آداب سجده


از آدابي كه بايد بنده در هنگام سجده رعايت كند آن است كه خاكساري اش براي معبود در سجده، افزون بر ركوع باشد، و توجه داشته باشد كه در محضر خداوند - جل جلاله - است، و اينكه خداوند - جل جلاله - چنان عظمت و جلالي دارد كه گفتار هيچ كس بدان احاطه نمي كند، همچنين توجه داشته باشد كه خودش به ناتواني و ناداري و بيچارگي و گناهاني متصف است كه موجب فرومايگي اوست؛ آنگاه با ذلت و خضوع و خشوع افزونتر از آنچه كه در ركوع ذكر كرديم، براي



[ صفحه 205]



انجام سجده به پايين رود؛ زيرا اگر بنده با غفلت از اين امور، و از روي عادت و تنها با مراعات ظاهر سجده، و بدون قصد عبادت مولاي خويش و اقبال و توجه و مراعات ادب در پيشگاه او سجده به جا آورد، مانند كسي خواهد بود كه در سجده اش بازي نموده، يا از مالك و معبود خويش روي گردانده، يا به او استهزاء و ريشخند كند.

و اهل علم مي دانند كه ركوع و سجده از اركان نماز هستند، و هرگاه بنده آن دو را در نماز خويش، به عمد يا از روي سهو و فراموشي ترك كند، براساس فتواي فقيهان و روايات، نمازش باطل مي شود.

و ديگر اينكه: صاحب شريعت - صلوات الله عليه و آله - بدين جهت به سوي مردم مبعوث نشده كه آنان را به بندگي و عبوديت غير خدا دعوت نمايد؛ بنابراين، اگر هنگام ركوع و سجده كردن به اهداف اين گونه ذلت و خاكساري و بندگيها توجه نداشته باشي، فرق ميان تو و منكران چيست؟ و چه فرقي است ميان تو و كسي كه ياد خدا را فراموش كرده، و به امور بيهوده مشغول گشته است؟ بي گمان حضرت محمد صلي الله عليه و آله براي آن آمده كه مردم را از عادت، به سوي معبود فراخواند، پس مبادا از كساني باشي كه بدون توجه به خداوند - جل جلاله - و حضور قلب در خاكساري و بندگي براي او، قيام و ركوع و سجده را به حسب عرف و عادت به جا مي آورند.

و اگر در حال سجده اين دعا را بخواني: [1] .

«أللهم لك سجدت، و بك آمنت، و لك أسلمت، و عليك توكلت، و أنت ربي، سجد لك سمعي و بصري و شعري و عصبي و مخي و عظامي، سجد وجهي البالي الفاني للذي خلقه و صورة و شق سمعه و بصره. تبارك الله أحسن الخالقين.»

- خداوندا، تنها براي تو سجده نمودم، و به تو ايمان آوردم، و تسليم تو شدم، و تنها بر تو توكل نمودم، و تويي پروردگارم، گوش و چشم و موي و عصب و مغز و استخوانهايم از آن توست، چهره ي پوسنده و فناپذيرم براي كسي كه آن را آفريد و صورت نگاري نموده و



[ صفحه 206]



براي او گوش و چشم قرار داده، سجده نموده است. منزه و بلند مرتبه باد خداوند، كه بهترين آفرينندگان مي باشد.

ولي در حال خواندن آن، تمام اعضايت با خاكساري و تسليم و توكل و خضوع و خشوع براي معبود سجده نكند، گويي كه از معناي سجده خبري نداري، و سخن و ادعايت دروغ و بهتان به مولا خواهد بود. اي بيچاره، وقتي كه عبادتت همراه با دروغ و بهتان و اهانت باشد، چگونه نمازت درست خواهد بود؟

ديگر اينكه: اگر در سجده ات آرامش و آسايش و شادماني اي را كه دوست، هنگام قرب به محبوبش دارد احساس مي كني، خوشا به حالت! و گرنه سجده ات نكوهيده و فاسد، و قلبت بيمار و دردمند است، زيرا مي داني كه در قرآن به صراحت آمده كه:

(و اسجد، و اقترب) [2] .

- و سجده و كرنش نما، و به خدا نزديك شو.

بنابراين، قرآن شريف سجده را از نشانه هاي قرب عاشق به خداوند آگاه به اسرار و نهانيها قرار داده، پس تلاش كن كه نفست قرب و نزديكي به محبوب را احساس كند؛ زيرا محبت خداوند - جل جلاله - از ثمرات قوت شناخت جلال و بخشش و تفضل بزرگ الهي است. چنانكه خداوند - جل جلاله - گروهي را كه به او معرفت دارند، چنين ستوده و مي فرمايد:

(يحبهم و يحبونه.) [3] .

- خداوند آنان را دوست مي دارد، و ايشان نيز او را دوست مي دارند.

و در توصيف اهل نجات مي فرمايد:

(و الذين آمنوا أشد حباً لله.) [4] .

- و كساني كه ايمان آورده اند محبت بيشتري نسبت به خداوند دارند.



[ صفحه 207]



اكنون توجه شما را به چند نكته جلب مي كنيم: مبادا فريفته ي گفتار كسي باشي كه مي گويد: «مقصود از دوست داشتن خداوند - جل جلاله - همان طاعت و عبادت اوست.»؛ زيرا:

1- اگر اين گفتار را از كلام پيشواي ديني مقتدا و بزرگي برگرفته باشد، احتمال دارد كه آن فرمايش به خاطر تقيه، و يا به جهت درك ضعف شنونده نسبت به شناخت اسرار رباني باشد.

2- اگر به خدا معرفت داشته باشي، مي بيني كه محبت تو به خداوند - جل جلاله - پيش از طاعت و عبادت توست، زيرا تو ابتدا نسبت به او به عنوان نعمت دهنده شناخت پيدا مي كني و آنگاه به او محبت مي ورزي و سپس او را شايسته ي طاعت يافته و اطاعتش مي نمايي. و گرنه اين روايت را - كه مورد اتفاق و پذيرش همگان است - چگونه معني مي كني كه فرموده است:

«جبلت القلوب علي حب من أحسن اليها.»

- دلها بر دوستي هر كس كه به آنها نيكي كند، سرشته شده اند.

آيا مي شود دلها بر محبت بنده ي نيكوكار سرشته باشند، ولي نسبت به احسان خداوند - جل جلاله - محبت نداشته باشند؟! كه اين سخن را عقل سليمي مي پذيرد.

3- مسلماً مي داني كه دوست داشتن خداوند - جل جلاله - يك عمل قلبي است، ولي طاعت خداوند گاهي تنها عمل قلبي است، و گاهي هم عمل قلبي و هم مربوط به اعضا و جوارح ظاهري و اين دو، از هم جدايي دارند، پس چگونه مي شود طاعت با محبت يكي محسوب شود؟! و هر كس اين را ادعا كند با امر روشن و آشكار، مكابره و ستيزه جويي نموده است. چگونه امكان دارد عملي كه به وسيله جوارح ظاهري انجام مي گيرد، عمل قلبي گردد؟! اين مطلب نيز نزد كسي كه عقلش سالم باشد، محال است.

4 - گاهي انسان طاعات را انجام مي دهد، در حالي كه انجام آن بر انسان سخت



[ صفحه 208]



است، و گاهي قلبش از آنها يا از مكلف شدن به آنها كراهت دارد؛ بنابراين، اگر منظور از محبت ورزيدن بنده به خداوند - جل جلاله - همان طاعت بنده بود، در همان حال مي بايست از محبت خدا بلكه از خود خداوند - جل جلاله - بدش مي آمد، بلكه مي بايست نسبت به خداوند - جل جلاله - دشمني مي داشت، زيرا دشمني ضد دوستي است؛ بر اين پايه، هرگاه بنده از طاعت خدا - جل جلاله - بدش بيايد، بايد از دوستي خداوند - جل جلاله - بدش بيايد، و با خداوند - جل جلاله - دشمني داشته و كافر گردد. آيا هيچ مسلمان صاحب معرفت عذر تو را در كافر خواندن كسي كه از عبادتي خوشش نمي آيد مي پذيرد؟! و يا سخن تو را در اين باره قبول مي كند؟!

5- آيا عقلت مي پذيرد كه فرمايش الهي - جل جلاله - را كه پيش از اين ذكر نموديم، به اين معني باشد؟! آنجا كه مي فرمايد:

(قل: ان كان آباؤكم و أبنآئكم و اخوانكم و أزواجكم و عشيرتكم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها، أحب اليكم من الله و رسوله و جهاد في سبيله، فتربصوا حتي يأتي الله بأمره، و الله لا يهدي القوم الفاسقين.) [5] .

- بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و بستگان و تبارتان و اموالي كه به دست آورده ايد، و تجارتي كه بيم كساد و بي رواجي آن را داريد، و مسكنهايي كه مي پسنديد، در نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، پس منتظر بمانيد تا خداوند امر خويش را بياورد، و خداوند گروه گناهكار و فاسق را هدايت نمي نمايد.

آيا عقل هيچ عاقلي مي پذيرد كه منظور از فرمايش الهي كه مي فرمايد:

(أحب اليكم) و دوست داشتن ديگر چيزهايي كه خداوند سبحان به شمار درآورده، طاعت و فرمانبري از آنها باشد؟!

فرض كن كه اين احتمال را درباره ي پدران و پسران و برادران و همسران و خويشاوندان درست بداني و «دوستي» را به معناي «فرمانبرداري» از آنان معني



[ صفحه 209]



كني، آيا در فرمايش خداوند - جل جلاله - كه مي فرمايد: (و أموال اقترفتموها، و تجارة تخشون كسادها، و مساكن ترضونها) هيچ احتمال مي دهي كه دوست داشتن اين چيزها (اموال و تجارت و مساكن) به معناي طاعت و فرمانبري از آنها باشد؟!

پس مبادا چيز محال را بر عقل خود تحميل كني، لذا تقليد از كسي كه مي گويد: «محبت بنده به خداوند - جل جلاله - همان طاعت و فرمانبرداري از اوست» رها كن، و حق را از هر كس كه بگويد بپذير، كه دليلها و حق بودن آن براي تو روشن گرديد.

6- اين بود بيان اينكه محبت بنده به خداوند - جل جلاله - امر قلبي است. و دوستي از ثمرات شدت معرفت خداوند - جل جلاله است، و شدت معرفت نيز به احسان اوست، همان معرفت و احساني كه پيش از آگاهي بنده از مكلف بودن به دوستي خداوند - جل جلاله - عقل و قلب بنده خود به خود او را به سوي دوستي مولايش سوق مي دهند، پس چگونه خواهد بود وقتي كه پي ببرد عقلا و نقلا نيز به دوست داشتن او مأمور است؟!

زيرا اگر كسي ذاتاً كامل باشد، به خاطر كمالي كه دارد محبوب دلها خواهد بود، و شخص نيكوكار به خاطر احسان و تفضلش، پيش از شناخت و آگاهي از تكليف به اين محبتي كه ذكر شد، مورد محبت قرار مي گيرد، و حال آنكه شأن و مقام خداوند - جل جلاله - بزرگتر، و احسانش فراگيرتر از آن است كه توصيف ما از كمال و احسان و تفضلش، به مقام بزرگ او احاطه داشته باشد، پس لازم است كه خداوند محبوب قلوب تمام كساني باشد كه او را به يقين شناخته و نسبت به احسانهاي او در امور دنيا و دين آگاهي دارند.


پاورقي

[1] خواندن آن در سجده مستحب است، چنانكه در همين فصل خواهد آمد.

[2] علق (96): 19.

[3] مائده (5): 54.

[4] بقره (2): 165.

[5] توبه (9): 24.


بازگشت