كرامت بندگي


ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون [1] ؛ و جن و انس را نيافريدم جز براي آن كه مرا بپرستند.

هدف از خلقت بنابر اين آيه ي شريفه، بندگي خداوند است و بس. در آيه اي ديگر تصريح فرموده است:

ان كل من في السماوات و الأرض الا ءاتي الرحمن عبداً؛ [2] هر كه در آسمان ها و زمين است جز بنده وار به سوي - خداي - رحمان نمي آيد.



[ صفحه 200]



در اثر بندگي است كه انسان صاحب نعمت ها و خصلت هاي نيكو مي گردد. البته به فرموده ي اهل معرفت، انسان به دنيا نيامده تا صاحب كرامت شود، بلكه بايد بنده ي خدا شويم و خدا را از خود راضي كنيم. داشتن كرامت در همه ي موارد دليل بر كمال و نداشتن آن، دليل بر نقص نيست. [3] هدف، بندگي است و بس! از همين رو وقتي خداوند حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را مخير كرد كه رسولي باشد بنده، يا ملكي باشد نبي، فرمود: «مي خواهم بنده باشم». [4] .

آية الله العظمي بهجت (حفظه الله) مي فرمود: «در محضر استادمان مرحوم قاضي رحمه الله بوديم، بچه ها مي آمدند مي گفتند: پول بدهيد! ايشان مي فرمود: «نيست!» در آخر كه بچه ها رفتند، آقاي قاضي فرمود: «من اگر بخواهم طلا هم حاضر مي شود! استاد من هم مي توانست اين كار را بكند، ولي ما نمي كنيم! هدف از خلقت ما اين است كه بنده ي خدا شويم. ما خلق نشده ايم كه حتماً داراي كشف و كرامات باشيم».» [5] .

گفته اند: شاهزاده اي روزي به شكار آهو رفت؛ همان حين صدايي شنيد كه مي گفت: آيا براي همين آفريده شده اي؟! شاهزاده از همان جا به دنبال بندگي خدا رفت.

اين صدا را در روز چند بار شنيده ايم؟ [6] .

و آن چه اهل عرفان و سير و سلوك از آن مي نالند، همين مطلب است كه چرا عده اي به دنبال كشف و شهود و كرامات اند. وقتي نزد بزرگان سخن از كرامت و خوارق عادت اهل معرفت به ميان آمد، دوستي فرمود: چه كرامتي بالاتر از تقوا؟ مگر قرآن نفرمود: «ان أكرمكم عند الله أتقكم» [7] ؟ با كرامت تر كسي است كه باتقواتر باشد. [8] .



[ صفحه 201]



مرحوم سيد هاشم حداد رحمه الله مي فرمود: «خواستن خواب ها و رؤياهاي معنوي و روحاني، از حظوظ نفس است. طلبيدن مكاشفات و اتصال با عالم غيب و اطلاع بر ضمائر و عبور از آب و هوا و آتش و تصرف در مواد كائنات و شفا دادن مريض، همگي حظوظ نفس اند... تعجب مي كنم از كساني كه مكاشفه مي خواهند! چشم باز كنند، همه ي عالم مكاشفات است... هر چه كشف از اراده و اختيار و علم و قدرت و حيات حضرت حق كند، مكاشفه است... اگر جبرئيل في المثل نزد تو آيد و بگويد هر چه مي خواهي بخواه! از درجات و مقامات و سيطره بر جنت و خلت ابراهيم عليه السلام و مقام شفاعت كبراي محمد صلي الله عليه و آله و سلم و محبت آن پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم را، تو بگو: من بنده ام. بنده خواست ندارد. خداي من براي من هر چه بخواهد آن مطلوب است:

و ربك يخلق ما يشآء و يختار ما كان لهم الخيرة سبحان الله و تعالي عما يشركون؛ [9] و پروردگار تو هر چه را بخواهد مي آفريند و بر مي گزيند، و آنان اختياري ندارند. منزه است خدا، و از آن چه - با او - شريك مي گردانند برتر است.»

حداد رحمه الله بالاتر نيز مي گويد: «حتي نگو من خدا مي خواهم! تو چه كسي هستي كه خدا را بخواهي؟! تو نتوانسته اي و نخواهي توانست او را بخواهي و طلب كني! او لامحدود و تو محدودي!» [10] .

درباره ي وصال ولي مطلق حضرت صاحب (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز همين گونه است؛ عده اي تنها و تنها به دنبال ديدار يارند؛ غافل از آن كه مهم تر از ديدار، جلب رضايت است. رضايت آن حضرت، همانند رضايت خداست و اين از ديدار ظاهري بسيار مهم تر است. بندگي و انجام وظيفه،



[ صفحه 202]



موجب هدايت انسان است. خداوند خود چنين وعده داده است:

و يزيد الله الذين اهتدوا هدي؛ [11] و خداوند كساني را كه هدايت يافته اند بر هدايتشان مي افزايد.

مهم به راه بودن و برخورداري از عنايت حضرت است؛ حتي عبادت براي فرار از دوزخ و بهشتي شدن، انسان را به خدا نزديك نمي كند؛ چون در اين صورت آن چه مهم است، خود شخص است، نه خدا. به فرموده آية الله جوادي آملي (دامت بركاته)، معمولاً به خاطر ترس از جهنم نماز صبح مي خوانيم، اگر نه پس چرا نماز شب نمي خوانيم؟!

در عالم رؤيا ديده بودنش. گفتند:

- چه خبر؟

- هيچ! آن چه از حور و پري و قصر و انعام بهشتي مي خواستيم، همه را يافته ام.

- پس چرا ناراحتي و محزوني؟!

- از فراق. اعمال من همه براي ثواب و پاداش بود. همه چيز هست، غير از خدا.

كسي كه تنها خدا را مي خواهد، اگر در عمق دوزخ هم باشد، به فرموده ي اميرالمؤمنين عليه السلام فقط او را مي خواهد و مي گويد: اگر مرا به جهنم هم ببري، آن جا هم تو را مي خوانم. صبر مي كنم، مي سازم، ولي جدايي از تو را نمي توانم. در جهنم اگر زبان بدهي، با تو حرف مي زنم و تو را صدا مي زنم: «يا غياث المستغيثين، يا حبيب قلوب الصادقين و يا اله العالمين». [12] .

يكي از بزرگان مي فرمود: «به حج مشرف شده بوديم. مدينه كه بوديم، با پاي پياده از منزل حضرت زهرا عليهاالسلام به احد مي رفتيم. به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) گلايه كردم كه ما شما را مي خواهيم، ولي شما به ما محل نمي گذاريد. ناگاه ديدم آن حضرت در كنارم سلام كردند؛ جواب دادم. فرمودند: «شيخ حسين! چرا گلايه



[ صفحه 203]



مي كني؟» بعد هم فرمودند: «تو كوچك بودي، بنا بود جايي بروي و فلان اتفاق بيفتد، ولي من نگذاشتم. مي داني چرا طلبه شدي؟ من كسي را جلوي پاي تو قرار دادم و...» همين طور تك تك حوادث و اتفاقات زندگي ام را نام بردند. من دوست داشتم از خجالت زمين دهن باز كند و فرو بروم؛ به آن حضرت عرض كردم: من نمي دانستم آقا، ببخشيد! من چنين چيزي به ذهنم نمي آمد.» [13] .



حيف از تو كه ارباب وفا را نشناسي

ما با تو باشيم و تو ما را نشناسي



فايده ي مقام رضا، فراغت قلب براي عبادت و راحتي از غم و اندوه و در آخرت خشنودي خداوند و نجات از غضب اوست: «هر كس به قضاي من راضي نيست و بر نعمت هايم شكر نمي گزارد و بر بلاي من صبر نمي كند، پس پروردگار ديگري بگيرد». [14] .



[ صفحه 207]




پاورقي

[1] ذاريات / 56.

[2] مريم / 93.

[3] نكته ها از گفته ها، ج 1، ص 34.

[4] امالي شيخ صدوق رحمه الله، مجلس 69؛ به نقل از: جميل بي بديل، ص 153.

[5] نكته ها از گفته ها، ج 1، ص 149.

[6] همان، ج 2، ص 69.

[7] «در حقيقت، ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست»؛ حجرات / 13.

[8] فريادگر توحيد، ص 168.

[9] قصص / 68.

[10] روح مجرد، ص 190 و 191.

[11] مريم / 76.

[12] مفاتيح الجنان، فرازي از دعاي كميل.

[13] حديث دل سپردن، ص 110 و 111.

[14] پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم: «يقول الله عز و جل من لم يرض بقضائي و لم يشكر لنعمائي و لم يصبر علي بلائي فليتخذ رباً سوائي»؛ بحارالانوار، ج 5، ص 95.


بازگشت