حالت امام صادق در حال لبيك گفتن


7- منقول است كه مالك بن انس فقيه مدينه گفت: به خدمت جعفر بن محمد عليه السلام وارد مي شدم، و آن بزرگوار مانند هميشه براي من بالش درآورد و از من تعظيم نمود و فرمود: اي مالك، براستي كه من تو را دوست دارم، و من از اين شادمان شدم و حمد و ستايش خدا را به جا آوردم. وي مي گويد: «حضرت عليه السلام همواره از يكي از سه خصلت خالي نبود: يا روزه بود، يا در حال قيام براي خواندن نماز و عبادت، و يا در حال ذكر خدا، و آن بزرگوار از عبادت كنندگان و زاهدان



[ صفحه 486]



بزرگ، و از عظمت خداوند - عزوجل - خوف داشت، و با همنشينان خود بسيار سخن مي گفت و خوش مجلس و پرفايده بود. هرگاه مي گفت: «رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود» گاه رنگش سبز و گاه زرد مي شد، و چنان چهره ي حضرت متغير مي شد كه هر كس او را مي شناخت، گويي در آن حال او را نمي شناسد. يك سال همراه با او حج به جا آوردم، هنگامي كه شترش در جايگاه بستن احرام ايستاد، هر بار كه مي خواست «لبيك أللهم لبيك»: (آري، خداوندا، آري.) بگويد، صدايش در گلويش قطع شد، و نزديك بود كه از شترش به زمين بيافتد، عرض كردم: اي فرزند رسول خدا، از گفتن آن ناگزيري فرمود: اي پسر ابي عامر، چگونه جسارت كنم و «لبيك أللهم لبيك» بگويم، در حالي كه مي ترسم خداوند - عزوجل - بفرمايد: «لا لبيك و لا سعديك.»

ناگفته نماند كه ما در كتاب «تقريب السالك الي خدمة المالك» نيز گوشه اي از صفات مقتدايانمان و حضرات معصومين عليهم السلام كه بر اين شيوه ي از كوشش بسيار و زيبا در عبادت خداوند بوده اند، چه آنان كه ذكر نمودم، و چه كساني كه ذكر ننمودم، ياد كرده ايم.

اينك مي گويم: اگر توفيق پيمودن اين راه با بهره گيري از مركب شب براي تو ميسر شد، همان گونه باش كه مولايمان علي بن ابي طالب عليه السلام بيان فرموده و معرفتت به مولايي كه در پيشگاهش قرار داري اقتضا مي كند. كه آن بزرگوار عليه السلام فرمود: «اگر از انجام كار خير ناتوان گشتي، از انجام دادن كار شر عاجز باش.»

همچنين نفس خويش را كه خواهان خوابيدن است و به همين خاطر از خدمت و بندگي مالك و سلطان خويش كاهلي و تنبلي مي نمايد، امتحان كن و ببين كه آيا ادعايش درست است، و يا به باطل و دروغ ادعا مي كند. ببين اگر يكي از دوستان يا خادم پادشاهي از پادشاهان سراي فريب دنيا به سوي تو بيايد، يا حاجت كوچكي از حوايج خرد و بي ارزش دنيوي را كه تو خواهان آن هستي. - دنيايي كه لذتش فاني مي گردد و پيامدها و گناهانش مي ماند - براي تو پيش بيايد، آيا تنبلي و خوابيدن را



[ صفحه 487]



بكلي ترك نمي گفتي؟ پس حال كه اين را از نفس خويش شناختي، بر حال خود گريه كن، زيرا يا قلب تو مريض است، يا در عقايد ديني ات ضعيف هستي، پس به درگاه خداوند - جل جلاله - توبه نما، و از او درخواست كن كه از تو در گذشته، و سعادتمندي ديني و دنيوي ات را كامل گرداند، كه آن دو تنها در مراقبه و پاييدن مقام جليل الهي حاصل مي شود.

و اگر مانند شخص درمانده خواب بر تو غلبه كرده و خواب ماندي، اگر علت آن گناه نباشد كه خداوند آگاه به نهانيها به واسطه ي آن تو را از خلوت و مناجاتي كه هر دوستي با محبوبش دارد رانده باشد، معذور خواهي بود.

زيرا در حديث آمده كه خداوند - جل جلاله - به واسطه ي عقوبت گناهان، بنده را از خدمت و بندگي خويش به خواب مي زند. و در اين باره روايتي را كه از مولايمان امام صادق عليه السلام نقل شده مدنظر قرار بده كه مردي به حضرتش عرض كرد: سفارشي به من بفرما. حضرت فرمود: «تو را به تقواي خداوند سفارش مي نمايم، و اينكه هرگاه به رختخواب مي روي، تمام اعمال خير يا شري را كه در روز انجام داده اي و نيز هر خوراكي پاكيزه و پليدي را كه در شكم خويش داخل كرده اي به ياد آور.»

همچنين وقتي خواستي بخوابي - چه خواب بر تو غلبه كرده باشد، و يا در حالت اختيار بوده و تمايل به خوابيدن داشته باشي - بدان كه خواب عبارت است از مرگ بيداري، و وفات اعضا و جوارح از زندگاني و استقامت در انجام امور مربوط به خود خداوند - جل جلاله - در اين باره مي فرمايد:

(و هو الذي يتوفاكم بالليل، و يعلم ما جرحتم بالنهار، ثم يبعثكم فيه.) [1] .

- و اوست خداوندي كه شب هنگام جان شما را كاملاً مي گيرد، و به تمام گناهاني كه در روز انجام مي دهيد، آگاه است، سپس شما را در روز برمي انگيزاند.

بر اين پايه، خداوند - جل جلاله - خواب را وفات، و بيداري را برانگيختن و زندگاني قرار داده. و آگاه هستي كه شخص خوابيده مانند شخص كور و كر و لال و



[ صفحه 488]



زمين گير و گرفتار به بيماري رماتيسم مي گردد، و عقل و تمام بهره هاي اعضا و جوارحش را كه به وسيله ي آن براي مولاي علام الغيوب خويش عمل مي كرد، از دستش مي رود، وقت خوابيدن گويي اختيار افراد تحت تكفل و اموال و حوايج و امور ضروري او از دست او خارج مي شود، و نمي داند كه بر آنها چه خواهد گذشت، و نيرويي براي نگهداري نفس خويش و حفظ امور مهمي كه بدان اشاره نموديم باقي نمي ماند. و اگر آنها را به وسيله قفل و پاسبان هم مصون سازد، وقتي خوابيد ممكن است زماني خلاف آنچه اراده نموده، واقع شود.

بنابراين، هنگامي كه مي خوابي، گويي كه به مصيبتهاي هولناكي مبتلا، و در گرفتاريهاي فراموش كننده واقع شده اي، و جز خداوند - جل جلاله و تقدس كماله - نمي تواند اعضا و جوارحت را بيدار نموده و عافيت بخشد و كمال زندگاني را به آنها ارزاني دارد. و نيروي گوش و چشم و زبان و عقل و تمام [يا: ساير] مقاصدت را كه به واسطه خوابيدن، پراكنده و پريشان گشته، برگرداند و امور پراكنده ي تو را جمع سازد.

از اين رو، به پيشگاه خدا توبه نما، توبه اي خالص و پاكيزه از هر كوتاهي كه پيش از خوابيدن داشتي. و اگر به خاطر قلت معرفت به مولايت كه تو را مي بيند، نفس و عقل و قلبت در توبه حقيقي با تو موافقت ننمودند، از رحمت و بخشش خدا طلب عفو و گذشت بنما، كه او - جل جلاله - خداوندگار بردبار و مهربان و شفيق است و براساس نيكيها و بخششهايي كه به بندگان خود دارد، زيبنده ي آن است كه به تو نيز تفضل نمايد.

و اگر بسان جنايتكاران و گناهكاران در نزد بزرگترين مالكان كه بر آنان سيطره و چيرگي دارد، از خدا طلب عفو و گذشت ننمودي، حداقل مانند شخص بيچاره و نيازمند و ذليل خود را تسليم و سرسپرده ي خدا نموده، و دين و نفس و دارايي و افراد تحت تكفل و آرزوهاي خويش و هر چيزي را كه بدان نيازمندي، در تحت نگاهداري آن خداوند مهربان و بردبار و بزرگواري كه در پيشگاهش بسيار گستاخي و سوء ادب نموده اي، درآورده و تسليم او ساز. و در باطن توجه داشته باش كه تمام



[ صفحه 489]



آنچه را كه خداوند به تو بخشيده و تو در نزد او به وديعه گذاردي، در حقيقت ملك اوست، و تو در نزد او به عاريت و وديعه گذارده اي، بنابراين حتي در ذهن و خاطر و يا در دل خويش با مالكيت او مخالفت منما، تا مبادا خود را شريك خداوند شمرده، و به هلاكت مبتلا گشته و خشنودي او از دستت برود.

اگر اين سفارش مرا بپذيري و توبه يا طلب عفو نموده، و يا چنانكه گفتيم خود را تسليم خداوند نمايي، و به شرحي كه يادآور نشديم، همه چيز خود را در نزد او به وديعه گذاري، بي گمان خداوند حافظ و نگاهبان تو بوده، و از تو حمايت نموده و پناه خواهد داد، و هيچ فساد و تباهي در هيچ امري (كم و زياد، و كوچك و بزرگ) بر تو وارد نخواهد شد.

در بعضي از حكايات به نقل از مردي آمده است: عقرب نايابي را ديدم كه بر پشت لاك پشتي سوار شده و لاك پشت آن را از يك سوي رود نيل به سوي ديگر كه من در آنجا بودم، مي برد، وقتي آن را به كنار آب رسانيد، عقرب بر زمين فرود آمد، و من دنبال آن روانه شدم، با خود گفتم كه اين عقرب جرياني دارد لذا پي گيري كردم، تا اينكه عقرب به پايين تنه ي درختي رسيد و از آن بالا رفت و بر روي شاخه اي رفت كه ماري روي آن آويزان و جواني در زير آن خوابيده بود، عقرب دم مار را گزيد، و مار مرده به زمين افتاد. اين امر در نظر من بسيار بزرگ آمد، به سوي آن جوان آمدم و بيدارش نمودم و گفتم: به اين مار نگاه و ببين خداوند چگونه تو را از آن سالم نگاه داشت. و اين ابيات را براي او خواندم:



يا نائماً و الجليل يحرسه

مما [يلاقي] في حندس الظلم



كيف تنام العيون عن ملك

تأتيك منه فوآئد النعم؟



- اي به خواب رفته اي كه خداوند بزرگ، تو را از اموري كه در تاريكيهاي بسيار شديد براي تو پيش مي آيد، پاس مي دارد.

چگونه چشمهايت از توجه به پادشاهي كه بهره هاي نعمتها از سوي او به تو مي آيد، به خواب مي رود؟



[ صفحه 490]



و نيز در كتاب «ألياقوت الأحمر» تأليف احمد بن حسن اهوازي آمده است: از يكي از نوجوانان خدمتكار برخي از كسرايان شنيدم كه گفت. «هرگز كسري نخوابيد مگر اينكه پيش از خوابيدن به درگاه خداوند - عزوجل - سجده نمود، و از او خواست كه بعد از مرگش او را زنده بدارد. و مقصودش از مرگ، خوابيدن، و از زندگاني، بيداري بود.»

اينك مي گويم: اگر اين پادشاه كه به غير خداوند اشتغال داشته و به او - جل جلاله - آگاهي نداشت مانند تو به خدا شناخت داشت، مسلماً بهتر از تو با خداوند معامله مي نمود، پس عذر تو در غفلت از مالك دنيا و آخرت چيست؟

ناگفته نماند كه اگر بعد از عمل به آنچه كه پيشتر ذكر نموديم، فرضاً در حال خواب ضرري متوجه تو شد، و برخي از چيزهايي كه تحت تصرف توست از دستت رفت، شايد اين براي آن بوده كه خداوند - جل جلاله - مي خواسته با اين كار نشانه هاي خود را در برگرداندن آن به تو نشان دهد، چنانكه نسبت به كساني كه بر مالك روز جزا توكل نموده اند، چنين شده و خداوند آيات خود را نشان داده است.

آورده اند: عرب بيابان نشيني به در مسجدالحرام آمد و شتر خود را رها نمود و گفت: «خداوندا، اين شتر و بار آن را در حفظ و نگاهداري تو درآورده، و در نزد تو به وديعه مي گذارم.» و وارد مسجدالحرام شد، و طواف نمود. چون بيرون آمد شتر را پيدا نكرد، ايستاد و گفت: «پروردگارا، چيزي از مال من دزديده نشده، بلكه مال تو دزديده شده است، زيرا اگر به تو اعتماد نداشتم، شتر و بارش را رها نمي كردم.» و امثال اين سخنان را تكرار كرد. و مردم از سخن گفتن او با خداوند - عزوجل - تعجب كردند، تا اينكه ناگهان مردي - كه با يك دست افسار شتر را گرفته و دست ديگرش بريده بود- پيش آمد، و به عرب بيابان نشين گفت: شتر را بگير، كه من از آن خير نديدم. گفت: جريان تو چگونه بود؟ گفت: با آن به پشت كوه رفتم و پنهان شدم، ولي ناگهان سواري كه نمي دانم از كجا رسيد، فرود آمد و مرا پريشان نمود و از جايم بلند كرد و دستم را قطع نمود و دستور داد كه شتر را بازگردانم.



[ صفحه 491]



من مؤلف نيز هيچ به ياد ندارم كه چيزي را به خداوند - جل جلاله - سپرده باشم و آن چيز گم شده باشد. و اگر هم به خاطر ارتكاب گناهي گم شده، هنگامي كه از رحمت حضرتش اعاده ي سپرده ام را خواسته ام، آن را به من بازگردانده و محجوب و محرومم نساخته [يا: شرمسارم ننموده]، و بر طبق گناهي كه باعث گم شدن آن از پناهگاه نگاهداري اش شده، با من معامله ننموده است.

براي نمونه سال 427 هجري قمري راهي حج شدم، و تمام آنچه را كه همراهم بود به حفظ و پاسداري مراحم الهي سپردم، ولي تازيانه اي كه از چوب بادام تلخ همراهم بود و به كجاوه بسته بودم هنگام سير شبانه به زمين افتاد. وقتي كه روز روشن شد و فرود آمديم ديدم كه تازيانه گم شده است، به دوست همراهم - كه مردي علوي بود و علي بن زكي رحمه الله نام داشت - گفتم: تازيانه ي من گم شده، در جستجوي آن باش. وي از گفته ي من تعجب كرد و گفت: تازيانه اي را كه ديشب در راهپيمايي سريع حاجيان افتاده جستجو كنم؟ گفتم: بله، زيرا من هر چه را كه همراهم بود به خداوند - جل جلاله - سپرده ام، و مسلماً و - جل جلاله - از آنها نگاهداري مي كند. وي گفته ي مرا نپذيرفت و آفتابه اي برداشت و رفت تا به دور از ديد حاجيان به دستشويي برود. ولي در حالي كه تازيانه در دستش بود آمد. گفتم: چگونه آن را پيدا كردي؟ گفت: ديدم كه روي كوزه ي مردي آويزان است، گفتم اين تازيانه از آن فلاني است و ديشب در راهپيمايي شبانه افتاده است. گفت: بله، ما آن را شب يافتيم و برداشتيم، بگير و براي او ببر.

و اگر امثال اين امور را كه برايم اتفاق افتاده ذكر كنم، خسته و ملول مي گردي.


پاورقي

[1] انعام (6): 60.


بازگشت