آداب باطني و معنوي وضو


امام رضا عليه السلام فرمود: «همانا به وضو امر شده به اين دليل كه بنده در هنگام ايستادن در مقابل خداي جبار و مناجات با او پاك باشد و در آنچه خدا به او دستور داده اطاعت پيشه كند و از آلودگي ها و نجاسات پاك باشد؛ البته فوايد ديگري نيز دارد؛ مثل برطرف شدن كسالت و چرت و پاكيزه شدن دل جهت ايستادن در مقابل خداي جبار».

در اين جا حضرت به نكته اي اساسي در حكمت وضو اشاره فرمود و آن اين كه ايستادن در مقابل حضرت حق و مناجات با او آدابي دارد كه بايد مراعات شود. با آلودگي ها و نجاسات ظاهري نمي توان در محضر حق حاضر شد؛ چه رسد به آلودگي هاي معنوي كه ريشه ي همه ي آلودگي ها است. اگر چه در روايتي آمده است: «خداوند متعال به صورت هاي شما نظر نمي كند؛ بلكه به دل هاي شما نظر مي افكند» [1] اما امام رضا عليه السلام از نظافت ظاهري نيز غفلت نفرمود؛ ظاهر طهارت را براي ظاهر انسان و باطن طهارت را براي باطن او قرار داد. اين كه تطهير قلب در اين روايت از فوايد وضو بيان شده معلوم مي شود كه وضو باطني دارد كه با آن، باطن انسان پاكيزه مي شود. در ضمن از اين روايت فهميده مي شود كه پاك نمودن ظاهر و وضو گرفتن، خود در زمره ي عبادت و اطاعت خدا است. از همين رو موجب طهارت باطن نيز مي شود.



[ صفحه 48]



در هنگام وضو سالك الي الله بايد متوجه باشد كه مي خواهد در محضر مقدس خداوند حاضر شود؛ اما با حالي كه قلب او دارد، لياقت حضور در مقابل حق را ندارد. با اين وضعيت شايد از درگاه خداوند رانده شود؛ پس بايد همت كرده و قلب خويش را پاك و از هر چه غير حضرت حق است خالي نمايد. همچنين از خودخواهي و منيت بيرون آيد كه ريشه ي اساسي همه ي آلودگي ها همين خودبيني است.

سپس امام رضا عليه السلام درباره ي حكمت وجوب شستن برخي از اعضاي بدن در وضو مي فرمايد: «همانا وضو براي صورت، دو دست، سر و دو پا واجب شد؛ چون وقتي بنده در حضور خداوند جبار مي ايستد، اين اعضا در برابرش ظاهر مي شود؛ چرا كه با رويش سجده مي كند و خضوع مي نمايد و با دستش درخواست كرده و شوق، ترس و انقطاع خويش را نشان مي دهد و با سرش به سوي ركوع و سجود مي رود و با پاهايش مي ايستد و مي نشيند». [2] .

جان كلام امام رضا عليه السلام آن است كه چون اعضا در مسير بندگي حق داخل بوده و اين عبوديت در آن ها به ظهور مي رسد؛ پس پاك نمودن آن ها نيز لازم شده است. آنچه محل ظهور بندگي است، در هنگام حاضر شدن در محضر خداوند بايد پاك باشد و بدون طهارت، اعضاي ظاهر هم لايق حضور نيستند. با آن كه خضوع از صفات صورت نيست و درخواست، شوق، ترس، انقطاع و استقبال هيچ كدام از صفات اعضاي ظاهري نيست؛ اما به اين دليل كه اين اعضا مظهر اين حالات هستند، بايد پاكيزه شوند. بنابراين بايد گفت پاك نمودن دل كه محل حقيقي بندگي است لازم تر بوده و بدون تطهير آن اگر اعضاي ظاهري با آب هفت دريا هم شست و شو شود، قلب پاك نشده و انسان لياقت حضور در محضر حق را نمي يابد؛ بلكه شيطان در او نفوذ كرده و از درگاه خداوند رانده مي شود.



[ صفحه 49]



روزي يهوديان از حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم سؤال كردند كه چرا وضو به اين چهار عضو اختصاص يافته با آن كه اين ها از باقي اعضاي بدن تميزترند. حضرت فرمود: «وقتي شيطان آدم را وسوسه كرد و او نزديك آن درخت شده و به آن نگاه كرد، آبرويش ريخت. سپس به پا خاست و به سوي آن درخت رفت. اين اولين قدمي بود كه به سوي خطا برداشته شد. پس از آن با دست خويش آنچه بر درخت بود چيد و خورد كه با اين كار زينت و زيور از جسمش پر كشيد و رفت. در اين هنگام آدم دست روي سرش گذاشت و گريه كرد. وقتي خداوند توبه ي او را پذيرفت، بر او و ذريه اش واجب كرد كه اين چهار عضو را بشوئيد. پس خداوند دستور به شستن صورت داد؛ به اين دليل كه آدم به آن درخت نگاه كرد. به شستن دست ها تا آرنج هم امر كرد؛ چرا كه آدم با دست هايش از آن ميوه چيد و خورد. امر به مسح سر نمود؛ به اين دليل كه آدم دست بر سر خويش نهاد. به مسح پاها دستور داد؛ چرا كه با آن به سوي خطا ره پيمود».

در ادامه ي روايت آمده است كه يهوديان پرسيدند: «چرا خداوند بر امت تو سي روز روزه را واجب نمود؟» حضرت فرمود: «وقتي آدم از آن درخت تناول كرد تا سي روز در شكمش باقي بود؛ به همين دليل خداوند سي روز گرسنگي و تشنگي را بر آدم و ذريه اش واجب كرد؛ اما خوردن در شب ها را جايز نمود و از همين روي به آن ها تفضل كرد». [3] .

اهل دل با استفاده از اين احاديث مي گويند خطاي حضرت آدم از جنس خطاها و معاصي ديگران نبوده است؛ بلكه كاري بوده كه براي كسي مثل حضرت آدم كه صفي الله است و به فنا رسيده، خطايي بزرگ به حساب آمده است؛ اما هر چه كه بوده براي تطهير او از اين خطا، خداوند اين اندازه عمل را براي او و ذريه اش كه در صلب او بوده اند واجب كرده است.



[ صفحه 50]



با توجه به روايات، مي توان گفت كه اگر چه خطاي حضرت آدم عليه السلام مانند گناهان ديگران نبوده؛ اما از كسي مانند آدم عليه السلام توقع انجام چنين كاري نبوده است. به همين دليل هم خداوند به اقتضاي غيرت محبتي خويش عصيان آدم عليه السلام را با زبان انبياء عليهم السلام در همه ي عالم اعلام كرد كه: «پس آدم پروردگارش را نافرماني كرد و گمراه شد». [4] .

همان طور كه گناه آدم و آدم زادگان داراي مراتب است، طهارت آن ها نيز مراتبي دارد. طهارت از گناهان ظاهري، قلبي و روحي هر كدام راه ويژه ي خود را داشته و با ديگري متفاوت است. تطهير اعضاي ظاهري، براي اولياي كامل الهي تابع طهارت قلبي و روحي است؛ اما براي كساني كه در ابتداي سلوك هستند، وسيله ي رسيدن به طهارت قلبي و روحي است. تا وقتي كه انسان در طهارت ظاهري توقف كرده، اهل سلوك نيست. انسان وقتي در راه سلوك مي افتد كه طهارت ظاهري را وسيله اي براي رسيدن به طهارت قلبي و روحي قرار داده، در تمام عبادات به جهات باطني عمل اهميت داده و آن را مقصد اصلي عبادت بداند. امام صادق عليه السلام نيز به اين نكته اشاره كرده و مي فرمايد: «در وقت پاكيزه نمودن اعضاي خود با آب، دل خويشتن را به پرهيزكاري و يقين پاكيزه گردان». [5] .

پس انسان سالك ابتدا بايد سلوك علمي داشته باشد؛ يعني با هدايت ائمه ي معصومين عليهم السلام مراتب عبادت را تشخيص داده و عبادت ظاهري را مظهر عبادت قلبي و روحي بداند. سپس سلوك عملي را آغاز كند كه حقيقت سلوك همين است. مقصد اين سلوك آن است كه جان از غير حق خالي شده و به تجلي اسماء و صفات خداوند زينت يابد. وقتي سالك به اين مقام رسيد، سلوك به انتها رسيده و به اسرار مناسك و عبادات دست مي يابد.



[ صفحه 51]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 67، ص 248، ح 21؛ به نقل از: جامع الاخبار، ص 117.

[2] عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 111.

[3] علل الشرائع، ج 2، ص 378، ح 1.

[4] طه (20): 121.

[5] مصباح الشريعه، ص 128، باب 60.


بازگشت