گفتار عرفا در توبه و اسرار و شرح آن


يكي از عرفا توبه را داراي اسرار و حقايقي دانسته، و در ابتدا به سه مسئله اشاره كرده است:

1) بزرگ دانستن گناه و جنايتي كه مرتكب شده. 2) حفظ توبه 3) عذرخواهي از مردم. [1] .

مقصود از اولي همان است كه امام صادق عليه السلام فرمودند: «گناهانش را كوچك نشمارد» و مرا از دومي همان است كه فرمود: «پناه به خدا ببرد تا او را در وفاي به توبه اش حفظ كند»، مراد از سومي: «پرداخت حق ستمديده به او است».

اين عارف در زمينه ي اسرار توبه فرموده است: «پرهيز از توبه، براي بدست



[ صفحه 72]



آوردن عزت و جاه، و سپس جنايت را فراموش كند و توبه از توبه كند». [2] .

مراد از قسمت اول اين است كه توبه اش از ريا خالص باشد، و از روي پرهيز از مردم، گناه را ترك نكند، بلكه ترك گناهش خالصا لله باشد. مراد از دومي اين است كه ياد خدا چنان وي را مشغول خود كند، كه حتي گناه و جنايتش و نيز توبه اش را فراموش كند؛ و البته اين حال و مقامي فراتر از توبه است. و مراد از سومي: ظاهرا توبه از توبه ناقص، و يا توبه از توبه كردني است كه آن را به قدرت و توان خود ببيند نه قدرت الهي. [3] .



در سومي (لطائف اسرار توبه) سه چيز ذكر كرده است. لطيفه اول «به گناهت و آن واقعه بنگري هنگامي كه خداوند تو را در عمل به گناه رها نموده، و اين كه خداوند به دو دليل عبد را در انجام گناه وامي گذارد، يكي اين كه بداند كه قضاي الهي حاكم است و بفهمد نيكي او در پوشاندن گناه و بردباريش در مهلت دادن به



[ صفحه 73]



بنده خطاكار، و كرم او در قبول عذر، و فضل او در بخشش گناه. [4] .

مي گويم: تفكر در اين احوال، انسان را از توجه به گناه و توبه خويش بازداشته، متوجه صفات و افعال الهي مي كند، و اين اشاره به جمله اي در برخي روايات است كه فرمود: «مشغولة عن الدنيا بحمدك و ثنائك» [5] «خدايا چنانم كن، كه سپاس و ستايش تو مرا از دنيا بازدارد.»

اين عارف فرموده: لطيفه دوم اين كه، مهلت دادن خداوند به جهت اين است كه حجتي بر عدالت خود داشته باشد، و بنده را با حجت بر گناهانش عقوبت كند.

لطيفه دوم اين كه، اگر انسان در مقام توبه، صادقانه به گناهانش بنگرد، خواهد ديد در مقابل گناهانش، از خود هيچ حسنه اي ندارد، زيرا در ميان مشاهده ي منت و لطف الهي از يك طرف، و مشاهده ي عيب نفس و عمل خود است؛ به اين معنا كه همه خوبي ها را از جانب خدا و همه بدي ها را از خود خواهد ديد؛ بنابراين او به گناهانش، و خداوند به حسناتش اولي و سزاوارتر است، و اگر حقيقت حال را طلب كند، حسنه اي براي خود نخواهد يافت.

لطيفه سوم اين كه، بنده چون حكم (اراده ي الهي) را مشاهده كند، ديگر جايي براي مشاهده ي نيك شمردن و زشت دانستن خوبي ها و بدي ها نمي ماند، زيرا از همه اين معاني به معناي اراده ي الهي رسيده است، به اين معنا كه، وقتي بنده تنها مؤثر در وجود را خدا ديد، جايي برايش نمي ماند، تا حسنه اي را نيكو، و گناهي را منكر و زشت پندارد. بنابراين به معناي اين آيه خواهد رسيد كه (كل شي ء هالك إلا



[ صفحه 74]



وجهه له الحكم) [6] «هر چيز نابود شدني است مگر ذات او كه حاكميت از آن اوست».

مي گويم: شايد مراد از لطيفه اول، اين آيه شريفه باشد: (ما أصابك من حسنة فمن الله و ما أصابك من سيئة فمن نفسك) [7] «آنچه از خوبي ها و نيكي ها به تو مي رسد از خدا است و آنچه از گناهان به سراغت مي آيد از خود تو است.»

و مراد از لطيفه دوم: (همه حسنات از خدا است) مفهوم اين آيه باشد؛ (قل كل من عند الله) [8] «بگو همه از جانب پروردگار مي باشد.»

اين عارف فرموده: «مردم عادي، به خاطر بسيار ارزش دادن به اطاعتشان، بايد به درگاه الهي توبه كنند، و اين منجر به سه چيز خواهد شد كه مذموم است اول: اين كه انسان، نعمت پنهان داشته شدن گناهانش، و مهلت يافتن از سوي خدا را منكر شود، دوم: به خاطر توبه اش از خداوند طلبكار شود، سوم: احساس بي نيازي از خدا كند كه اين همان برتري جويي و جرئت بر خداوند است».

[9] .

يعني مردم عادي توبه شان را يك فضيلت و نيك نفسي براي خود پنداشته، توبه مي كنند، ولي به گناهان خود و پوشندگي گناهان توسط خداوند نمي نگرند؛ به همين خاطر، براي خودشان منت و حقي بر خداوند ديده، طلبكار از خدا مي شوند و از اين كه خداوند توبه شان را بپذيرد و آثار گناهانشان را محو كند، خود را بي نياز مي بينند. [10] .





[ صفحه 75]



باز در شرح منازل السائرين آورده است: «توبه مردمان متوسط، به خاطر كوچك شمردن گناه است، و اين عين جسارت و مبارزه و تكبر و رها كردن وظيفه و از خدا بريدن است». [11] .

مراد از مردم متوسط كساني اند كه گرچه به بعضي از حالات معنوي و برخي آيات و روايات ايمان و اعتقاد دارند، ولي به معناي اين كه: «گناهان مردم به حكم قضا و قدر است و مردم در كارها مجبورند» پي نبرده اند و همين باعث شده، خودشان را در برابر اعمال زشت، نكوهش و سرزنش نكنند، و به كمترين اطلاع و معرفتي كه نسبت به دين دارند مغرور شده، و در خطري بزرگ تر از خطر جهل و ناداني كه عوام به آن مبتلا هستند، دچار مي گردند، و دليل آن هم برتر دانستن خود از قبول زشتي عمل، و خواري اعتراف به آن است كه همان رها كردن وظيفه است.

باز در شرح منازل فرموده: «و توبه خاصان، به خاطر ضايع كردن وقت است، كه اين، باعث ادراك پستي گناه، و خاموشي نور مراقبه، و تيره شدن چشمه مصاحبت و مناجات است». [12] .

يعني حال توبه در خواص كه به جهت درك افت و نقص گناه حاصل مي شود، باعث تاريكي شفافيت و صفاي مراقبه اي مي باشد كه مخصوص مقربين است او مي گويد: «توبه پايان پذير نيست مگر وقتي كه منتهي شود به توبه از هر چه غير



[ صفحه 76]



خداست، و پس از آن از درك علت اين توبه، (توبه از غير خدا)، و از ديدن اين علت» [13] .

يعني، توبه مقربين از هر چيزي است كه آنان را از خدا بازمي دارد، حتي توجه به اين كه از اشتغال به غير خدا بايد توبه كرد، حتي نفس ديدن توبه اين كه در حال توبه از اشتغال به غير خداست، نياز به توبه ديگري دارد. بنابراين، كامل شدن لذت وصال الهي زماني است كه، غير خدا فراموش، و از همين فراموشي غير خدا نيز غفلت شود.

مي گويم: مقربين را درجات و مقاماتي است كه بعضي از درجات بالاتر از بعضي ديگر است.

اين شبيه فرمايش امام صادق عليه السلام در كتاب مصباح الشريعه است كه فرمودند: «و توبه خواص از مشغول شدن به غير خدا است» [14] و شايد، شبيه كلام آن حضرت باشد درباره توبه ي اولياء.


پاورقي

[1] اشاره است به كلام خواجه عبدالله انصاري در كتاب منازل السائرين، كه نسبت او به ابي ايوب انصاري (متوفي 383 ه. ق) كه از صحابي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، مي رسد. او صاحب تأليفات و حافظ بسياري از احاديث بود، از تأليفات او: منازل السائرين الي الحق و مناجات فارسي است و از شارحان معروف كتاب منازل السائرين مولي عبدالرزاق كاشاني است.

[2] شرح منازل السائرين: ص 159.

[3] شعر:



تو زتوبه دل به اين خوش كرده اي

كز گناهي احتراز آورده اي



زامر و نهي كردگار انس و جان

جنس عصيان را چو جنس زهردان



رد حكم از هر گناهي حاصل است

زهر هر نوعي كه باشد قاتل است



توبه آوردن زيك جرم اي دغل

پس ز ديگر جرم ها جستن عمل



از يكي زهر اجتناب آوردن است

باز قصد زهر ديگر كردن است



آنچه در تو اصل نافرماني است

مايه گمراهي و ناداني است



چيست داني هستي نفس است و بس

كوش تا زان توبه جويي زان سپس



هستي تست اصل هر جرم و خطا

نيست شو تا خود نمايد جز خدا



آنچه بشكستي و بستي توبه نيست

اي برادر تا تو هستي توبه نيست



توبه نبود جز شكست خويشتن

توبه خواهي نشكند خود را شكن.

[4] شرح منازل السائرين: ص 163 - 162.

[5] زيارت امين الله.

[6] سوره ي قصص: آيه ي 88.

[7] سوره ي نساء: آيه ي 79.

[8] سوره ي نساء: آيه ي 78.

[9] شرح منازل السائرين: ص 165.

[10] شعر:



نخست او ارادت به دل در نهاد

پس اين بنده بر آستان سر نهاد



گر از حق نه توفيق خيري رسد

كي از بنده خيري به غيري رسد



زبان را چه بيني كه اقرار داد

ببين تا زبان را كه گفتار داد



چه انديشي از خود كه فعلم نكوست

از آن در نگه كن كه توفيق اوست



برد بوستان بان به ايوان شاه

به نوباوه، گل هم زبستان شاه.

[11] شرح منازل السائرين: ص 167.

[12] همان: ص 168.

[13] همان: ص 169.

[14] مصباح الشريعه: ص 97.


بازگشت