كوچك شمردن گناهان


فريب و وسوسه ديگر شيطان، كوچك شمردن گناهان است. ممكن است فردي گمان كند گناهي كه مرتكب شده يا در حال انجام است، چيزي نيست و توبه نمي خواهد و توبه، براي گناهان بزرگ مانند قتل و شرابخواري و دزدي و... است! در حالي كه بر اساس برخي روايات، گناهان كبيره ممكن است به هفتاد نوع برسد. [1] .

پيش از اين، برخي از گناهان چشم و زبان را متذكر شديم. شايد در نظر اول، نگاه تحقيرآميز يا تهديدآميز يا نظر به نامحرم، مهم نباشد، اما اگر همين عمل تكرار شود و يا كوچك انگاشته شود، به گناه كبيره تبديل مي شود و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «سخت ترين گناه، آن كه گنه كار آن را كوچك بشمارد»؛ [2] شايد يكي از علت هايش اين باشد كه چنين كسي براي اين گناهش توبه نمي كند و به فكر بازگشت نيست.

اگر گفته شود كاغذي برداريم و از گناهان اين هفته را بنويسيم، دو مورد بيشتر نمي نويسيم؛ چرا كه برخي از گناهان آن قدر تكرار شده كه عادي و كوچك به نظر مي رسد. خداوند هشدار داده كه شيطان، گناه را براي انسان زينت مي دهد. [3] به همين خاطر انسان اصلاً متوجه گناه خود نمي شود كه بخواهد آن را به حساب آورد. انسان معصوم نيست و اگر نتواند اشتباهات خود را به ياد آورد، قطعاً جايي از كار را اشتباه كرده است. «محاسبه» و «مراقبه» اين اشتباهات را جبران مي كند.

شخصي از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درخواست پند و اندرز كرد، حضرت فرمود: «از كساني مباش كه گناه ديگري را بزرگ مي شمارد، اما



[ صفحه 158]



گناهان بزرگ خود را كوچك مي پندارد.» [4] .

نكته ي مهم ديگري كه مورد غفلت واقع مي شود، آن كه: گناه، همان طور كه آثار عبادت را محو مي كند، گناهي نيز به دنبال مي آورد. به اصطلاح «گناه گناه مي آورد؛ همان طور كه پول، پول مي آورد».

برخي گناهان، كليدي اند و موجب آلودگي انسان به گناه ديگر مي شود؛ مانند دروغ، كه دروغ مي آورد و يا شراب كه مستي مي آورد و در حال مستي ممكن است گناهان ديگر نيز انجام دهد. هر چند اين گناه، كوچك باشد؛ مانند نگاه اول به نامحرم كه معمولاً نگاه دوم را هم در پي دارد. از همين رو هيچ گناهي را نبايد كوچك گرفت، همان گونه كه هيچ كار خيري نيز نبايد كوچك انگاشت. شايد آن كار خير در نظر خداوند، مهم باشد.

هنگامي كه موسي عليه السلام به مناجات با خدا رفت، خطاب آمد:

- بار ديگر كه براي مناجات مي آيي، بدترين مخلوق مرا همراه خود بياور!

موسي عليه السلام در فكر فرو رفت كه چه چيز را ببرد. به هر چيزي كه مي انديشيد، با خود مي گفت: شايد خدا آن را دوست داشته باشد. لحظات آخر، موسي عليه السلام سگي را ديد كه تمام بدنش را كرم گرفته و لاشه ي گنديده اش رها شده بود. كرم، بر سر و صورت و بدنش راه مي رفت و بوي عفونتش بسيار آزار دهنده بود. گفت: شايد اين منفورترين موجود نزد خدا باشد؛ ناگاه به ذهنش خطور كرد كه شايد خدا، همين موجود را هم دوست داشته باشد. هنگامي كه به مناجات خدا رفت، ندا رسيد:

- «اي موسي، چرا چيزي به همراه نياوردي؟!»

- به هر چه نگريستم، آن را شايسته دوست داشتن تو ديدم.

- «اي موسي! اگر آن سگ را به همراه آورده بودي، از چشم ما افتاده بودي!» [5] .



[ صفحه 159]




پاورقي

[1] امام باقر عليه السلام: «يجب للمؤمن علي المؤمن أن يستر عليه سبعين كبيرة»؛ الكافي، ج 2، ص 207.

[2] «أشد الذنوب من استهان به صاحبه»؛ نهج البلاغه، حكمت 348.

[3] «قال رب بما أغويتني لازينن لهم في الارض و لاغوينهم أجمعين الا عبادك منهم المخلصين»؛ حجر / 39 و 40.

[4] «لا تكن... يستعظم من معصية غيره ما يستقل أكثر منه من نفسه»؛ نهج البلاغه، حكمت 150.

[5] حديث دل سپردن، ص 14 و 15.


بازگشت