تكبيرة الاحرام


معناي تكبير آن است كه «خداوند پاك، از هر چيزي بزرگتر است» يا اين كه از هر چه وصف گردد بزرگتر مي باشد، يا از آنچه به حواس درك شود، يا از آنچه مردمان قياس نمايند برتر و بزرگتر است. پس چون به گفتن (الله اكبر) گويا شوي، سزاوار آن است كه قلبت آن را تكذيب نكند، پس اگر در دلت چيزي بزرگتر از خداوند باشد، گرچه كلامت صحيح است، ولي هماني كه در دل داري گواهي مي دهد كه دروغ مي گويي، همان گونه كه آنچه در دل منافقان بوده، گواه شد بر دروغشان آن هنگام كه شهادت به رسالت رسول خدا صلي الله عليه و آله دادند. [1] .

پس اگر هواي نفس بر تو پيروز شده باشد و تو آن را پيروي نمايي بدان كه همان را به خدايي گرفته اي و بزرگترينش پنداشته اي و الله اكبر گفتنت تنها به زبان است و دل از ياري زبان سرباز مي زند، و بزرگتر از اين خطري قابل تصور نيست البته اگر توبه و طلب آمرزش و گمان نيكو به بزرگواري و گذشت خداوند نباشد.

امام صادق عليه السلام فرمودند: «چون الله اكبر» گويي، بايد جز كبرياي الهي همه چيز را كوچك شماري، پس به يقين چون خداوند بر قلب بنده آگاه شود كه در هنگام گفتن تكبير در دل چيزي دارد كه با حقيقت تكبير مخالف است گويد: «اي دروغگو، آيا با من مكر مي كني قسم به عزت و جلالم كه شيريني يادم را بر تو حرام مي كنم، و از مقام قرب خودم و شادي مناجاتم ترا در پرده مي دارم.» [2] .

بنابراين، در نماز به دل خويش توجه كن، اگر شيريني ياد خداوند را چشيدي، و در خويش شادي آن را يافتي و دلت در مناجات سرور داشت، و لذت هم صحبتي با خداوند را



[ صفحه 64]



حس كردي، بدان كه در تكبير گفتنت راستگويي، وگرنه، بدان كه گرفته شدن لذت مناجات و محروم گرديدن از چشيدن شيريني عبادت، دليل است بر آن كه نزد خداوند دروغگويي بيش نيستي و از درگاه او رانده شده اي.

اما دعاي توجه، [3] اولين كلمات اين دعا چنين است كه مي گويي: «من روي خويش سوي كسي كردم كه آسمانها و زمين را آفريده و دوستدار حق بوده و مسلمانم.» [4] و البته مراد از (روي) چهره ي ظاهري نيست زيرا تو صورتت را سوي قبله نموده اي و خداوند منزه است از آن كه محدود به جهتي از جهات شود تا روي سوي او آوري، بلكه مراد از (روي) دل است كه به سوي خداوند زمين و آسمانها متوجه نمايي پس به قلب خويش بنگر، آيا او روي به آرزوها و چيزهايي كه برايش در خانه و بازار و غير آن مهم است دارد؟ يا اين كه توجه به آفريننده آسمانها نموده است؟

هان، بر حذر باش كه دروغ را كليد گشايش مناجات خويش با خداوند قرار ندهي، كه رحمت الهي از تو برگشته و امكان پذيرش ديگر اعمالت نيز از بين برود، تنها هنگامي مي توان روي به خداوند آورد كه از هر چه جز اوست روي برتابي، چرا كه قلب به منزله ي آينه اي است كه روي آن پاك و صيقلي بوده و پشت آن تيره و كدر مي باشد كه هيچ شكلي را به خود نمي گيرد، پس چون به چيزي توجه كني، آن در قلب جاي گرفته و به ديگر چيزها پشت كرده اي، كه آنان غير ممكن است اثري در دلت داشته باشند و براي همين است كه گفته شده دنيا و آخرت چون دو هوويند، چون به يكي نزديك گردي از ديگري دور شده اي، پس تلاش كن تا در نماز خويش تمامي روي دل را به سوي خداوند داشته باشي، اگر نتواني كه در تمامي نماز توجه داشته باشي دست كم در حال گفتن اين كلمات سعي كن راستي گفتار را رعايت كني.

و چون گويي «دوستدار حق بوده و مسلمانم» سزاوار است كه در خاطر خويش بياوري كه مسلمان كسي است كه ديگر مسلمانان از دست و زبان او به سلامت باشند، پس اگر چنين نباشي، دروغگويي. بنابراين بكوش تا عزم خويش را در روي آوردن به دل قرار



[ صفحه 65]



داده و از گذشته خود پشيمان باشي.

و چون گويي «و از مشركان نيستم.» [5] به ياد آور شرك خفي را و اين كه خداوند فرمود: «هر كس ملاقات پروردگارش را اميد دارد، بايد عمل صالح انجام دهد، و در پرستش پروردگار خود هيچ كس را شريك نسازد.» [6] خداوند متعال آن كس را كه در عبادت پروردگارش، خداوند و ستايش مردم، هر دو را در نظر مي گيرد مشرك ناميده است. بنابراين بايد دلت به لباس شرم و حيا پوشيده گردد، آن گاه كه گويي «مشرك نيستم» و حال آن كه خويشتن را از اين نوع شرك دور نساخته اي، زيرا شرك، بر توجه به مردم در عبادت، اعم از كم يا زياد، اطلاق مي گردد.

چون گويي «زندگي و مرگم براي خداوند است.» [7] بايد بداني كه اين كلام، صفت آن بنده اي است كه هيچ كارش براي خودش نيست و تمامي وجودش براي آقا و مولايش است. و اگر از بنده كارهايي چون: خشم و خشنودي و قيام به كاري و باز ايستادن از عملي و ميل به دنيا و ترس از مرگ به خاطر توجه به دنيا صادر شود، هرگز براي گفتن چنين كلامي شايستگي ندارد.


پاورقي

[1] اشاره به آيه ي اول سوره منافقين است كه مي فرمايد: «چون منافقان نزد تو آيند گويند: شهادت مي دهيم كه تو پيامبر خدايي، خدا مي داند كه تو پيامبر اويي. و خداي گواهي مي دهد كه منافقان دروغگويانند.».

[2] مصباح الشريعه، باب سيزدهم، «اذا كبرت فاستصغر ما بين العلا و الثري دون كبريائه، فان الله اذا اطلع علي قلب العبد و هو يكبر و في قلبه عارض عن حقيقته تكبيره قال: يا كاذب، اتخذ عني، و عزتي و جلالي لا حرمتك حلاوه ذكري، و لا حجبنك عن قربي و المسارة بمناجاتي.».

[3] منظور دعاهايي است كه هنگام تكبيرة الاحرام نماز وارد شده است و موجب توجه بيشتر و در نتيجه قرب به خداوند متعال مي گردد.

[4] وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض حنيفا مسلما.

[5] و ما انا من المشركين.

[6] سوره ي كهف (18)، آيه ي 110.

[7] محياي و مماتي لله.


بازگشت