شهادت شهيد ثاني


شهيد ثاني به واسطه ي دانش بسيار و اعتقاد به تشيع، مورد رشك دانشمندان اهل تسنن قرار گرفته بود، پيوسته آزارش مي دادند و او هم غالبا در بيم و هراس بود، ليكن به كار خويش ادامه مي داد. تا اين كه روزي دو نفر به داوري نزد او رفتند و شهيد يكي از آنها را محكوم كرد. محكوم از شهيد ثاني نزد قاضي «صيدا» به نام «معروف» كه مردي متعصب بود شكايت كرد. قاضي از فرصت



[ صفحه 17]



استفاده نموده و به سلطان عثماني نوشت كه: «مردي شيعي در ديار ما مردم را به تشيع و گمراهي مي كشاند و از مذاهب چهارگانه اهل تسنن خارج و در دين خدا بدعت مي گذارد». سلطان سليمان هم مأموري براي جلب شهيد به (جبل عامل) فرستاد. شهيد براي فرار از اسارت به دست دشمن، آهنگ حج كرد و براي چندمين بار به زيارت خانه خدا رفت، مأمور پس از ورود به جبل عامل و اطلاع از مسافرت شهيد به مكه او را دنبال كرد تا اين كه در ميان راه به او دست يافت. شهيد به مأمور گفت: همراه من باش تا حج كنم سپس مأموريت خود را انجام بده. پس از انجام مراسم حج با مأمور به روم رفت. در ميان راه مردي به مأمور برخورد كرد و از وي پرسيد اين كيست؟ گفت: مردي از علماي شيعه ي اماميه است كه سلطان او را احضار كرده است. مرد مزبور گفت: نمي ترسي كه سلطان به واسطه ي قصوري كه در فرمان او نموده اي تو را به قتل رساند. بهتر است او را به قتل رساني و سر بريده اش را نزد سلطان ببري. مأمور هم آن فقيه پاك سرشت را همان جا - در كنار دريا - به قتل رسانيد و سرش را به نزد سلطان برد. جمعي از تركمانان كه در آن نواحي بودند در آن شب ديدند كه انواري از آسمان پايين مي آيد و بالا مي رود، و چون جستجو كردند و بدن بي سر شهيد را يافتند بدون اين كه او را بشناسند، در همان جا دفن كردند و قبه اي بر مرقدش بنا نمودند.

وقتي مأمور سر بريده ي شهيد را به سلطان نشان داد، سلطان خشمگين شد و گفت: من گفتم او را زنده بياور، تو او را كشتي؟ و سلطان مأمور مزبور را به قتل رساند.

ابن عودي و سيد علي صائغ دو تن از شاگردان وي تاريخ شهادت وي را 966 ه.ق. ضبط كرده اند.


بازگشت