آتش محبت


عبادتي انسان ساز است كه از روي علاقه و محبت صورت بگيرد. محبت خدا، نشانه ي مؤمن واقعي است:

و الذين ءامنوا أشد حبا لله؛ [1] و كساني كه ايمان آورده اند، به خدا محبت بيشتري دارند.

بزرگان معتقدند: «المحبة نار تحرق ما سوي المحبوب؛ [2] محبت آتشي است كه غير از محبوب را مي سوزاند و از بين مي برد.» همين كه محبت الهي در دل آمد، محبوبي ديگر نمي ماند. امام زين العابدين عليه السلام در مناجات با محبوب خويش چنين مي گويد: «خداي من! كيست كه شيريني محبتت را چشيد و يار ديگري برگزيد؟ و كيست كه به قرب و نزديكي تو انس گرفت و جدايي از تو را طلبيد؟» [3] .

در واقع، عدم درك محبت محبوب، اول عذابي است كه خداوند براي معصيت كاران در نظر گرفته است. نقل است كه يكي از علماء بني اسرائيل به درگاه خدا مناجات مي كرد كه چه قدر من گناه كردم و تو مرا عقوبت نكردي. به پيامبر آن قوم وحي رسيد: «به بنده ي ما بگو چه قدر من تو را



[ صفحه 192]



عقوبت كردم و تو نفهميدي. لذت مناجات با خودم را از تو گرفته ام و تو هنوز نفهميده اي!» [4] .

آري؛ محبت، در صورت درك كمال محبوب حاصل مي شود. انسان، دوستدار كمال است. بنابراين براي ايجاد محبت خداوند، خداشناسي لازم است، كه هر چه بيشتر شود، محبت نيز افزون مي گردد. از همين رو به شيعيان آخرالزمان خواندن دعاي معرفت توصيه شده است: «اللهم عرفني نفسك، فانك ان لم تعرفني نفسك، لم أعرف رسولك، اللهم عرفني رسولك، فانك ان لم تعرفني رسولك لم أعرف حجتك، اللهم عرفني حجتك فانك ان لم تعرفني حجتك، ضللت عن ديني؛ [5] خدايا خود را به من بشناسان، زيرا اگر تو خود را به من نشناساني، من پيامبرت را نخواهم شناخت. خدايا پيامبرت را به من بشناسان، كه اگر پيامبرت را به من نشناساني، حجت تو را نخواهم شناخت. خدايا حجت خود را به من بشناسان، كه اگر حجتت را به من نشناساني، از دينم گمراه مي گردم.» [6] .

اميرالمؤمنين عليه السلام در دعاي شريف كميل فرموده است: «يا حبيب قلوب الصادقين؛ اي محبوب دل هاي صادقان.» گويا محبت حقيقي خداوند، نصيب اهل صدق و راستي مي شود. آنان كه همه چيز از چشمشان مي افتد و جز محبوب چيزي نمي بينند، در اعتقادشان صادق هستند. جلوه اي از آن، راستي و درستي در گفتار است كه اگر مي گويد «من مؤمن به خداوند و پيامبر و ائمه معصومين هستم»، بايد دستورات امامش را به كار گيرد و از غير آن بپرهيزد. حضرت فاطمه عليهاالسلام، «صديقه» بود به اين سبب كه در طريق



[ صفحه 193]



امامت و ولايت راستين بود و هيچ چيز او را متزلزل نساخت و جز رضاي امام، چيزي را در نظر نداشت. [7] .

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «همانا كسي كه با محبت خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا برود، شهيد از دنيا رفته است.» [8] و مقام «عند ربهم يرزقون» [9] است كه نصيب چنين فردي مي گردد. از همين رو محبت اهل بيت عليهم السلام كه «وجه الله» و تجلي اسماء و صفات الهي اند نيز داراي شدت و ضعف است و محبتي انسان را نجات مي دهد كه با گوشت و پوست شخص عجين شده و هيچ گاه از ياد نرود. هر چند درك كمال معصوم عليه السلام نيز تنها براي خواص حاصل مي شود؛ و گواه آن، سخن اميرالمؤمنين عليه السلام است كه مي فرمود: «اگر كوهي مرا دوست بدارد، از هم فرو مي پاشد.» [10] .

از همين رو بايد قدردان نعمت محبت اهل بيت عليهم السلام بود. اگر نه به سبب گناهي اگر آن نعمت گرفته شد، چه بسا بازنگردد. خود فرموده اند: «بپرهيزيد از فرار كردن نعمت ها! زيرا هر گريخته اي قابل برگشتن نيست.» [11] .

آري، گناهان - به مرور زمان - محبت اهل بيت عليهم السلام را از دل بيرون مي كند و چه بسا انسان مشمول اين آيه از قرآن مي شود:

ثم كان عاقبة الذين أسؤا السوأي أن كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزءون؛ [12] آن گاه فرجام كساني كه بدي كردند - بسي - بدتر بود، - چرا - كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مي گرفتند.

بزرگترين آيه ي خدا، اميرالمؤمنين عليه السلام است. در روايات است كه عالم ملك و ملكوت و نيز عالم پس از مرگ به دست اميرالمؤمنين عليه السلام است.



[ صفحه 194]



چنان چه كارهاي حرام، كسي را به دنيا دل بسته كند، هنگام جان دادن و زماني كه ملك الموت به فرمان الهي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، قصد گرفتن جانش را دارد، آن شخص لحظه اي از حضرت نفرت پيدا مي كند؛ كه چرا او را از محبوبش جدا مي كند. او زحمت بسياري را بر آن چه در دنيا به دست آورده كشيده است، اما اكنون به فرمان حضرت، بايد او را جدا كنند و ببرند. اگر شخص در اين حال از امام روي برگرداند و ناراحت شود، آيا ايمانش به كار او خواهد آمد؟

حضرت امام خميني قدس سره به اين نكته، چنين اشاره فرموده اند: «انسان تا منزل حيوانيت با ساير حيوانات هم قدم بوده؛ و از اين منزل دو راه در پيش دارد كه با قدم اختيار بايد طي كند: يكي منزل سعادت كه صراط مستقيم رب العالمين است: ان ربي علي صراط مستقيم [13] و يكي راه شقاوت كه طريق معوج شيطان رجيم است. پس اگر قوا و اعضاي مملكت خود را در تصرف رب العالمين داد و مربا به تربيت او شد، كم كم قلب كه سلطان اين مملكت است، تسليم او شود؛ و دل كه مربوب رب العالمين شد، ساير جنود به او اقتدا كنند و مملكت يكسره مربوب او گردد. و در اين هنگام لسان غيبي او كه ظل قلب است مي تواند بگويد الله جل جلاله ربي در جواب ملايكه عالم قبر كه گويند: من ربك؟ و چون چنين شخصي لابد اطاعت رسول خدا و اقتدا به ائمه هدي و عمل به كتاب الهي نموده، زبانش گويا شود به اين كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي و اولاده المعصومين ائمتي و القرآن كتابي. و اگر دل را الهي و ربوبي ننموده و نقش لا اله الا الله محمد رسول الله علي ولي الله در لوح دل منقش نشده و صورت باطن نفس نشده باشد و به عمل به قرآن شريف و تفكر و تذكر و تدبر در آن، قرآن به او منسوب و او به قرآن ارتباط روحي معنوي پيدا نكرده است، پس در سكرات و



[ صفحه 195]



سختي هاي مرض موت و خود موت كه داهيه ي عظيمه است، تمام معارف از خاطر او محو شود.

عزيزم، انسان با يك مرض حصبه و ضعف قواي دماغيه تمام معلوماتش را فراموش مي كند، مگر چيزهايي را كه با شدت تذكر و انس با آنها جزء فطريات ثانويه او شده باشد و اگر يك حادثه ي بزرگي و هائله ي سهمناكي پيش آيد، انسان از بسياري از امور خود غفلت كند و خط نسيان به روي معلومات او كشيده مي شود؛ پس در آن اهوال و شدايد و سكرات موت چه خواهد شد؟ و اگر سمع قلب باز نشده باشد و دل سميع نباشد، تلقين عقايد حين موت و بعد از موت به حال او نتيجه اي ندارد...» [14] .

از اهل علم بود و هنگامه ي احتضارش. هر چه سعي مي كرد سوره ي حمد را بخواند، نمي توانست و فراموش كرده بود. همان را كه در روز حداقل ده مرتبه مي خواند. [15] .

از مرحوم آية الله العظمي گلپايگاني رحمه الله نقل است كه فرمود: «در حال احتضار، به بالين شخصي آمدم، وقتي به او گفتم شهادتين را بگو، گفت: من منكر عدالت خداوند هستم. شهادتين را براي چه بگويم؟! اين همه زحمت كشيدم و با شما هم درس بودم، من به جايي نرسيدم، ولي شما محبوب مردم شدي! گفتم: حالا وقت اين حرف ها نيست، استغفار كن و ذكر شهادتين بگو؛ ولي آن شخص در همين حال مرد.» [16] .

آري؛ از كجا معلوم با اعمالي كه ما داريم، بتوانيم اين محبت را با خود ببريم؟ محبت حد نصابي دارد كه چنان چه به آن حد نرسد، فايده اي نمي بخشد. مگر اهل كوفه كه به جنگ با حسين بن علي عليه السلام رفتند، محبت نداشتند؟ برخي از افراد در راه كربلا، به امام چنين گزارش داده بودند: «دل



[ صفحه 196]



كوفيان با شما و شمشيرشان عليه شماست.» [17] .

محب حقيقي، چنين نمي كند و خطري از گناه متوجه او نيست؛ چرا كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند: «محبت اميرالمؤمنين عليه السلام عمل نيكي است كه هيچ گناهي به آن ضرر نمي زند.»؛ [18] يعني نمي تواند گناه كند.

تنها راه كسب محبوبيت الهي، جلب رضاي الهي است؛ بريدن از غير او با فكر و ذكر. خواه انسان به نتيجه دل خواه دست يابد يا نه. در شب معراج خداوند به پيامبر خود چنين فرمود: «اي احمد،... كسي كه به آنچه من راضي هستم عمل كند، سه خصلت را به او مي دهم: شكري به او مي آموزم كه جهالت در او نباشد، و ياد خود را با او همراه مي كنم به گونه اي كه نسيان و فراموشي به او دست نمي دهد و محبتي به او مي دهم كه آن را با محبت مخلوقين در نمي آميزد. پس وقتي دوستم بدارد، من هم او را دوست مي دارم. كاري مي كنم كه چشم دل او به جلال من باز شود (خداوند را با چشم دل رؤيت مي كند). مخلوق خاص خود را از او مخفي نمي كنم. و با او در شب و روز سخن مي گويم تا آنجا كه كلام خود را با مردم قطع و مجالست - بيهوده - با آنان را رها مي كند. به او كلام خود و ملائكه ام را مي شنوانم و او را به رازي كه از خلق خود پنهان داشته ام، آگاه مي كنم و لباس حياء را بر او مي پوشانم به گونه اي كه خلايق از او حياء مي كنند. بر روي زمين راه مي رود، در حالي كه ديگران را مورد بخشش و مغفرت خود قرار مي دهد و چشم دل او را باز مي كنم و چيزي را از بهشت و جهنم از او مخفي نمي دارم. آنچه را بر مردم از ترس و وحشت در قيامت مي گذرد، از نظرش مي گذرانم و چگونگي حساب مال داران و فقيران و نادانان و آگاهان را به او نشان مي دهم. او را در قبر مي خوابانم و بر او نكير و منكر را نازل



[ صفحه 197]



مي كنم تا از او سؤال كنند و او از مرگ و تاريكي قبر و لحد و روز قيامت ناراحتي اي ندارد. براي او دادگاهي مقرر مي كنم و نامه ي عملش را مي گشايم پس آن را در دست راستش قرار مي دهم و او آن را باز شده مي خواند و بين خود و او واسطه اي نمي گذارم. و اين صفات دوستداران من است.» [19] .

مرحوم آية الله عراقي رحمه الله مي فرمود: «با برخي از بزرگان، پيكر مرحوم آية الله بروجردي رحمه الله را از منزل تا مسجد اعظم تشييع كرديم. براي خاك سپاري فقط علما و مراجع را راه دادند و جلوي راه را براي ديگران بسته بودند. من همراه علما به داخل رفتم. به آقايي گفتند كه براي آقاي بروجردي رحمه الله داخل قبر شويد و تلقين بخوانيد. فردي داخل قبر شد و بعد از چند لحظه بالا آمد و گفت من نمي توانم. به نفر بعد گفتند: تو برو! او نيز بعد از چند لحظه هراسان بيرون آمد و گفت نمي توانم! گفتند چه شده؟ گفت: «آقاي بروجردي با من تكرار مي كند؛ مي ترسم!» تا اينكه به من گفتند تلقين را بگويم و داخل قبر شدم و گفتم: «يا حسين بن علي، اسمع افهم...» من با صداي مرحوم بروجردي آشنا بودم و شنيدم كه بعد از من مي گفت: «أشهد أن لا اله الا الله و...»

چندي بعد از خاك سپاري مرحوم آقاي بروجردي رحمه الله، شخصي كه ايشان را غسل داده بود ديدم. گفتم: «فلاني، من چيز عجيبي ديدم. آقا در قبر، تلقين را مي خواند.» گفت: «عجب؛ من هم وقتي مي خواستم ايشان را بشويم، خودش مي چرخيد و جابه جا مي شد... همين كه به پاي ايشان رسيدم، تصميم گرفتم پاي ايشان را ببوسم. همين كه



[ صفحه 198]



لب هايم را به پاي ايشان نزديك كردم، ناگهان پاهايش را جمع كرد...» [20] .


پاورقي

[1] بقره / 165.

[2] نكته ها از گفته ها، ج 3، ص 131.

[3] «الهي من ذا الذي ذاق حلاوة محبتك فرام منك بدلاً و من ذا الذي انس بقربك فابتغي عنك حولاً»؛ مفاتيح الجنان، مناجات المحبين.

[4] كشكول شيخ بهايي، ص 77؛ نقل با تصرف از: جميل بي بديل، ص 155.

[5] مفاتيح الجنان، بخشي از عريضه به ساحت قدس امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف).

[6] نقل شده كه شيخ ابوعمرو نايب اول امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، اين دعا را به ابوعلي محمد بن همام املا كرد و به خواندن آن امر فرمود. سيد بن طاووس رحمه الله در جمال الاسبوع بعد از دعاهاي وارده بعد از نماز عصر روز جمعه و صلوات كبيره، اين دعا را ذكر كرده است. اهتمام به اين دعا، مورد توصيه ي شيخ عباس قمي رحمه الله است.

[7] توضيح بيشتر، ذيل عنوان «يا دروغ يا ايمان» در همين كتاب ص 71 بيان شده است.

[8] «من مات علي حب آل محمد مات شهيداً»؛ بحارالانوار، ج 23، ص 233.

[9] «نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند»؛ آل عمران / 169.

[10] «لو أحبني جبل لتهافت»؛ نهج البلاغه، حكمت 111.

[11] اميرالمؤمنين عليه السلام: «احذروا نفار النعم فما كل شارد بمردود»؛ همان، حكمت 246.

[12] روم / 10.

[13] «به راستي پروردگار من بر راه راست است»؛ هود / 56.

[14] تفسير سوره ي حمد، ص 46 و 47.

[15] به نقل از آية الله وافي (دامت بركاته)، (توليت مسجد مقدس جمكران).

[16] به نقل از استاد دكتر مرتضي آقاتهراني.

[17] «قلوبهم معك و سيوفهم عليك»؛ دلائل الامامة، ص 74.

[18] «حب علي بن ابي طالب عليه السلام حسنة لا تضر معها سيئة»؛ بحارالانوار، ج 39، ص 248.

[19] «يا أحمد!... فمن عمل برضاي الزمه ثلاث خصال: اعرفه شكراً لا يخالطه الجهل و ذكراً لا يخالطه النسيان و محبة لا يؤثر علي محبتي محبة المخلوقين. فاذا أحبني أحببته و أفتح عين قلبه الي جلالي و لا اخفي عليه خاصة خلقي و اناجيه في ظلم الليل و نور النهار حتي ينقطع حديثه مع المخلوقين و مجالسته معهم و اسمعه كلامي و كلام ملائكتي و أعرفه السر الذي سترته عن خلقي و ألبسه الحياء حتي يستحيي منه الخلق كلهم و يمشي علي الارض مغفوراً له و أجعل قلبه واعياً و بصيراً و لا اخفي عليه شيئاً من جنة و لا نار و اعرفه ما يمر علي الناس في يوم القيامة من الهول و الشدة و ما احاسب الاغنياء و الفقراء و الجهال و العلماء و انومه في قبره و انزل عليه منكراً و نكيراً حتي يسألاه و لا يري غمرة الموت و ظلمة القبر و اللحد و هول المطلع ثم أنصب له ميزاناً و انشر ديوانه ثم أضع كتابه في يمينه فيقرؤه منشوراً ثم لا اجعل بيني و بينه ترجماناً فهذه صفات المحبين»؛ همان، ج 27، ص 28.

[20] به نقل از استاد دكتر مرتضي آقاتهراني.


بازگشت