اثبات صراط مستقيم به معناي عام براي همه ي موجودات


البته گمان نكن كه هر موجود جماد و نبات و حيوان تا وقتي كه به حد انسان مكلف نرسد، سير و حركتش از اول پيدايش او با حركت كمي و كيفي است، بلكه با حركت جوهري، فقط بر صراط مستقيم حركت مي كند. به اين معني كه تدريجا از قوه به فعل خارج مي شود تا حدي كه به كمال نوعي و شخصي خود در فعليات لايق به او منتهي مي شود، البته در صورتي كه مانعي سر راهش قرار نگيرد. و اما انسان بعد از رسيدن به زمان اختيار كه شرط تكليف است، در سير نفساني خود از بالقوه بودن به فعليتي كه لايق نوع انسان است، رسيده است، بدون مزاحمت موانعي كه مخالف اين فعليت هستند تا حدي كه مي رسد به بالاترين درجات مراتب فعليت كه لايق به انسان كامل است. البته اين درجه از تكامل نادر است. و تنها همين است كه در صراط مستقيم انساني سير مي كند؛ اما بيشتر به اين صورت است كه پس از وجود حركت اختياري در او از قوه به فعل، با وجود فعليات مخالف و غير لايق همراه مي شود، پس سيرش بر صراط مستقيم قرار نمي گيرد بلكه سيرش گاهي با سوء اختيارش در راه كج و انحراف مي باشد، تا آن جا كه به پست ترين مرتبه از مراتب فعليات كه لايق چهارپايان و درندگان، بلكه شياطين است مي رسد، و گاهي از سير متوقف مي شود و با همان صورت فعلي كه بر آن است مسخ و دگرگون مي شود، و از انسانيت خارج مي شود، پناه مي بريم به خدا از رسوايي دنيا و آخرت. [1] .



[ صفحه 431]



سپس آنچه شنيدي در اخبار كه صورت انساني همان صراط مستقيم به همه ي خير است [2] به اين جهت است كه حركت انسان به جانب كمالات خود كه در آن كمالات همه ي خيرها و خوشبختي ها است، فقط به حركت كيفي و حركت جوهري است، پس طريق در آن، همان مراتب كيفيت و صورت هايي از ملاكات شريفه و انوار معارف رباني است كه پشت سر هم بر جوهر انساني وارد مي شوند، پس سالك، جوهر انسان است و مقصد، كمال آن، و طريق هم به دست آوردن اين ملكات و انوار معارف و علوم در اين حركت است، طريق با خود سير و حركت يافته مي شود، نه قبل و بعد از آن.

حال بدان كه نور معرفت عبارت است از ظهور مراتب نفس و روح و عقل، پس نور، به يك لحاظ، طريق حساب مي شود، و به يك لحاظ مقصد، و به لحاظ سوم سالك. حقيقت علي عليه السلام و ائمه ي معصومين عليهم السلام از جهت اين كه نور الانوارند، و اصل همه ي نورها، و نور خدا در جهانيان اند صراط مستقيم الهي، و وجه الله اي كه اولياء الهي به آن توجه مي كنند، و جنب الله اند - كه به سوي آن مقصد بندگان است - شمرده مي شوند، همان گونه كه در زيارت جامعه آمده: «اياب الخلق اليكم» «رجوع و بازگشت خلق به طرف شما (ائمه عليهم السلام) است».

(صراط الذين أنعمت عليهم): اين آيه ي شريفه شرح مقصود از صراط مستقيم



[ صفحه 432]



است و آنان شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام از امت اند، و صراط آنان اخلاق و اوصاف و اعمالشان است كه حضرت امير عليه السلام در پاسخ همام به بخشي از آن ها اشاره كرده: «آنان خداشناس و عمل كننده به دستور خدايند، اهل صفات عالي، سخن گويان به حق هستند، اينان به اندازه مي خورند، در حد اعتدال مي پوشند، و رفتارشان همراه با تواضع است». [3] توصيف صراط مستقيم به اين آيه ي شريفه ممكن است ارشاد به حقيقت صراط مستقيم باشد كه عبارت از حد وسط بين زياده روي و اهمال در حق ولي خدا، و حد وسط بين غلو و دشمني در حق او، و ميانه روي در اخلاق، و يا در حق ديگري است، و اين جهت رد اين توهم است كه گفته شود صراط مستقيم، صراط هر نفسي است به سوي كمال لايق به خود كه ذاتش و لوازم ذاتش به حكم اقتضاء اسما الله دارد.

مثلا صراط مستقيم از جهت ماهيت و صفات ذاتي آن شخص، و صفاتي كه او را به پائين ترين درجه جهنم برساند نيست؛ بنابراين گويا مي گويد: هدايت كن ما را به صراط مستقيمي كه استقامت آن واقعي است، و ما را به خشنودي و جوار تو مي رساند، و آن صراط كساني است كه به آنان نعمت دادي، از شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام نه به صراطي كه استقامت آن مرا به آنچه كه ذات و صفات من اقتضاي آن را دارد، برساند.

به عبارت ديگر: هدايتم كن به صراطي كه فضل و بخشش تو اقتضاي آن را دارد و آن صراط كساني است كه بر آنان نعمت دادي به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام نه به صراطي كه عدل تو اقتضاي آن را دارد.

(غير المغضوب عليهم) نه كساني كه بر آنان غضب شده از گمراهان و منكران.



[ صفحه 433]



(و لا الضالين) نه گمراهان در راه اميرالمؤمنين به سبب غلو. در آيه ي قبلي آمده: كساني كه به آنان نعمت دادي؛ اما در اين آيه نفرموده: كساني كه به آنان غضب كردي، اين تغيير شيوه ي بياني شايد اشاره به اين نكته باشد كه نسبت نعمت به خدا اصلي و ابتدايي است و بدون واسطه، اما نسبت به غضب تبعي و با واسطه است؛ به دليل اين كه صفات عبد اقتضاي غضب خدا را كرده، همان طور كه آيه ي شريفه به آن اشاره دارد: (ما أصابك من حسنة فمن الله و ما أصابك من سيئة فمن نفسك) «هر چه از خير و خوبي به تو رسد از جانب خدا است و هر چه از بدي و شر به تو رسد از جانب خودت است» [4] .

در ثواب الاعمال به اسنادش از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرموده: «اسم الأعظم يقطع في ام الكتاب» «اسم اعظم خدا قطعا در ام الكتاب (سوره ي حمد) هست. [5] از عياشي روايت از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده: «ان ام الكتاب أفضل سورة أنزلها الله في كتابه و هي شفاء من كل داء الا السام أي الموت» [6] «سوره ي حمد برترين سوره اي است كه خدا در كتابش نازل كرده، و آن بهبودي از همه ي مرض ها است غير از مرگ.»

در بيان اين روايات مي گويم: به سوره ي حمد ام الكتاب گفته شده، شايد به اين جهت باشد كه همه ي آنچه را كه در كتاب (قرآن) است در حمد موجود است همان گونه كه به اين مطلب در روايتي از اميرالمؤمنين عليه السلام تصريح شده كه فرمود:



[ صفحه 434]



«كل ما في القرآن في الحمد، و كل ما في الحمد في البسملة و كل ما في البسملة في الباء و كل ما في الباء في النقطة، و انا النقطة تحت الباء» [7] «هر آن چه در قرآن هست در سوره ي حمد هست و همه ي آنچه كه در حمد است در بسمله (بسم الله الرحمن الرحيم) هست، و همه ي آنچه كه در بسمله هست در باء هست، و همه آنچه كه در باء هست در نقطه ي آن هست، و من همان نقطه ي زير باء هستم». [8] .

و نيز روايت شده به وسيله ي باء هستي ظاهر شده و به وسيله ي نقطه، عابد از معبود جدا و مشخص شد. در اين رابطه مي گويم: مقام عبوديت مطلق، مقام ولايت است؛ زيرا آن درجه ي فقر مطلق است، و بعد از آن مقام الوهيت است؛ همان گونه كه روايت از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيده: «الفقر فخري» [9] «فقر مايه ي افتخار من است». و شايد همين مقصود كسي باشد كه گفته: «هرگاه فقر به كمال خود رسيد پس آن خداست» [10] به لحاظ دلالت فاء بر ترتب. بلكه شايد همين مراد امام صادق عليه السلام در مصباح الشريعه باشد كه فرمود: «العبودية جوهرة كنهها الربوبية» [11] «بندگي گوهري است كه كنه و



[ صفحه 435]



نهايت آن ربوبيت است». اين همه ي آن چيزي است كه سابقا در محل ذكر اين روايت گفتم كه از برخي روايات دانسته مي شود كه خداوند متعال عالم حروف را در مقابل ساير عوالم و جهان ها آفريده، بنابراين الف همان گونه كه در برخي از روايات آمده: اشاره است به مقام الوهيت، و باء اشاره است به مرتبه ي مخلوق اول، و نقطه اشاره است به جهت هستي و ماهيتش.

از عيون اخبار الرضا عليه السلام از امام صادق عليه السلام از پدرانش از اميرالمؤمنين روايت شده كه:«شنيدم از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود: خداوند عزوجل فرمود: فاتحة الكتاب (سوره ي حمد) را بين خودم و بين بنده ام تقسيم كردم پس نصف آن براي من و نيمه ي ديگرش براي بنده ام است و براي بنده ام هست آنچه كه درخواست كند، هرگاه بنده بگويد: (بسم الله الرحمن الرحيم) خداوند متعال مي فرمايد: بنده ام به اسم من شروع كرده و بر من است كه كارهايش را به كمال برسانم و به او در حالاتش بركت بدهم، و هرگاه گفت: (الحمدلله رب العالمين) خداوند بزرگ مي فرمايد: بنده ام ستايشم كرده و دانست نعمت هايي كه او دارد از جانب من است، و اين كه بالاهايي كه از او دفع شد به جهت توجه و احسان من است، گواه مي گيرم شما را كه من نعمت هاي اخروي را به نعمت هاي دنيوي او اضافه مي كنم، و از او بلاهاي آخرت را دفع مي كنم، همان گونه كه بلاهاي دنيايي را دور كردم. و هرگاه گفت: (الرحمن الرحيم) خداوند بزرگ گويد: او گواهي داد به اين كه من رحمان و رحيم هستم، گواه مي گيرم شما را كه بهره ي او را از نعمت خودم فراوان خواهم كرد، و سهم او را از بخشش هايم گسترده تر خواهم كرد. پس هرگاه بگويد: (مالك يوم الدين) خداي بزرگ مي فرمايد: شما را گواه مي گيرم همان گونه كه او اعتراف كرده



[ صفحه 436]



من پادشاه روز قيامتم، من روز حساب رسي حساب او را آسان مي گيرم، و حسنات او را مي پذيرم و از گناهانش مي گذرم. و هرگاه بنده بگويد: (اياك نعبد) خداوند بزرگ مي فرمايد: بنده ام راست گفت فقط مرا مي پرستد گواه مي گيرم شما را كه به او چنان پاداش دهم كه هر كس با او در عبادت كردن من مخالفت مي كرد، غبطه بخورد. پس هرگاه بگويد: (و اياك نستعين) خداوند مي فرمايد: به من كمك جست و به سوي من پناه آورد شما را گواه مي گيرم حتما بر كارهايش او را كمك خواهم كرد و در مشكلات و سختي هايش به او پناه خواهم داد و دستش را در روز گرفتاري هايش خواهم گرفت. پس هرگاه بگويد: (اهدنا الصراط المستقيم) تا آخر سوره، خداوند مي فرمايد: اين براي بنده ام هست و اين براي بنده ام هست هر آنچه درخواست كند، قطعا براي بنده ام اجابت كردم و هر چه آرزو كرده به او دادم، و از هر چه كه ترسيده او را ايمن خواهم كرد.» [12] .

در بيان اين حديث شريف مي گويم: منزه است خداي بزرگ! چقدر بزرگ است؟ كجايند بي خبران و دانشمندان تا اين بزرگي را اندازه بگيرند، و او را از جهت كرم و بزرگي اش بي همتا بدانند - همان گونه كه در ساير صفات برترش او را بي همتا مي دانند - تا عقل هايشان به وجوب شكر اين نعمت بزرگ بكند حكم كند و به اين كه اگر تمام عمرشان را در شكرگذاري آن بگذرانند چيزي از حق واجب آن را ادا نمي كنند اعتراف كنند.



[ صفحه 437]



چگونه مي توانند حق او را اداء كنند در حالي كه خداي بزرگ ما از لطف و عنايتش براي اين بندگان خوار و ذليل، نماز را واجب كرده و به آنان اجازه ي ذكر و عبادتش را داده، و پرستش و عبادت شان را سبب بخشش گناهان شان و اصلاح عيوب شان، و پيشرفت شان به درجات برتر قرار داده، و به اين صورت آنان را مشرف كرده به اداء نماز. و راضي نشد به اين كه آنان در نمازشان با او مناجات كنند و جوابشان ندهد، و تنها با دادن پاداش جواب آنان را بدهد بلكه راضي به اين نمي شود كه به اندازه ي درخواست شان جوابشان را بدهد، بلكه بيش از درخواست آنها به ايشان اكرام شان مي كند. [13] .

در برخي اخبار آمده: خداوند تبارك و تعالي پس از قرائت حمد مي گويد: براي او هست در قبال هر حرفي فلان درجه و فلان درجه (و گوهرها را مي شمرد) و درجه اي از نور من است [14] (بنابر آنچه از لفظ روايت در ذهن من است).



[ صفحه 438]




پاورقي

[1] اين كلام اقتباس از كلام حكما و عرفاست، چنان كه عارف بزرگ صدرالدين قونوي در كتاب تفسير سوره ي حمد (317) در بيان سر حيرت متوسطين مي گويد: (ترجمه) براي اكابر و بزرگان مقام احاطه به تجلي ذاتي و مقام جمع و حكم حضرت احديت جمع (در تعين اول) است. آن ها مقيد به ذوق و اعتقادي نيستند بلكه هر ذوق و اعتقادي را مستقيم و ثابت مي دانند، و وجه صحت و خطاي نسبي هر اعتقادي را مي دانند، و اين به جهت دست يابي به تجلي ذاتي است. و حق تعالي عين هر اعتقاد و ظاهر به حكم هر مستعدي است و حكم و مشهود آن ها در هر مقام حالي ساري و جاري است و آن ها وجه مشترك بين همه ي اعتقادها را مي دانند.

[2] معراج السعادة، ج 2، ص 158، شرح الاسماء الحسني، ص 68 - 67.

[3] بحارالانوار: ج 75، ص 28.

[4] سوره ي نساء: آيه ي 79.

[5] تفسير عياشي ج 1، ص 20، جامع الاخبار، ص 43، بحارالانوار: ج 89، ص 237.

[6] تفسير عياشي ج 1، ص 20، جامع الاخبار، ص 43، بحارالانوار: ج 89، ص 237.

[7] قسمتي از مشارق انوار اليقين: ص 21، ص 282 كتاب چاپ آقاي ديدار.

[8] عارف بزرگ سيد حيدر آملي در تفسير محيط الاعظم در تفسير اين روايت مي فرمايد: بدان كه مراد از باء به اتفاق محققين صورت وجود ظاهر (وجود منبسط در اشياء) كه متعين و ممكن است. هم چنان كه الف صورت وجود باطن عالم است، از آن جا كه اولين موجودي كه وجود مطلق به آن اضافه شد، عقل است، لذا عقل اول و روح اعظم به منزله باء نسبت به الف است، كه در شرع، تعين اول و موجود اول ناميده مي شود. و نقطه زير باء عبارت است از صورت ممكن و متعين، و از آن جا كه نقطه سبب تمايز از غير و مركز تعين است شرع آن را نقطه ناميده است. و هم چنان كه باء بواسطه ي نقطه متمايز مي شود و آن را از الف جدا مي كند هم چنين وجود مضاف با تعين امكاني از وجود مطلق متمايز مي گردد. (ترجمه با تلخيص).

[9] جامع الاخبار، ص 111، بحارالانوار: ج 69، ص 49.

[10] شرح منازل السائرين، ص 473.

[11] مصباح الشريعة، ص 7 (با اختلاف در عبارت).

[12] روايت از امام حسن عسكري عليه السلام از آباء طاهرينش عليهم السلام، از اميرالمؤمنين عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، (عيون الاخبار الرضا: ج 1، ص 300 و امالي صدوق: ص 174 و بحارالانوار: ج 89، ص 226.

[13] به اعتقاد امام خميني قدس سره سوره ي مباركه ي حمد مشتمل است بر جميع مراتب سلوك، و لذا مي فرمايند: استعاذه كه مستحب است، شايد اشاره باشد به ترك غير حق و فرار از سلطنة شيطانية. و تسميه شايد اشاره باشد به توحيد فعلي. و مالك يوم الدين اشاره به فناي تام و توحيد ذاتي. و از اياك نعبد شروع شود به حالت صحو و رجوع. به عبارت ديگر استعاذه سفر از خلق است به حق و خروج از بيت نفس است. و تسميه اشاره به تحقق حقانيت است پس از خلع از خلقيت و عالم كثرت. و الحمدلله تا رب العالمين اشاره است به سفر از حق بالحق في الحق، و در مالك يوم الدين اين سفر تمام شود، و در اياك نعبد سفر از حق به خلق به حصول صحو و رجوع شروع شود، و در اهدنا الصراط المستقيم اين سفر به اتمام رسد.

[14] تفسير امام: ص 522 و 523، بحارالانوار: ج 8، ص 181. (با اختلاف كمي در عبارت).


بازگشت