دعاهاي مختلف حضرت يوسف


اينك مي گويم: شايد علت عدم ذكر دعاي حضرت يوسف عليه السلام اين بوده كه آن بزرگوار دعاهاي بسياري در زندان نموده، چنانكه در روايتي آمده كه از حضرت صادق عليه السلام درباره ي دعاي حضرت يوسف عليه السلام پرسيده شد. فرمود: «دعايش بسيار بود، ليكن وقتي زندان براي او سخت شد، به درگاه الهي سجده نمود و عرض كرد:

«أللهم، ان كانت الذنوب قد أخلقت وجهي عندك، فلن ترفع لي اليك صوتاً، فانا أتوجه اليك بوجه الشيخ يعقوب.»

- خداوندا، اگر گناهانم مرا در نزد تو بي آبرو نموده، و مانع آن شده كه صداي من به درگاه تو بالا رود، پس من به واسطه ي آبروي پيرمرد بزرگوار، حضرت يعقوب به سوي تو متوجه مي شوم.

سپس امام صادق عليه السلام گريست و فرمود: درود و رحمت خداوند بر حضرت يعقوب و يوسف عليهماالسلام. ولي من مي گويم:

«أللهم، بالله و برسوله صلي الله عليه و آله»

- خداوندا، با واسطه قرار دادن تو و رسولت، صلي الله عليه و آله به تو متوجه مي شوم.

ناگفته نماند كه ديگر دعاي حضرت يوسف عليه السلام در حديث ديگر افزون بر اين



[ صفحه 342]



روايت شده. چنانكه ابن خارجة مي گويد: از دگرگوني وضعيتم [1] به محضر امام صادق عليه السلام گله نمودم. فرمود: چرا از دعاي حضرت يوسف عليه السلام غفلت داري؟ عرض كردم، دعاي ايشان چه بود؟ فرمود: او پيوسته مي فرمود:

«سكن في جسمي من البلوي، و سبقني لساني بالخطيئة، فان يكن وجهي خلق عندك، و حجبت الذنوب صوتي عنك، فاني أتوجه اليك بوجه الشيخ يعقوب.»

- جسمم به واسطه بلا و گرفتاري از كار باز ايستاده، و زبانم به گناه پيشي گرفته، پس اگر در نزد تو بي آبرو شده ام، و گناهان مانع رسيدن صدايم به تو شده، پس به واسطه ي آبروي پيرمرد بزرگوار، حضرت يعقوب به تو متوجه مي شوم.

وي مي گويد: عرض كردم: حضرت يوسف عليه السلام مي گفت: «بوجه الشيخ يعقوب» من چه بگويم؟ فرمود: بگو:

«بوجه محمد، صلي الله عليه و علي أهل بيته.»

- به آبروي حضرت محمد - كه درود خداوند بر او و اهل بيت او باد - به تو متوجه مي شوم.

گفتني است كه دعاي حضرت يوسف عليه السلام در زندان با الفاظ ديگر نيز نقل شده است.

اما عبارت «سكن جسمي من البلوي» شايد در اصل «شكا جسمي من البلوي»: (جسمم از بلا و گرفتاري به درد آمده و به درگاه تو گله مند است) بوده، ليكن من لفظ را به همان صورت كه يافتم نقل كردم.

همچنين از بهترين دعاهاي حضرت يوسف عليه السلام در چاه، دعايي است كه امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامي كه برادران يوسف - صلوات الله عليه - وي را در چاه انداختند، جبرئيل بر او نازل شد و گفت: اي پسر، چه كسي تو را در اين چاه انداخت؟ فرمود: برادران پدري ام به من حسد ورزيدند. گفت: آيا مي خواهي از اين چاه بيرون آيي؟ فرمود: اين امر به دست معبود و خداوند ابراهيم و اسحاق و



[ صفحه 343]



يعقوب است. جبرئيل گفت: خداوند مي فرمايد بگو:

«أللهم، اني أسألك بان لك الحمد، لا اله الا أنت [المنان] بديع السموات و الأرض، يا ذاالجلال و الاكرام، أن تصلي علي محمد و آل محمد، و أن تجعل لي من أمري فرجاً و مخرجاً، و ترزقني من حيث أحتسب و من حيث لا أحتسب.»

- خداوندا، همانا از تو درخواست مي نمايم به حق اينكه ستايش مختص توست، معبودي جز تو كه [بسيار بخشنده اي و] نوآفرين آسمانها و زمين هستي وجود ندارد، اي صاحب بزرگي و بزرگواري كه بر محمد و آل محمد درود فرستي، و در امر من گشايش و راه بيرون آمدني قرار دهي، و چه از آنجا كه گمان دارم و چه از آنجا كه گمان ندارم، روزي ام دهي.

اينك مي گويم: حضرت يوسف عليه السلام به امور گوناگوني امتحان شد، شايد در هر بلا و گرفتاري، دعا يا دعاهايي داشته، و چه بسا كه آن بزرگوار دو دعاي نخست را كه پيشتر ذكر نموديم در زندان عزيز مصر، و دعاي سوم را هنگام محبوس شدن در چاهي كه برادرانش وي را بدان انداخته بودند، خوانده است.


پاورقي

[1] به نظر مي رسد به قرينه ي دعاي آينده، مقصود از دگرگوني وضعيت وي، بيماري است.


بازگشت