توضيحي مختصر از سوره ي حمد


(بسم الله الرحمن الرحيم)؛ به نام الله كه رحمن و رحيم است.

«الله» در ميان نام هاي خداوند هيچ كدام جامعيت اين نام را ندارند و اين نام نمايان گر ذات مستجمع جميع صفات كماليه است و در فارسي لغتي مترادف با كلمه ي «الله» كه بتوان جاي آن گذارد نداريم.

«الرحمن الرحيم» به جاي اين دو كلمه نيز در فارسي نمي توان واژه اي يافت كه عينا ترجمه ي آن باشد و اين كه بخشنده ي مهربان معمولا ترجمه مي كنند ترجمه ي رسايي نيست؛ زيرا بخشنده، ترجمه ي «جواد» است و مهربان ترجمه ي «رئوف» و هر دو از صفات پروردگار است كه در قرآن آمده است «جواد» (بخشنده) يعني كسي كه چيزي دارد و بدون عوض به ديگران مي بخشد؛ ولي «رحمان و رحيم» هر دو از رحمت مشتقند و در كلمه ي «رحمت» يك معناي



[ صفحه 213]



اضافه اي نهفته است و آن اين است كه: در مواردي كه موجودي، نيازمند و مستحق است؛ با لفظ و يا با زبان تكوين دستش دراز است و به اصطلاح، قابل ترحم است و استحقاق دارد كه چيزي به او برسد؛ در اين گونه موارد رحمت است.

پس وقتي مي گوييم «رحمان و رحيم» دو معنا در ذهن ما مجسم مي شود: يكي نياز عظيم و فراوان مخلوقات كه گويي سراسر مخلوقات با زبان قابليت هاي خودشان همه دست نياز به درگاه بي نياز او دراز كرده و التماس مي كنند و ديگر اين كه او رحمت فراوان خويش را به سوي آنان فرستاده و نياز آنها را تأمين مي كند. و يكي از فرق هاي رحمت رحمانيه و رحيميه آن است كه رحمت رحمانيه دادني است كه خداوند به همه ي موجودات كرامت كرده است و اما رحمت رحيميه گرفتني است و مخصوص كساني است كه از طريق ايمان و اعمال صالح، خود را در مسير وزش اين رحمت خاص خداوند قرار داده اند.

«الحمد لله» در اين جا بايد بگوييم ما لغتي در فارسي نداريم كه ترجمان كلمه ي «حمد» باشد.

«حمد» نه مدح خالص است و نه سپاس گزاري خالص بلكه مي توان گفت: اگر هر دو را با هم تركيب كنيم «حمد» است؛ يعني مقامي كه هم لايق ستايش است به دليل عظمت و جلال و حسن و كمال و بها و زيبايي كه دارد و هم لايق سپاس گزاري است به دليل احسان ها و نيكي ها كه از ناحيه ي او رسيده است.

بعيد نيست كه در معناي «حمد» مفهوم ديگري نيز دخالت داشته باشد و آن



[ صفحه 214]



مفهوم پرستش است؛ پس در مفهوم «حمد» سه عنصر در آن واحد دخيل است: ستايش، سپاس و پرستش؛ به عبارت ديگر حمد، ستايش سپاس گزارانه ي پرستشانه است. و از اين كه «حمد» مخصوص «الله» است معلوم مي شود كه معنايش تنها سپاس گزاري نيست بلكه ستايش و پرستش نيز در آن گنجانده شده است.

خلاصه اين كه «حمد» يك احساس پاك دروني انساني است و از اعماق روح هر انسان سرچشمه مي گيرد كه جمال و جلال را بستايد و در مقابل عظمت خاضع باشد. و اين است كه سوره ي «حمد» مستلزم معرفت الهي است؛ يعني تا انسان نسبت به خداوند معرفت كامل پيدا نكند نمي تواند سوره ي حمد را درست و صحيح و به صورت واقعي كه لقلقه ي لسان نباشد، بخواند؛ مثلا ملاحظه مي كنيد كه شما وقتي به انساني برخورد مي كنيد كه داراي روح بسيار متعالي و بزرگ است و داراي كمالات و فضائلي تشخيص مي دهيد، و هنگامي كه به او نياز پيدا كرديد دريافتيد كه وي بدون هيچ گونه چشم داشتي در رفع نياز شما دريغ نداشته و خير و احسان او به شما رسيده است اكنون كه شما در مقابل عظمت روحي اين شخص خاضع گشته ايد اگر نامي از او در محفلي برده شود شما همچون بلبلي كه در مقابل گل قرار گرفته، عاشق وار به مدح او سخن آغاز كرده و از ته دل او را مي ستاييد! اين ستايش از عمق روحتان سرچشمه گرفته و چه بسا با اين ستودن؛ احساس لذت و راحتي مي نماييد!

در نماز، انسان يك چنين حالتي دارد و ما معتقديم و بارها گفته ايم كه



[ صفحه 215]



عبادت لازمه ي شناخت خداوند است و تا خداشناسي كامل نگردد عبادت اوج نمي گيرد.

در اين جا نكته ي جالبي كه شايان توجه است اين كه بعد از «الحمدلله» چهار صفت ديگر آمده است:

«رب العالمين، الرحمن، الرحيم و مالك يوم الدين» كه البته هر كدام دري به سوي معرفت حق است: ولي تا آن جا كه اين صفات نيامده و فقط حمد را اختصاص به «الله» - ذاتي كه شايسته ي پرستش و ستايش است - داده عالي ترين درجه را مي رساند؛ يعني ذاتي كه قطع نظر از كارهاي او و احسان او به خودم و قبل از اين كه من به آغاز و انتهاي علم و دانش و آفرينش خودم و اين گيتي پهناور نظر داشته باشم، او خودش شايسته حمد است و او را بايد بستايم!

البته اين درجه را همه كس نمي تواند ادعا كند و آن علي بن ابي طالب عليه السلام است كه مي گويد:

إلهي ما عبدتك خوفا من عقابك و لا طمعا في ثوابك، و لكن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك؛ [1] پروردگارا! اين كه من تو را پرستش مي كنم نه براي بهشت تو است و نه براي ترس از جهنمت. اگر بهشت و جهنمي هم خلق نمي كردي من تو را چون شايسته ي پرستش هستي عبادت مي كردم. به قول سعدي:



گر از دوست چشمت به احسان اوست

تو در بند خويشي نه در بند دوست



خلاف طريقت بود كاوليا

تمنا كنند از خدا جز خدا



«رب العالمين» درباره ي كلمه ي «رب» نيز بايد بگوييم كه در فارسي كلمه اي كه



[ صفحه 216]



بتوانيم معادل آن قرار دهيم نداريم. گاهي به معناي تربيت كننده معنا مي كنند، ولي بايد توجه داشت كه «رب» از ماده ي «ربب» است نه از «ربي» و تربيت كننده كلمه اي است كه معادل مربي قرار مي گيرد و مربي از ماده ي «ربي» است و گاهي آن را صاحب اختيار ترجمه مي كند چنان كه عبدالمطلب گفت: أنا رب الإبل و للبيت رب؛ من صاحب اختيار شتر هستم و خانه صاحب اختياري دارد.

در هر حال هيچ كدام از اين كلمات به تنهايي رساننده معناي «رب» نيستند گرچه هر دو صفت، جدا جدا از اوصاف خداوند به شمار مي آيند، ولي گويا در كلمه ي «رب» هم مفهوم خداوندگاري و صاحب اختياري نهفته است و هم معناي تكميل كننده و پرورش دهنده، خداست كه هم صاحب اختيار عالم است و هم كمال رسان همه ي عالم است.

(مالك يوم الدين) در فقه آمده است كه «يجوز قراءة مالك و ملك يوم الدين؛ [2] در مالك يوم الدين جايز است مالك و يا ملك خوانده شود».

ملك و مالك در استعمالات روزمره هر كدام معناي مستقل دارند اولي يك رابطه ي سياسي و دومي نوعي رابطه ي اقتصادي است؛ ولي در هر دو مورد هيچ گونه واقعيتي در كار نيست، بلكه يك قرار داد صرف است و اما در مورد پروردگار كه خالق تمام جهان است و اراده اش قاهر بر همه ي عالم است وحدت ملك با مالك به خوبي روشن است و آن جاست كه رابطه ي حقيقي بين مالك و مملوك برقرار است.

آيا فقط خداوند مالك و ملك روز قيامت است و در دنيا نيست؟ خير،



[ صفحه 217]



بلكه او مالك و ملك حقيقي هم دنيا و هم آخرت است. فرقش اين است كه بشر چون در دنيا چشم حقيقت بين ندارد مالك ها و ملك هاي اعتباري و مجازي را مي سازد؛ ولي هنگامي كه حقايق جهان برايش مكشوف شد و نگاهي واقع بينانه بر جهان افكند آن گاه خواهد ديد كه همه ي ملك و ملك ها ساختگي بوده و مالك و ملك حقيقي هستي اوست. [و مي توان گفت: در اين جمله اظهار اعتقاد به معاد و قيامت و حساب و كتاب نيز هست].

(إياك نعبد و إياك نستعين)؛ پروردگارا تنها و تنها تو را مي پرستيم و تنها و تنها از تو استعانت مي جوييم.

در سوره ي حمد آنچه از اول سوره تا اين جا آمده مربوط به توحيد نظري است كه مربوط به عالم شناخت و انديشه است؛ يعني خداوند را به يگانگي شناختن و از اين جا (إياك نعبد) به بعد توحيد عملي است. اين جاست كه انسان به عظمت بي مانند اين سوره ي كوچك پي مي برد و نمونه ي واضحي از اعجاز اين كتاب كريم را در اين سوره ي كوچك در مي يابد.

«معناي عبادت» در زبان عربي وقتي كه چيزي رام، نرم و مطيع بشود به طوري كه هيچ گونه عصيان و تعدي و مقاومتي نداشته باشد؛ اين حالت را تعبد مي گويند.

انسان عبد و معبد يعني كسي كه رام و تسليم و مطيع است و هيچ گونه عصياني ندارد. اين گونه بودن يعني رام و مطيع بودن يك ذره عاصي نبودن، حالتي است كه انسان بايد فقط نسبت به خداوند داشته باشد. عبد خدا بودن يعني اين حالت را نسبت به ذات حق و فرمانهاي ذات حق داشتن و اما توحيد



[ صفحه 218]



در عبد بودن و در عبادت، به معناي اين است كه در مقابل هيچ موجود ديگر و هيچ فرمان ديگري اين حالت را نداشته باشد.

بايد توجه داشت اطاعت آنهايي كه خداوند دستور اطاعت آنها را داده مثل پدر و مادر؛ امام و رهبران جامع شرايط؛ همه در واقع اطاعت خدا است، زيرا چون خدا گفته است اطاعت مي كنيم و هر رشته اي كه به اين جا برسد عبادت خداست؛ ولي هر چه در كنار خدا قرار بگيرد يعني در عرض خدا قرار بگيرد نه در طول، شرك است.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 41، ص 14.

[2] العروة الوثقي، ج 1، في احكام القراءة، مسأله 57.


بازگشت