رواياتي درباره ي فضيلت قرآن


امام باقر عليه السلام فرمود: «اي سعد! قرآن را فرا بگيريد؛ زيرا كه قرآن در روز قيامت به بهترين شكل وارد مي شود». سپس فرمود: «قرآن در روز قيامت بر هر يك از صفوف خلايق از مؤمنين و شهدا و انبياء و در صف از فرشتگان الهي مي گذرد و همگي آن ها مي گويند: اين از ما نوراني تر است. تا آن كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را معرفي مي كند». [1] .

باز هم ايشان مي فرمايند: «رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «من و كتاب خدا و اهل بيتم اول كسي هستيم كه بر خداوند عزيز جبار وارد مي شويم. پس از ما امت من وارد



[ صفحه 136]



مي شوند كه از آنان سؤال خواهم كرد كه با كتاب خدا و اهل بيت من چه كرديد؟»» [2] .

در حديث ديگري آمده است كه خداوند به قرآن مي فرمايد: «به عزت و جلال و بلندي مقامم قسم كه كسي را كه تو را اكرام كرده باشد، اكرام مي كنم و به كسي كه به تو اهانت كرده باشد، اهانت مي كنم». [3] كدام اهانت بالاتر از اين كه به مقاصد و دعوت هاي قرآن پشت پا بزنيم؟ احترام قرآن و اهل بيت عليهم السلام فقط به بوسيدن جلد قرآن و ضريح مطهر اهل بيت عليهم السلام نيست. اين يك درجه ي ضعيف و پايين از احترام است كه اگر به دستورات آن ها عمل كنيم قبول مي شود و الا همين احترام نيز شبيه استهزاء و بازي قرار دادن اين ها است. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «كسي كه قرآن را فرابگيرد و به آن عمل نكند و حب دنيا و زينت آن را بر قرآن ترجيح دهد، مستحق خشم خدا و هم درجه ي يهود و نصاري مي شود كه كتاب خدا را به پشت سر خويش انداختند. كسي كه قرآن را بخواند و از قرائت خويش به دنبال سمعه و دنيا طلبي باشد، در حالي خداوند را ملاقات مي كند كه صورت او استخواني است كه گوشتي بر آن نمي باشد و قرآن به پشت گردن او مي زند تا وقتي كه داخل آتش شود و همراه كساني كه در آتش افتادند، در آتش بيفتد. كسي كه قرآن بخواند و به آن عمل نكند، خداوند او را در روز قيامت كور محشور مي كند. او مي گويد: «پروردگارا! چرا مرا كور محشور كردي با اين كه بينا بودم؟» خداوند مي فرمايد: «چنانچه آيات ما به سوي تو آمد و تو آن ها را فراموش كردي، همين طور امروز فراموش شدي.» [4] پس دستور داده مي شود كه او را در آتش بياندازند. كسي كه قرآن را براي رضاي خدا و براي ياد گرفتن معالم دين بخواند، ثوابي به او داده مي شود كه معادل همه ي آن



[ صفحه 137]



چيزي مي باشد كه به فرشتگان و انبياء الهي داده شده است. كسي كه قرآن را ياد بگيرد و قصد ريا و سمعه داشته باشد و بخواهد به وسيله ي قرآن با نادانان جدال كرده و به علما مباهات كند و دنيا طلبي نمايد، خداوند در روز قيامت استخوان هاي او را از هم جدا مي كند و در آتش جهنم عذاب كسي از او شديدتر نيست و هيچ نوعي از عذاب نيست كه او از شدت غضب و خشم خدا به آن مبتلا مي شود. كسي كه قرآن را فرا بگيرد و در علم تواضع كند و به بندگان خدا آن را آموزش دهد و پاداش آنچه در نزد خدا است بخواهد، در بهشت كسي نيست كه پاداشش از او بزرگ تر باشد و هيچ منزل و درجه ي بالا و ارزشمندي در بهشت نيست؛ مگر آن كه بهره ي او از آن درجه وافرتر و جايگاه او شريف تر است». [5] .

درباره ي تفكر در قرآن هم روايات زيادي وارد شده كه برخي از آن ها را در اين جا مي آوريم.

امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا در اين قرآن محل نور هدايت و چراغ هاي شب هاي تار وجود دارد. پس جولان دهنده، چشم خود را جولان دهد و آن را براي روشنايي باز كند؛ چرا كه تفكر، مايه ي زندگاني قلب بينا است؛ همان طور كه طالب نور به كمك نور در تاريكي راه مي رود». [6] .

مقصود اين روايت آن است كه همان طور كه انسان در تاريكي بايد به كمك نور ظاهري راه برود تا به پرتگاه نيفتد، در سير الي الله نيز بايد با نور هدايت قرآن گام بردارد.

اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود: «فقيه حقيقي كسي است كه از روي بي ميلي قرآن را ترك نكند و به چيزي غير از قرآن متوجه نشود. آگاه باش كه در علمي كه در آن فهم نباشد، خيري نيست و در قرائتي كه در آن فهم نباشد، خيري نيست و در



[ صفحه 138]



عبادتي كه در آن فهم عميق نباشد، خيري نيست». [7] .

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «حمله ي قرآن، عرفاي اهل بهشت مي باشند» [8] پرواضح است كه معناي حمل در اين جا، حمل معارف و علوم قرآن است و نتيجه ي آن هم در قيامت، محشور شدن در شمار اهل معرفت مي باشد.

از آن سو اگر انسان، ظاهر قرآن را حمل كند و به مواعظ و معارف آن عمل نكند، مثلش مانند آن است كه خداوند فرمود: «مثل آنان كه تورات را حمل كرده و بدان عمل نكردند، مانند حماري است كه بار كتاب ها بر پشت كند». [9] .


پاورقي

[1] الكافي، ج 2، ص 596، ح 1.

[2] همان، ص 600، ح 4.

[3] همان، ص 602، ح 14.

[4] طه (20): 126.

[5] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 293.

[6] الكافي، ج 2، ص 600، ح 5.

[7] معاني الاخبار، ص 226، ح 1.

[8] همان، ص 323، ح 1؛ الخصال، ص 28، ح 100.

[9] جمعه (62): 5.


بازگشت