حضور قلب


حضور قلب يكي از مهم ترين آداب قلبي عبادت است كه عبادت بدون آن بي روح مي باشد. در احاديث نيز به كمتر ادبي تا اين اندازه اهميت داده شده است.

در گذشته گفتيم كه وقتي عبادت نتيجه ي كاملي دارد كه قلب انسان رنگ عبوديت به خود گرفته و اراده ي نفس ملكوتي، اختيار بدن انسان را به دست بگيرد؛ اما اكنون مي گوييم كه يكي از اسرار عبادات آن است كه باطن و ظاهر انسان تحت اراده ي الهي قرار بگيرد و جز با اشاره و اجازه ي او عملي انجام ندهد. در اين صورت است كه انسان خدايي مي شود، نفس به عبادت انس مي گيرد، سربازهاي ابليس همگي شكست مي خورند و دل تسليم حق مي شود. نتيجه ي اين تسليم در آخرت آن است كه خداوند اراده ي چنين بنده اي را در عوالم غيب مؤثر كرده و و او را مثل اعلاي خويش قرار مي دهد؛ يعني همان طور كه خداوند هر چه را اراده كند، به محض اراده ايجاد مي شود، اراده ي اين بنده هم چون اراده ي خدا خواهد شد.

برخي از اهل معرفت از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چنين روايت كرده اند كه: «فرشته اي پيش اهل بهشت مي آيد و پس از آن كه اذن ورود مي طلبد، سلام خدا را به آن ها مي رساند و نامه اي از جانب حق به آنان مي دهد كه در آن نوشته: «از حي قيومي كه



[ صفحه 27]



نمي ميرد، به حي قيومي كه نمي ميرد؛ اما بعد، من چون به [هر] چيز گويم «باش» پس (موجود) مي شود؛ تو را نيز چنان قرار دادم كه به [هر] چيز كه بگويي «باش» موجود شود». آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «احدي از اهل بهشت به چيزي نمي گويند «باش» مگر آن كه [موجود] مي شود».» [1] .

اين سلطنت الهي پاداش پشت پا زدن به هواهاي نفساني و تبعيت نكردن از شيطان است؛ اما اين نتايج فقط در صورتي حاصل مي شود كه عبادت با حضور قلب انجام شود. اين كه مي بينيد پس از چهل - پنجاه سال عبادت، روز به روز قلب، تاريك تر شده و اثري از عبادت نپذيرفته، به اين دليل است كه عبادت ما بدون شرايط و آداب قلبي انجام گرفته و الا اگر عبادت با شرايطش انجام گيرد، بايد دل انسان نسبت به گناه بي رغبت شود؛ همان طور كه خداوند فرمود: «نماز [آدمي را] از زشتكاري و كار ناشايست باز مي دارد». [2] اين نهي، نهي ظاهري نيست، بايد در دل چراغي روشن شود و در باطن نوري پديد آيد كه انسان را از سركشي و نافرماني باز دارد.

ما خود را از نمازگزاران مي دانيم؛ اما در خويشتن چنين مانعي نمي بينيم كه از فحشا و منكر نهي كند. پس واي به حال ما در آن روزي كه نامه ي اعمال را به دستمان مي دهند و مي گويند خود حساب خود بكش. [3] ببين آيا چنين نمازي با اين چهره ي تاريك، انسان را به خدا نزديك مي كند؟ آيا با اين امانت بزرگ الهي بايد اين چنين برخورد نمود و شيطان را به آن راه داد؟ آيا در روز قيامت جز حسرت و شرمساري چيز ديگري نصيب ما خواهد شد؟ حسرت و ندامتي كه مانندش در اين دنيا نيست. حسرت اين عالم هر چه كه باشد با هزاران اميد همراه است و



[ صفحه 28]



شرمساري اين جا زودگذر؛ اما آن جا روز بروز حسرت و پشيماني و شرمساري است؛ چنانچه خداوند فرمود: «و آن ها را از روز حسرت آن گاه كه كار از كار بگذرد بترسان». [4] در آن روز ديگر كارهاي انجام نداده را نمي توان جبران كرد و عمر تلف شده را نمي توان برگرداند. «افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهي نمودم!» [5] .

اي عزيز! امروز روز عمل است. انبياء آمدند و كتابها آوردند و با اين همه سختي دعوت ها نمودند تا ما را به سعادت ابدي برسانند و از شقاوت هميشگي برهانند؛ اما دعوت آنان در ما هيچ اثري نكرد و موعظه هاي آنان به گوش قلب ما نرسيد.

پس از خواننده ي محترم! به حال خود رحمي كن و از عمر خود بهره اي ببر. فريب شيطان را نخور و به وعده هاي او گوش مده. گاه به تو وعده ي توبه در آخر عمر را مي دهد. به همين اميد تو را در امروزت به شقاوت مي كشاند؛ حال آن كه توبه در پايان عمر با آن همه بار گناه و حق الناس بسيار مشكل است. امروز كه اراده ي انسان قوي و نيروي جواني برپا و شرايط توبه آسان است، نمي گذارد توبه كني و وعده ي ايام پيري مي دهد كه اراده، سست و معاصي، بسيار و شرايط توبه مشكل گرديده است.

گاهي هم وعده ي شفاعت مي دهد و با همين بهانه انسان را از ساحت شفاعت دور مي كند. انسان اگر به شفاعت اميد بسته، بايد در همين دنيا رابطه ي ميان خود و شفاعت كنندگان را حفظ نمايد. قدري در حالات خود شفاعت كنندگان بيانديشد كه آن ها چگونه عبادت مي كردند و رياضت مي كشيدند. بر فرض كه شما با ايمان از اين دنيا برويد، چه بسا در عالم قبر و برزخ از شما شفاعت نشود و دچار عذاب شويد. امام صادق عليه السلام فرمود: «برزخ شما با خودتان است» [6] طول مدت برزخ را هم



[ صفحه 29]



كسي جز خدا نمي داند. شايد ميليون ها سال طول بكشد. در قيامت هم ممكن است پس از مدت هاي طولاني و عذاب هاي گوناگون، شفاعت نصيب ما شود. اين معنا در روايات هم آمده است. [7] .

گاهي هم با وعده ي رحمت واسعه ي الهي انسان را از رحمت خداوند محروم مي كند؛ غافل از آن كه فرستادن انبياء و كتاب هاي الهي همه از رحمت او است. بزرگ ترين رحمت خداوند قرآن است. تو اگر به رحمت الهي اميد بسته اي، از همين رحمت واسعه استفاده كن كه راه رسيدن به سعادت را نشان داده و چاه را از راه روشن كرده است. اگر راهي غير از آنچه نشان داده اند ممكن بود، حتما بيان مي كردند. اگر سعادت با اكراه و اجبار مي ساخت، حتما مردم را به زور رو به سعادت مي بردند؛ اما راه آخرت و سعادت راهي است كه جز با قدم اختيار نمي توان آن را پيمود. آنچه انبيا اجبار مي كردند، پايبندي به ظاهر دين بود. انبيا مأمور بودند كه مردم را وادار به تقيد به ظاهر دين كنند تا عدل خداوند در اين دنيا اجرا شود؛ اما ايمان قلبي به حقيقت دين با اجبار سازگار نيست.


پاورقي

[1] علم اليقين، ج 2، ص 1061. (با اندكي اختلاف).

[2] عنكبوت (29): 45.

[3] اشاره به آيه ي 14 سوره ي اسراء است: (اقرأ كتابك كفي بنفسك اليوم عليك حسيبا) (و به او مي گوييم:) كتابت را بخوان، كافي است كه امروز، خود حسابگر خويش باشي!.

[4] مريم (19): 39.

[5] زمر (39): 56.

[6] اين معنا از روايت عمرو بن يزيد در الكافي، ج 3، ص 242، ح 3 و علم اليقين، ج 2، ص 1051، استفاده مي شود.

[7] ر.ك: بحارالانوار، ج 8، ص 362، ح 35 و 36.


بازگشت