احساس فقر خود و عظمت و حضور حق


كمال آدمي بستگي به كمال نياز او دارد؛ هر اندازه فرد احساس فقر و نياز كند، همان اندازه راه كمال را پيموده است.

يا أيها الناس أنتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد؛ [1] اي مردم شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بي نياز ستوده است.

دليل آن كه ما احساس نياز به نماز نداريم، ناشي از معرفت اندكي است كه نسبت به خداوند داريم. ما همين كه به نعمت ها رسيديم، احساس بي نيازي مي كنيم و غير از عقل و اراده ي خود، - كه آن هم از عنايت خداست - چيزي را قبول نمي كنيم و خود را از وحي بي نياز مي دانيم! اما حقيقت غير



[ صفحه 174]



از اين است:



اين شيفتگان كه در صراطند همه

جوينده چشمه حياتند همه



حق مي طلبند و خود ندانند آن را

در آب به دنبال فراتند همه [2] .



ائمه ي معصومين عليهم السلام كه خود كامل ترين انسان ها از نظر باطن و ظاهر بودند، خود را بيش از همه نيازمند خدا و ياري و عنايت او مي دانستند.

درك عظمت خداوند، بستگي به مقدار معرفت و شناخت او دارد. هر چه بيشتر بشناسيم، بيشتر خدا را احساس خواهيم كرد. به فرموده ي حضرت امام قدس سره: «به هر اندازه اي كه از نقصان خود مطلع شويم، عبادت ما نورانيت پيدا كند و مورد عنايت حق تعالي شود.» [3] .

به مرحوم قاضي رحمه الله گفته بودند تو با اين همه اهل و عيال و خرج زياد و بي پولي چه مي كني؟! مي فرمود: «اين حال را دوست دارم. در مقابل آن غناي مطلق بايد فقيرترين باشم؛ وقتي پول ندارم، احساس نياز بيشتري به خدا مي كنم و التفاتم به خدا بيشتر مي شود و در آن حال با خود مي انديشم آيا اين لذايذي كه از نماز نصيبم مي شود، در برزخ هم نصيبم مي شود؟» [4] .

ابان بن تغلب مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم علي بن الحسين عليه السلام را ديدم كه در حال نماز رنگ به رنگ مي شد! فرمود: «آري؛ او در برابر معبودي ايستاده بود كه كاملاً او را مي شناخت.» [5] .

معرفت بايد به چنان پايه برسد كه انسان، غير خدا را نبيند و هر چه مي بيند، بداند كه رنگ تعلق دارد. به فرموده ي امام عارفان، اميرالمؤمنين عليه السلام:



[ صفحه 175]



«نديدم چيزي را مگر اين كه خدا را در آن و با آن ديدم.» [6] .



ره عقل جز پيچ در پيچ نيست

بر عارفان جز خدا هيچ نيست



توان گفت اين نكته با حق شناس

ولي خرده گيرند اهل قياس



كه پس آسمان و زمين چيستند؟

بني آدم و ديو و دد كيستند؟



همه هر چه هستند از آن كمترند

كه با هستي اش نام هستي برند



انساني كه خدا را بشناسد، ديگر لحظه اي از او غافل نيست و همواره خود را در محضر او مي بيند. قرآن فرموده است:

نحن أقرب اليه من حبل الوريد؛ [7] ما از شاهرگ - او - به او نزديك تريم.

در عبادات بايد به گونه اي باشيم كه خدا را ببينيم. [8] بنابراين، احساس نياز و فقر خويش همراه با احساس عظمت و حضور حضرت حق، از جمله راهكارهايي است كه مي تواند ما را از گناهان بازدارد و بر كيفيت عباداتمان - از جمله حضور قلب در نماز - بيفزايد.

انگار كه عقده اي باشد، با تندي و جسارت از كل احمد آقا «كربلايي احمد ميرزا حسينعلي تهراني رحمه الله) پرسيد: شما كه تا اين حد دم از محبت و عشق مي زنيد، آيا مي دانيد كه با شك در نماز چه بايد كرد؟ كل احمد آقا فرمود: «اگر شك داريد، پس نماز نيست؛ و اگر نماز واقعاً نماز است، پس شك ديگر چه معنايي دارد؟ مؤمن واقعي كسي است كه با شمشير يقين گردن شك را بزند.» [9] .

راستي چرا اولياي خدا به شك نمي افتند و نمازشان به شك دچار نمي شود؟!

مرحوم آية الله العظمي بهاءالديني رحمه الله باور به وجود و شناخت حضرت حق را مهم ترين راهكار حضور قلب در نماز مي دانند و هنگامي كه از ايشان



[ صفحه 176]



درباره ي حضور قلب و توجه در نماز سؤال شد، فرمود: «بايد ان شاء الله با اطاعت خدا كم كم، جهات ايماني براي شما روشن شود. يعني وجدان كنيد كه خدايي هست، نه اين كه فقط بشنويد.» [10] .


پاورقي

[1] فاطر / 15.

[2] تفسير سوره ي حمد، ص 254.

[3] همان، ص 66.

[4] عطش، ص 42.

[5] أبان بن تغلب قال قلت لابي عبدالله عليه السلام: اني رأيت علي بن الحسين عليه السلام اذا قام في الصلاة غشي لونه لون آخر. فقال لي: و الله ان علي بن الحسين كان يعرف الذي يقوم بين يديه»؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 474.

[6] «ما رأيت شيئاً الا و رأيت الله فيه و معه»؛ علم اليقين، ج 1، ص 49.

[7] ق / 16.

[8] پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم: «اعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك؛ آن چنان خدا را عبادت كن كه گويا او را مي بيني و اگر تو او را نمي بيني، او تو را مي بيند»؛ بحارالانوار، ج 69، ص 279.

[9] رند عالم سوز، ص 274.

[10] سلوك معنوي، ص 120؛ به نقل از نماز عارفان و فرزانگان، ص 113 و 114.


بازگشت