عوامل دروني


بدان كه چاره ي عاملهاي دروني پراكندگي ذهن، بسيار سخت تر از عاملهاي خارجي است. آن كس كه از امور دنيايي پر شده است، فكرش در يك زمينه تمركز نمي يابد، بلكه چون پرنده اي از شاخه اي به شاخه ديگر مي پرد، و چشم پوشيدن در نماز كمكي به او نمي كند و همان كه در دلش است كافي است تا وي را گرفتار و مشغول سازد.

درمان اين گونه پراكندگي آن است كه نمازگزار خويشتن را به فهم معاني آنچه را كه در نماز مي گويد وادار سازد، تا او را از ديگر مسائل باز دارد، و همچنين چيز ديگري كه در



[ صفحه 40]



دفع افكار پراكنده، نمازگزار را ياري مي كند اين است كه خويشتن را قبل از شروع نماز به يادآوري آخرت و مقام و مرتبه ي مناجات و بزرگي نماز نزد خداوندي كه همه چيز در دست قدرت اوست و هراس و سختيهاي روز قيامت آماده نمايد. بنابراين قبل از تكبيرة الاحرام دل خويش را از مطالب دنيوي خالي كند و مطلبي كه ذهن و انديشه را مي پراكند، در قلب خود باقي نگذارد. اين روش، باعث دور شدن انديشه هاي بازدارنده در نماز مي گردد، اما اگر باز هم خاطره ها و انديشه ها بر او هجوم آورند و با اين روش نتوان آنها را از قلب بيرون راند، به دارويي نياز است كه ماده ي اصلي مرض را از بين برده و آن را از ژرفاي دل و جان بركند، و آن نگريستن به اموري است كه انسان را از حضور قلب بازداشته است و بي گمان برگشت اين امور به خواهشها و شهوتهاي نفساني است، پس در رها كردن نفس از اين نوع خواهشها و بريدن از آن علاقه ها پي گير باش، زيرا آنچه انسان را از نماز بازدارد مخالف دين و از سربازان دشمن آشكار انسان، شيطان است. بنابراين حفظ اين گونه خواستنها زيانش به مراتب بيشتر از راندن آنها از دل خويش است، پس شايسته است كه انسان خويش را از آنها رها نمايد.

نقل شده است كه شخصي در باغي به نماز ايستاده بود، در اين هنگام پرنده اي بر درختي نشست و زيبايي آن پرنده وي را به شگفت آورد، پس زماني را به تماشاي وي گذراند، چنان كه ندانست چه مقدار از نمازش را خوانده است، آن گاه آن باغ را به جهت پشيماني از رفتار خويش و به اميد آن كه براي نماز از دست رفته اش عوضي باشد، صدقه داد.

اين گونه است كه نمازگزاران براي از بين بردن ريشه ي انديشه هاي بازدارنده، عمل مي نمايند و چنين كفاره اي براي نقصان نماز خويش مي پردازند. و بعضي از نمازگزاران چون نماز جماعتي را از دست مي دادند شب را به عبادت مي گذراندند، و ديگري نماز مغربش به تأخير افتاد، به گونه اي كه دو ستاره در آسمان ديده شد و او دو بنده آزاد كرد، و آن ديگري نماز صبحش قضا شد و بنده اي آزاد كرد. تمامي اينها براي مجاهده با نفس و حسابرسي از وي، در بي خبري از چيزي كه بهره اش در آن است، مي باشد. پس اين دارويي مؤثر در نابود كردن ريشه ي مرض است كه هيچ چيز جاي آن را نمي گيرد، و آن كه گفتيم معاني نماز را بفهمد، براي دفع خواهشهاي ضعيف نفساني است و آن همان مسائلي است كه در حاشيه دل قرار گرفته و هنوز در قلب مستحكم نشده اند.

اما روش فهم معاني ذكرها در خواهشهاي نيرومند و ظريف نفساني اثري ندارد،



[ صفحه 41]



بلكه همواره آن خواهشها ترا به خود مي خوانند و تو نيز مي خواهي آنان را دفع نمايي، بنابراين همواره نمازت در اين امر مي گذرد و اين همانند حكايت آن مردي است كه در زير درختي قرار گرفته و مي خواهد انديشه اش را در امري متمركز كند و صداي گنجشكان فكرش را آشفته مي نمايد، وي همواره با چوبي كه در دست دارد آنان را دور مي كند و هنوز به تمركز فكر نپرداخته، گنجشكان باز مي گردند و داستان همچنان ادامه مي يابد، بايد به وي گفت اگر طالب رهايي هستي، درخت را قطع كن.

و اين چنين است درخت شهوت، چون رشد مي كند و شاخه مي گسترد به خويش جلب مي نمايد، همانند درخت كه گنجشكان را، و كثافتها كه مگسها را به خويش مي خوانند و درگيري راندن اين افكار به درازا مي كشد و اين گونه خواهشها و شهوتها بسيار است و بسيار كم هستند افرادي كه چنين خواشهايي در وجودشان نباشد، اما تمامي اين گونه افكار به يك اصل برمي گردد و آن هم دوستي دنياست كه اصل هر گناه و اساس هر كمبود و منبع هر فساد و تباهي است و آن كس كه درونش با دوستي دنيا گره خورده، غير ممكن است كه توشه اي براي آخرت خويش از دنيا برگيرد، و نبايد طمع داشته باشد كه لذت ناب مناجات در نماز را بچشد، همانا آن كس كه به چيزي از دنيا شاد گشته، به خداوند و رازگويي با وي شاد نمي گردد، و تمامي كوشش مرد در به دست آوردن محبوبش مي باشد، پس كسي كه محبوبش دنياست، ناچار تمامي سعي و تلاشش را در به دست آوردن آن صرف مي كند، اما با تمام اينها ترك كوشش و تلاش و حفظ قلب از افكار پريشان در نماز سزاوار نيست.

و آن كس كه دنيا با اوست ولي او به دنبال دنيا نيست و آن چنان كه خداوند دستور داده خرج مي كند و بر طاعت خداوند از مال دنيا كمك مي گيرد و از آن براي آخرت خويش توشه برمي گيرد و كوشش خويش را در بندگي و آنچه كه باقي است قرار مي دهد و دنيا، را سبب به كمال رسيدن و مقدمه آن قرار مي دهد، باكي بر او نيست. چنان كه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: «ثروت كمك خوبي براي تقواي الهي است.» [1] .

چون ثروت محل فريب و جاي نيرنگ ساختن ابليس است، پس بنده ي بيدار دل



[ صفحه 42]



همواره بايد به عقل خويش رجوع كند و قلب خويش را پاس داشته و بيازمايد تا دشواري بر آن وارد نشود و گردي از دنيا بر آن ننشيند.

بنابراين، درمان و دارو را شناختي، اگرچه به خاطر سختيش بيشتر مردم از آن گريزانند و مريضي همچنان ساليان سال باقي مانده و بيماري ريشه دار مي گردد تا اين كه بعضي از بزرگان كوششها كردند تا دو ركعت نماز بخوانند كه خالي از انديشه اي دنيايي باشد و نتوانستند.

پس در اين صورت از قبيل ما انتظاري نيست و كاش نيمي از نماز يا يك سوم آن از وسواس سالم بماند، ما از آن كساني هستيم كه عمل خوب را با كار بد مخلوط مي كنند.

بدان كه كوشش براي دنيا و تلاش براي آخرت در قلب مانند آبي است كه در كاسه اي پر از سركه ريخته شود، پس بناچار به همان مقدار آب كه در ظرف ريخته شود سركه از آن خارج مي گردد در اين جمله بسيار دقت كن تا آن را به خوبي بفهمي.

خداوند ما را به پيمودن راه راست موفق نمايد و در راههاي درستي و راستي قرار دهد.



[ صفحه 43]




پاورقي

[1] فقيه، ج 3، ص 156، حديث 3570، كافي، ج 5، ص 71، حديث 1، «نعم العون علي تقوي الله الغني.».


بازگشت