دنياطلبي


ناگفته پيداست كه زندگي حلال و بهره مندي از نعمت هاي الهي مورد سفارش اسلام است. آيين ما مخالف رهبانيت (ترك كار، زندگي و ازدواج) است. «ترك دنيا در اسلام نيست». [1] بلكه مهم، استفاده درست و هدفمند از اين نعمت ها است. از همين رو آن هنگام كه عده اي نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آمدند و قصد داشتند خود را اخته كنند تا ديگر شهوتشان تحريك نشود، حضرت آنان را نهي فرمود. اين عده گمان مي بردند، راه مبارزه با شهوت جنسي، سركوب كردن و ريشه كن كردن اين غريزه است.

ابن ابي يعفور نزد امام صادق عليه السلام سخن از ازدواج، حج، خرجي خانواده، كمك به برادران و صدقه و... به ميان آورد، حضرت فرمود: «اين دنيا نيست، اين آخرت است.» [2] .

در قرآن شريف درباره ي حق بهره مندي از نعمت ها آمده است:

يا أيها الذين ءامنوا كلوا من طيبت ما رزقنكم و اشكروا لله ان كنتم اياه تعبدون؛ [3] اي كساني كه ايمان آورده ايد، از نعمت هاي پاكيزه اي كه روزي شما



[ صفحه 36]



كرده ايم، بخوريد و اگر تنها او را مي پرستيد، خدا را شكر كنيد.

در جايي ديگر فرموده است:

قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده و الطيبت من الرزق؛ [4] - اي پيامبر - بگو: «زيورهايي را كه خدا براي بندگانش پديد آورده، و - نيز - روزي هاي پاكيزه را چه كسي حرام گردانيده؟»

حتي توصيه شده است:

يا أيها الرسل كلوا من الطيبت و اعملوا صالحاً؛ [5] اي پيامبران، از چيزهاي پاكيزه بخوريد و كار شايسته كنيد.

و در مورد رابطه ي همسري فرموده است:

أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة؛ [6] از - نوع - خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستي و رحمت نهاد.

توصيه هايي كه درباره ي كار و تلاش اجتماعي و مذمت بيكاري آمده، همه نشانگر اين است كه ذات دنيا بد نيست و آن چه مذموم است و از آن نهي شده، دل بستگي به دنيا، اصل و هدف دانستن آن و متوقف شدن در دنيا است.

صبح زود با اصحابش نشسته بود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم. جواني نيرومند از نزديكي ايشان عبور كرد. عده اي گفتند:

- كجا صبح به اين زودي؟

- به دكانم در بازار!

- حيف؛ كاش اين سحر خيزي براي آخرت و خدا بود!!

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شنيد و نهي شان كرد: «چنين نگوييد كه اگر براي آن باشد كه خود را از خلق بي نياز كند و يا معاش پدر و مادر خويش يا زن



[ صفحه 37]



و فرزند را تأمين كند، در راه خدا گام برداشته است».

عيساي پيامبر عليه السلام هم مردي را ديده بود و پرسيده بود:

- چه كاره اي؟!

- عبادت گرم. اهل تهجد و ذكر...

- روزي خود را چگونه تأمين مي كني؟

- برادرم هست!

- پس برادرت از تو عابدتر است. [7] .

با اندك تأملي در دستورات اخلاقي اسلام، مي توان دريافت كه اخلاق عارفانه، بر استفاده ي درست از نعمت ها استوار است؛ فرد مؤمن كسي نيست كه اصلاً شهوت يا غضب نداشته باشد. چنين انساني، مريض و در واقع ناقص است! تمام تفاوت دوستان و دشمنان خدا، در چگونگي استفاده از اين شهوت و غضب است.

اميرالمؤمنين عليه السلام در كلام جامعي درباره ي دنيا مي فرمايند: «دنيا... خانه ي امن و عافيت است براي كسي كه حقيقت آن را دريابد، سراي توانگر شدن است براي كسي كه از آن توشه برگيرد و خانه ي پند است براي كسي كه از آن پند گيرد. دنيا، مسجد دوستان خدا و محل نماز فرشتگان الهي است و جاي فرود آمدن وحي و محل تجارت اولياي خداست.» [8] درباره ي امام سجاد عليه السلام آمده است: هر گاه سائلي نزد ايشان مي رفت، حضرت مي فرمود: «خوش آمد كسي كه توشه ي مرا به آخرت مي رساند»! [9] .

به تعبير حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم «دنيا كشت گاه آخرت است». [10] و مرحوم علامه مجلسي رحمه الله در كتاب شريف بحارالانوار در همين باره مي نويسد: «ارباب قلوب مي دانند كه دنيا، مزرعه ي آخرت است و قلب، زمين و ايمان،



[ صفحه 38]



بذري است كه در آن كاشته مي شود. عبادات به مثابه ي آب ياري زمين است... و قلبي كه به دنيا آلوده باشد، مانند زمين شوره زاري است كه بذري در آن نمي رويد». [11] .

بعد از جلسه ي درسش، ملاصدرا را به گوشه اي برد و گفت: اي محمد، من امروز گفتم كسي كه مي خواهد حكمت را تحصيل كند، بايد حكمت عملي را تعقيب كند. و اينك به تو مي گويم كه حكمت عملي در درجه ي اول دو چيز است: يكي به انجام رسانيدن تمام واجبات دين اسلام و دوم پرهيز از هر چيزي كه نفس بوالهوس براي خودش مي طلبد... [12] .

اين را علامه طباطبايي رحمه الله درباره ي ميرداماد گفته بود.

آن چه در اسلام از آن نهي شده، دنيايي است كه انسان را از خدا غافل گرداند و در واقع هر آن چه مؤمن را از خدا باز دارد، همو دنياي اوست؛ به قول مولانا:



چيست دنيا، از خدا غافل بدن

ني قماش و نقره و فرزند و زن



بنابراين اگر دل انسان به دنيا وابسته نبود، در هنگام نماز از غير خدا جدا شده و متوجه خداوند مي گردد؛ مانند اوليا خدا كه در عين حال كه بايد به امورات روزانه خود و مسئوليت هاي خويش رسيدگي مي كردند، اما به محض ورود به نماز، تنها متوجه خدا بودند و بس. چرا كه مؤمن، در غير نماز به دنيايش مي رسد، اما به ذكر قلبي متذكر است.

حضرت امام خميني قدس سره درباره ي حب دنيا و اثر آن مي فرمايند: «حب الدنيا رأس كل خطيئة [13] ، مبدأ همه ي خطايا همين است. حب دنيا گاهي وقتها انسان را به آن جا مي رساند كه اگر موحد هم هست، لكن اگر اعتقادش



[ صفحه 39]



باشد كه خدا از او دنيا را گرفته، در قلبش [نسبت به خداوند] كدورتي حاصل مي شود، يك بغضي حاصل مي شود. گفته شده است آن [لحظه ي] آخري كه انسان مي خواهد ارتحال كند از اين عالم، شياطيني كه مي خواهند نگذارند اين آدم، موحد از اين عالم بيرون برود، مي آورند جلوي رويش چيزهايي را كه دوست دارد... مي گويند... برگرد از اين عقيده اي كه داري و الا اينها را آتش مي زنيم.» [14] .

آري؛ ميزان و معيار خطا و گناه آدمي، علاقه و دل بستگي به دنياست؛ حتي اگر اين علاقه به مسجد بوده باشد.

دنيا دوستي، نه تنها در نماز، بلكه در ساير عبادات ما نيز اثر مي گذارد. روح اعمال انسان بايد خدايي و با ياد او باشد، اما دنيا جاي آن را گرفته است. از همين رو منشأ همه ي بيماري هاي دروني را حب دنيا دانسته و فرموده اند: «دنيا دوستي، سرچشمه ي هر خطا - و گناهي - است.»

آري؛ دنياپرستي با خداپرستي، جمع نمي شود. انسان يك دل دارد و آن يا از آن خداست يا دنيا. و به تعبير ديگر هر قدم كه به سوي خدا نزديك شويم، از دنيا دور و هر قدم كه به دنيا نزديك شويم، از خدا دور مي شويم.


پاورقي

[1] پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم: «لا رهبانية في الاسلام»؛ مستدرك الوسائل، ج 14، ص 155.

[2] «ليس هذا دنيا هذا من الاخرة»؛ بحارالانوار، ج 16، ص 99؛ به نقل از: قلب سليم، ج 2، ص 426.

[3] بقره / 172.

[4] اعراف / 32.

[5] مؤمنون / 51.

[6] روم / 21.

[7] نقل با تصرف: كيمياي سعادت، ج 1، ص 325؛ به نقل از: حكايت پارسايان، ص 104.

[8] نهج البلاغه، حكمت 130.

[9] جميل بي بديل، ص 150.

[10] «الدنيا مزرعة الاخرة»؛ عوالي اللئالي، ج 1، ص 267.

[11] بحارالانوار، ج 67، ص 352.

[12] يادها و يادگارها، ص 33 و 34؛ به نقل از ره توشه ي راهيان نور تابستان 1384، ص 182 و 183.

[13] حديث مشهور به نقل از پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم، مستدرك الوسائل، ج 12، ص 40؛ اميرالمؤمنين عليه السلام، همان، ص 41؛ امام سجاد عليه السلام، الكافي، ج 2، ص 130؛ امام صادق عليه السلام، وسائل الشيعه، ج 16، ص 9؛ عيسي بن مريم عليه السلام، مستدرك الوسائل، ج 12، ص 96.

[14] تفسير سوره حمد، ص 146 و 147.


بازگشت