگويي بي تكلف. شايد فرشته اي نيز در همان حال به آرامي نجوا مي كند هر چه مي خواهد دل تنگت بگوي؛ تنگ بلوري احساس شاعر ما ترك بر مي دارد و همچون بغض بشكسته دردمند عشق با سايه نام او همسايه مي گردد و در حضور او بي حضورغير لب به تكلم مي گشايد. «طور» ي ديگر براي تجلي نور آماده است.

او به مقتضاي «فاخلع نعليك» پابرهنه از پاي بندهاي وزن و رديف به شوق گفتگو در وادي مقدسِ مناجات شتاب مي گيرد و باغي بي فصل را در جان همه مشتاقان به جاري كلمات آبياري مي كند.



[ صفحه 8]



اين دفتر باغي بي فصل است، فاصله اي در ميان اوراق آن نيست. گويندگان آن اگر متفاوتند ولي سراينده ي آن واحد است و آن عشق است. عشق است كه اين دفتر را سروده و وجود صاحب خود را تسخير كرده است. كلمات اين دفتر حديث كشش مستمر روحاني بين عاشق و معشوق است.

اين دفتر باغي بي فصل است، بهار و خزان آن به هم پيوسته است، طراوت بهار و رنگارنگي خزان هر دو زيبايند. بهار، اميد اجابت را در دل جوانه مي زند و خزان، ريزش آرزوهاي گوناگون را به تماشا مي گذارد. بنده سالك هر دو را طالب است. چنين مجالي ميدان ديدن خود نيست، آنچه زيبا و نوراني است ظهور و تجلي مي يابد. ما نيز در اين مقام، آيينه داري را غنيمت شمرديم تا جمال زيباي سخنِ دلدادگان كوي يار را كه نثار جلال جلوه ردّپاي او برگذر دل آنان شده است، به اهل نماز و راز و نياز بنمايانيم. «تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد»

انه ولي التوفيق

دكتر بهرام محمديان

هفده ربيع الاول 1419



[ صفحه 9]




بازگشت