تناسب رب با رحمن و رحيم و مالك


از آن جا كه حمد در مقابل «جميل» انجام مي شود؛ پس بايد ميان «رب»، «رحمن»، «رحيم» و «مالك» تناسبي وجود داشته باشد. تناسب مقام ربوبيت عالميان (رب العالمين) با «تحميد» از دو جهت است:

1. حمد كننده كه خود از عالميان است، بلكه خود گاهي به تنهايي عالمي است، خدا را حمد مي كند از آن رو كه او را با دست تربيت ربوبي خويش از ضعف و نقص و عدم به قوت و كمال و نورانيت هستي آورد. او انسان را از منازل جسمي، عنصري، معدني، گياهي و حيواني عبور داد تا به منزلگاه انسانيت رسانيد كه برترين منزل است. پس از اين نيز انسان را تحت تربيت خويش قرار داده، او را به مقاماتي مي رساند كه در وهم نمي گنجد.

2. تربيت نظام عالم ملك، مقدمه ي وجود انسان كامل است. در حقيقت انسان كامل، عصاره ي اين عالم و هدف اصلي خلقت جهان است و از اين جهت مي توان گفت كه آخرين موجود مي باشد. از آن جا كه حركت عالم ملك، حركتي رو به كمال است، مي توان گفت كه اين حركت به هر كجا منتهي شود، همان جا غايت خلقت خواهد بود. البته آنچه گفته شد، با توجه به افعال جزئي و مراتب وجود



[ صفحه 165]



است و الا با توجه به فعل مطلق خداوند، غايتي جز ذات مقدسش نيست. با توجه به افعال جزئي هم غايت آفرينش انسان، عالم غيب مطلق است. در حديث قدسي نيز آمده است: «اي فرزند آدم! اين همه چيز را براي تو و تو را براي خودم آفريدم». [1] در قرآن هم خطاب به حضرت موسي عليه السلام آمده است: «تو را براي خود ساختم. [2] و تو را براي خود برگزيدم». [3] .

پس انسان براي خدا آفريده شده و هدف سيرش رسيدن به باب الله و فناي در ذات خدا و اعتكاف در فناء الله است. معاد انسان نيز به سوي خدا، از خدا، در خدا و با خدا مي باشد. در قرآن كريم هم مي فرمايد: «همانا بازگشت آنان به سوي ماست». [4] موجودات ديگر نيز توسط انسان به حق رجوع مي كنند؛ بلكه مرجع و معاد آن ها به خود انسان است؛ چنانچه در زيارت جامعه ي كبيره آمده: «بازگشت خلق به سوي شما و حسابرسي آنان با شما است». در جاي ديگري از اين زيارت چنين مي خوانيم: «خدا به سبب شما (خلقت را) آغاز كرد و به شما پايانش مي دهد». [5] اين كه در قرآن كريم مي فرمايد: «همانا بازگشت آنان به سوي ما است، آن گاه حسابشان برعهده ي ما است». [6] و در زيارت جامعه آمده است: «بازگشت خلق به سوي شما و حسابرسي آنان با شما است»، اشاره به اين دارد كه بازگشت به انسان كامل، بازگشت به سوي خدا است؛ چرا كه انسان كامل، فاني مطلق و باقي به لقاء الله مي باشد. او نيز از خود هيچ ندارد و از اسماء حسني و اسم اعظم است.

قرآن به قدري لطايف و حقايق و نكته هاي دقيق توحيدي را به صورت جامع



[ صفحه 166]



بيان مي كند كه عقل اهل معرفت در آن حيران مي ماند. اين اعجاز بزرگ قرآن است. زيبايي تركيبات ادبي و فصاحت و بلاغت و خبر از غيب دادن، هر كدام وجهي از اعجاز قرآن است كه آوردن آن از توانايي بشر خارج است؛ اما اعجاز قرآن منحصر در اين موارد نيست. اگر جنبه ي فصاحت قرآن شهره ي آفاق شد، به اين دليل بود كه تخصص اعراب زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در ادبيات بود و آن ها جنبه هاي مهم تر و عميق تر اعجاز قرآن را درك نمي كردند. در حال حاضر هم كساني كه افق فكري شان همسو و هم اندازه ي اعراب زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، چيزي بيشتر از اعجاز ادبي قرآن را درك نمي كنند؛ اما كساني كه به اسرار معارف، آشنا و از لطايف توحيدي باخبرند، همت خويش را صرف معارف قرآن كرده و به جنبه هاي ديگر توجه چنداني ندارند. هر كس عرفاي قرآني را با عرفاي ساير اديان مقايسه كند، استحكام معارف قرآني و اسلامي را كه اساس دين و هدف بعثت انبيا است، مي فهمد و تصديق اين كه قرآن كتاب وحي است و معارفش معارف الهي، براي او آسان خواهد شد.


پاورقي

[1] علم اليقين، ج 1، ص 381.

[2] طه (20): 41.

[3] طه (20): 13.

[4] غاشيه (88): 25.

[5] عيون اخبار الرضا عليه السلام ج 1، ص 308؛ زيارت جامعه ي كبيره.

[6] غاشيه (88): 24 - 25.


بازگشت