لزوم محاسبه و توبه از گناهان


امام كاظم - صلوات الله عليه - در روايتي فرمود: «هر كس در هر روز، خود را محاسبه ننمايد، از ما نيست، به اين صورت كه اگر كار نيكي انجام داده باشد از خداوند طلب كند كه آن را افزايش دهد، و اگر كار بدي كرده باشد، از خداوند طلب آمرزش نموده و توبه كند.»

و نيز در حديث است كه امام حسن بن علي عليهماالسلام به نقل از رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «بنده، مؤمن نمي شود، تا اينكه سخت تر از حساب كشي اي كه شريك از شريك خود، و مولي از برده اش مي كشد، از نفس خود حساب بكشد...»

بر اين پايه، مي گويم: اگر هنگام نزديك غروب آفتاب در حالي باشي كه استحقاق عقوبت الهي و يا سرزنش و نكوهش او را نداشته باشي، بنده ي نيكبختي هستي. هر چند اين مقام براي غير معصوم بعيد است، زيرا مولايمان اميرالمؤمنين - صلوات الله عليه و سلامه - در «نهج البلاغه» پس از توصيف دنيا و ذكر اينكه پيامبر اكرم - صلوات الله عليه و سلامه - آن را دشمن مي داشت، و حقير و كوچك مي شمرد، و همچنين خداوند - جل جلاله - آن را براي اوليا و ويژگان و دوستانش دشمن و بد مي داند، مي فرمايد: «اگر جز اين خصلت در ما نبود كه هر چه را كه خداوند دشمن مي دارد، دوست مي داريم، و هر چه را كه خداوند كوچك و بي ارزش مي داند بزرگ مي شماريم، بي گمان همين براي دشمني و ستيز با خداوند



[ صفحه 374]



و بيرون آمدن از تحت فرمانش كافي بود.» [1] .

اينك حال ما كه گرفتاريهاي ديگري را بر اين مصائب افزوده ايم، چگونه خواهد بود، به گونه اي كه توكلمان بر حول و قوه و نيروي خود و بر اموال و آرزوهايي دست نايافتني از آرامشمان به خداوند - جل جلاله - كه مالك همه ي بخششهاست، قوي تر است، و نيز اطمينان قلبي مان به نويدهاي بندگان از اطمينانمان به نويد خداوند پادشاه آخرت قوي تر است، و بيم و هراسمان از وعده ي كيفر مردمان از وعده ي عذاب خداوند پادشاه شبها و روزها بر ما سخت تر است، و دوستي با يكديگر شيرين تر و قوي تر از دوستي مان با خداوند يا دوستي خداوند - جل جلاله - با ما است، و نزديكي به يكديگر براي ما مهم تر از نزديكي جستن به درگاه خداوند - جل جلاله - يا قرب او به ما است، و روي آوردن به يكديگر از اقبال و توجه بر خداوند - جل جلاله - يا طلب توجه او بر ما كامل تر است، و مدح همديگر در نفوسمان مؤثرتر از مدح و ستايش او - جل جلاله - يا طلب مدح و ثناي او براي ما مي باشد، و نكوهش همديگر در نزد ما سخت تر از سرزنش خداوند - جل جلاله - براي ماست، يا نكوهش برخي از دشمنان او - جل جلاله - براي ما مي باشد؛ زيرا ما گاهي با برخي از كافراني كه خدا را نكوهش مي كنند مصابحت مي كنيم، و انسمان به مصاحبت با كسي كه در حق ما اعمال نيكي را انجام مي دهد بيشتر از مصاحبت با كسي است كه در حق خداوند - جل جلاله - چنين مي كند، و انسمان به يكديگر از انس به جلال و حضور خدا براي ما كامل تر است. و نيكوكاري ما به يكديگر در دلمان از احساس خداوندي كه از اندك شكر نعمت او ناتوانيم بزرگتر است، و درخواست حوايج ديگران از ما و انجام دادن آنها براي بندگان براي ما آسانتر از به جا آوردن واجبات يا مستحبات يا پيروي از خواسته ي خداست. و به ديگر بيماريهاي عقلي كه مضمون اين كتاب مجال آن را ندارد، مبتلا هستيم، در حالي كه كتاب خداوند - جل جلاله - نسبت به پيروان آيين مبين اسلام چنين مطالبي را نمي پسندد، و مي فرمايد:



[ صفحه 375]



(و لا يتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله.) [2] .

- [بگو: اي اهل كتاب...] و اينكه ما يكديگر را به عنوان پروردگاران غير خدا نگيريم. همچنين در روايت آمده كه مولايمان علي عليه السلام فرمود: «اما بعد، براستي كه خداوند - تبارك و تعالي - حضرت محمد صلي الله عليه و آله را به حق برانگيخت، تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خويش، و از وفاي به پيمانهاي بندگان به عمل به پيمانهاي خود، و از اطاعت بندگان به طاعت و عبادت خود، و از ولايت [يعني دوستي و يا سرپرستي] بندگانش به ولايت خويش بيرون آورد.»

و نيز در بعضي از احاديث ديدم كه خداوند - جل جلاله - به بعضي از پيامبران و خواص درگاهش از ظلم و ستم بندگان نسبت به مقام مقدسش گله و شكوه مي نمايد.

براستي كه اگر گله و شكوه از بيان و گفتار خداوند صادر نشده باشد، زبان حال او چگونه شكايت ننمايد؟ در حالي كه ما به اعمال زشتي كه شرح داديم متصف هستيم. و ناداني بندگان و بردگان به آنجا رسيده كه خداوند - جل جلاله - به تنهايي آنان را آفريد، و هيچ كس در آفرينش و تقدير امور آنان شريك او نبود، آنگاه هم او - جل جلاله - به منظور آگاهانيدن آنان نسبت به يگاني اش در پديد آوردن و تدبيرشان فرمود:

(نحن خلقناكم، فلولا تصدقون، أفرأيتم ما تمنون، أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون؟!) [3] .

- ما شما را آفريديم، پس چرا باور نداريد؟ پس آيا نديديد كه شما مني بوديد، آيا شما آن را [به صورت انسان] خلق مي كنيد، يا اينكه آفريده ي او ماييم؟!

و نيز فرمود:

(ما أشهدتم خلق السموات و الأرض، و لا خلق أنفسهم.) [4] .

- آنان را بر آفرينش آسمانها و زمين و يا بر آفرينش خودشان آگاه نگردانيدم.



[ صفحه 376]



و پيش از آفرينش آنان، زمينها را براي آنان آماده، و آسمان را سقف محفوظ قرار داده و ستوني براي آن قرار نداد، و كوهها را به عنوان ميخهاي محافظ زمين قرار داد، و جويها را در آن روان ساخت، و درختان را براي آنان نشاند، و شب و روز را برايشان در پي هم آورد، و مسكن و خانه و ديگر چيزهايي را كه در طول زندگي شان بدان نيازمند هستند كاملاً براي آنان مهيا نمود.

(و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها، ان الانسان لظلوم كفار.) [5] .

- و اگر بخواهيد نعمت خدا را به شماره درآوريد، نمي توانيد، براستي كه انسان بسيار ستمكار و ناسپاس است.

سپس آنان را با نرمي و آرامش و اكرام تربيت نمود، و بعد از بلوغ به نيكويي و احترام با ايشان معامله كرد و فرمود:

(و لقد كرمنا بني آدم، و حملناهم في البر و البحر.) [6] .

- و براستي كه فرزندان آدم را گرامي داشتيم، و آنها را در خشكي و دريا [بر مركبها] نشانديم.

و هنگامي كه سوء عبوديت نمودند، با گذشت و چشم پوشي با آنان معامله نمود. ولي آنان نه حق آفرينش خدا را شناختند، و نه به حقوق بنده پروري او اعتراف نمودند، و نه حقوق مصاحبت نيكوي او را مراعات كردند، و نه از عيب پوشي و بردباري او حيا كردند، و نه حق پادشاهي و سروري او را به خاطر مقام بزرگش بجا آوردند، و نه به خاطر توجه او، و يا به جهت بخشش و نويدها، و يا به جهت تهديد و وعده ي عذابش براي انجام حق بندگي اش بپا خاسته اند. و كار به آنجا رسيد كه مانند آزادگان در خويش تصرف مي نمايند، لذا بر چهره ها و حركتها و سكناتشان اثر حضور در محضر مولايشان را - كه همواره آنان را مي بيند - مشاهده نمي نمايي تا خاكساري بندگي و شكست و انكسار بر آنان نمايان باشد. و اين از سخت ترين خطرهاست.



[ صفحه 377]



سپس سراي دنيا را تا وقت معين به آنان عاريه و امانت داد، و با دستور دادن و فرستادن پيامبر و كتاب آسماني به آنان هشدار داد كه آن را از ايشان خواهد گرفت و به ديگران خواهد داد، ولي آنان مانند مالكان در آن تصرف نمودند. و هنگامي كه پيكش، يعني فرشته مرگ به دستور او به سوي آنان مي آيد، مانند ستيزه جويان و ناخوشايندان از آن بيرون مي آيند.

و نيز اموالي را به آنان عاريه و امانت داد، تا در راه خشنودي اش از آن بهره برگيرند، ولي آنان مانند كسي كه دست ديگري بالاي دستش نيست و هيچ مولايي هم او را نمي بيند در آن تصرف مي كنند، و عليه او به ملك خويش در مي آورند. و سوء ادبشان در پيشگاه خداوند به آنجا رسيده كه وقتي براي آنان كتاب آسماني فرستاد، و حضرت محمد صلي الله عليه و آله را به عنوان پيامبر برانگيخت، و آن بزرگوار از آنان اموالي - كم يا زياد - خواست تا در آباداني آخرتشان صرف كنند، از هزينه كردن آن بدشان آمد، به گونه اي كه گويي آن را به ديگري مي دهند، و گويا كه آنان مالك آن هستند و خداوند - جل جلاله - از آنان به عاريه چيزي مي طلبد. و اين هلاكت و گمراهي عظيم و بزرگي است.

و نيز سوء بندگي، آنان را به آنجا رسانيد كه خود را شريك مالك زندگاني و مرگشان قرار دادند، و با اراده ها و ناخوشاينديهايشان، با خواستها و ناخوشاينديهاي او - جل جلاله - ستيزه جويي نموده، و سرانجام سوء بندگي شان به آنجا رسيد كه مولايشان را از مقام الهيت بركنار شمرده، و از تدبير و كارسازي او جز آنچه كه با هوا و هوسشان [يا: خشنودي شان] موافق باشد، نپسنديدند، به گونه اي كه گويا مي خواهند تدبير دنيا و آخرت به سود و به دست آنان باشد.

نتيجه اينكه، هر كس اين راه را بپيمايد، يا حالش اندكي كمتر از آن و مشابه آن باشد، رويش در نزد كسي كه بر اسرار او آگاهي دارد سياه، و نامه ي عملش در نزد خدا و فرشتگاني كه در شبانه روز نگاهبان او هستند، سياه خواهد بود.

در روايتي آمده كه مولايمان علي عليه السلام فرمود: «هيچ ايمان يقيني براي مردم



[ صفحه 378]



نديدم كه به شك و ترديد از اين شبيه تر باشد كه هر روز افرادي را تشييع مي كنند و در قبرها به وديعه مي گذارند، ولي باز به سوي فريب دنيا بازمي گردند، و از اميال نفساني و گناهان خود دست برنمي دارند.

بنابراين، اگر فرزند بيچاره ي آدم هيچ گناهي نداشت كه وارسي شود، و هيچ حسابي نداشت كه به واسطه ي آن مورد بازخواست قرار گيرد، جز مرگ - كه امور گرد آمده ي او را پراكنده، و جمع او را جدا مي سازد، و فرزندانش را يتيم مي نمايد - بي گمان شايسته بود كه با تحمل سخت ترين رنج و دشواري و آزردگي از آن بيم داشته و بپرهيزد. و حال آنكه ما چنان از مرگ غفلت داريم كه گويي هرگز بر ما فرود نخواهد آمد، و مانند مردماني كه به ماندگاري در دنيا يقين دارند، به دنيا و شهوات آن آسوده ايم، و همانند عده اي كه نه اميد به حساب دارند و نه بيم از عذاب، از معاصي و گناهان غفلت داريم.»

و اين حال ماست كه حضرت با اين عبارت روشن، براساس ضرب المثل عربي كه «اياك أعني، و اسمعي يا جارة»: (مقصودم تو هستي، ولي تو بشنو اي زن همسايه.)

بدان اشاره نموده است.

در اين راستا، از آنجا كه حضرت ائمه عليهم السلام از فرجام حال ما آگاهي دارند، و جريان امور بندگان به ايشان واگذار شده است، لذا به هر چه كه خداوند - جل جلاله و رسولش آنان را مطلع ساخته، اشاره كرده اند تا آغاز و خاتمه ي نامه ي عمل بندگان خير باشد، و اعمال ما بين آن دو آمرزيده گردد ما در اينجا به برخي از اين روايات اشاره مي كنيم:

1- امام باقر عليه السلام به نقل از پدر بزرگوارش امام زين العابدين عليه السلام فرمود: «فرشته اي بر بنده گمارده شده كه نامه ي عمل او را مي نويسد، پس اول و آخر آن را با عمل نيك پر كنيد، تا اعمال ميان آن دو براي شما آمرزيده شود.»

2- امام صادق عليه السلام به نقل از پدر بزرگوارش فرمود: «هيچ روز بر فرزند آدم نمي گذارد مگر اينكه آن روز مي گويد: اي فرزند آدم، من روز نو و جديد هستم، و بر



[ صفحه 379]



ضرر تو شهادت خواهم داد، پس در من عمل خير انجام ده، تا در روز قيامت به نفع تو شهادت دهم، براستي كه هرگز و هيچگاه مرا نخواهي ديد.»

3- باز حضرت جعفر بن محمد به نقل از پدر بزرگوارش عليهماالسلام فرمود: «براستي كه وقتي شب فرامي رسد، با صدايي بلند كه همه ي خلايق جز جن و انس مي شنوند، ندا مي كند: اي فرزند آدم، بدون ترديد من آفريده اي جديد هستم، و بر تمام اموري كه در من واقع مي شود شهادت خواهم داد، پس از من بهره برگير، كه اگر آفتاب طلوع كند، ديگر هيچگاه به دنيا بازگشت نمي كنم، و هيچ كس نمي تواند در من كار نيكي انجام داده و يا از گناهي توبه نمايد. و هنگامي كه شب سپري مي شود و پشت مي كند، روز نيز به اين همين صورت سخن مي گويد.»

لذا مي گويم: وقتي هر بنده ي پرلغزش ديد كه روزش به آخر مي رسد، و همچنان بر سوء بندگي و اصرار بر گناهاني كه ذكر نموديم دارد، لازم است كه با قلب خويش به سوي در رحمت پروردگارش روي آورده، و جناياتي را كه در طول روز در باطن و ظاهر انجام داده به ياد بياورد، و مانند بنده ي ذليل در پيشگاه خداوند مالك و توانا و قاهر توبه نمايد.

و اگر اعمال روز به يادش نيامد، نشانه ي كم اعتنايي او به خداوند آگاه بر اسرار است، به هر حال در اين صورت اجمالاً از تمام گناهان باطني و ظاهري و اولين و آخرين آنها توبه نمايد.

در مرحله ي سوم، اگرديد نفسش در اخلاص باطن و صدق نيت بر توبه از گناهان، با ظاهرش موافق نيست، بايد با بيم از آنكه خداوند از او قصاص نموده و به واسطه نابودي و تباهي و ويراني و گمراهي او، دنيا نابود شود، در پيشگاه خداوند - جل جلاله - بايستد، و از او درخواست عفو نمايد، زيرا گاهي مولي با اينكه از بنده اش ناخشنود است، او را عفو مي نمايد.

و بالاخره اگر ديد نه باطنش صدق نيت دارد، و نيز حالت توبه ي جنايتكاران با وجود اصرار بر گناه را ندارد، و همچنين بسان گناهكاران سركش و نافرمان، اراده ي



[ صفحه 380]



كامل در اخلاص طلب عفو با حالت ذلت و خاكساري را ندارد، بايد مانند كسي كه خود را تسليم مولايش نموده و گردنش را دراز مي كند، خويشتن را نسبت به جنايتي كه نموده در جايگاه قصاص قرار دهد، و چونان كسي كه در برابر خداوندگار اعظم بزرگوار تسليم و ذليل است، با رعايت آداب مناجات با خداوند كه ما پيش از اين توصيف نموديم، [7] او را بخواند.

ناگفته نماند كه اگر با اهل غفلت همنشين بودي، مبادا به جاي اشتغال به مولي و مالك سعادتمندي دنيا و دينت، به آنان مشغول گردي.


پاورقي

[1] نهج البلاغة، خطبه 160 (با تفاوت در الفاظ.).

[2] آل عمران (3): 64.

[3] واقعه (56): 57 و 59.

[4] كهف(18): 51.

[5] ابراهيم (14): 34.

[6] اسراء (17): 70.

[7] ر، ك: فصل ششم و هفتم.


بازگشت