روح نماز (عميق و گسترده بودن باطن نماز)


عبادت ها يك سلسله احكام و آداب و اسرار دارد كه بحث و شرح هر قسمتي را عده اي از علماي اسلامي به عهده گرفته اند. شهيد اول قدس سره احكام واجب نماز را در يك كتاب به نام الفيه نوشت. آداب مستحبي نماز را كه تقريبا سه هزار عدد مي باشد در كتاب ديگري به نام نفليه جمع آوري نمود. [1] .

اما مرحوم قاضي سعيد قمي و ديگران تا حضرت امام خميني قدس سره اسرارالصلاة نوشتند. [2] اسرار الصلاة غير از آداب الصلاة است. هر عملي در جهان طبيعت باطني دارد كه آن را سر آن عمل مي گويند. نماز هم باطني دارد كه آن را سر آن مي نامند. به عنوان نمونه گفته اند كه القاب و اوصافي هم كه براي ائمه عليهم السلام هست اسراري غير از آن معاني ظاهري دارد. ما موظفيم اين كلمات



[ صفحه 134]



را بر زبان جاري كنيم اما بايد به دنبال اين باشيم كه باطن اين كلمات و اسرار اين عبادت ها و الفاظ چيست؟

شخصي خدمت امام صادق عليه السلام آمد و عرض كرد: چرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را اباالقاسم مي گويند؟ [3] فرمود براي اين كه حضرت فرزندي داشتند به نام قاسم و چون پدر قاسم بود از اين جهت به رسول خدا اباالقاسم مي گفتند. عرض كرد، اين معنا را من مي دانم، كمي روشن تر بيان كنيد كه چرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را اباالقاسم مي گويند؟ حضرت فرمود: چون علي بن ابي طالب عليه السلام قسيم الجنة و النار است، قاسم است يعني قسمت كننده بهشت و جهنم است. در قيامت اميرالمؤمنين عليه السلام به اذن خدا جهنمي ها را به جهنم و بهشتي ها را به بهشت فرامي خواند. به جهنم دستور مي دهد كه دوستان مرا نگير و دشمنان مرا بگير، پس علي عليه السلام قاسم است و چون خداوند متعال علي بن ابي طالب را در همان دوران كودكي به دامان پيامبر منتقل كرد و از همان طفوليت رسول خدا معلم علي بن ابي طالب شد [4] و او كه شاگرد پيامبر بود، از رسول خدا علوم فراواني



[ صفحه 135]



را آموخت، در محضر آن حضرت تربيت شد و هر شاگردي فرزند استاد است و استاد، حق پدري بر او دارد پس علي بن ابي طالب كه قاسم جنت و نار است،چون شاگرد پيامبر است به منزله ي فرزند اوست و پيامبر به منزله ي پدر او است پس پيامبر را اباالقاسم نامند. اين معنا و تفسير براي اباالقاسم جزء اسرار اين كنيه است. [5] .

اين مطلب كه چرا پيامبر را ابوالقاسم گفته اند هر كسي نمي تواند بفهمد و معنا كند، اين حديث را استادمان مرحوم آية الله حاج شيخ محمد تقي آملي قدس سره كه در علم و عمل كامل بود، روزي بعد از درس نقل كردند و بعد فرمودند: اگر اين شاگرد كه از معصوم عليه السلام مي پرسد كه چرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را اباالقاسم ناميدند توفيق و شرح صدر بيشتري مي داشت و به همين مقدار قانع نمي شد و از حضرت سؤال مي كرد «زدني بيانا» حضرت بيان ديگر مي فرمود.

بنابراين آنچه در تعبيرات به عنوان الفاظ عبادات آمده است به اندازه فكر ما با ما سخن گفته اند. اين طور نيست كه اسرار نماز و حقيقت نماز همين باشد كه ما مي خوانيم بلكه پشت پرده اين الفاظ و معاني و مفاهيم، حقايقي است، البته آنان به اندازه فكر ما سخن گفتند. اگر فكرمان را توسعه دهيم از پشت پرده و ماوراي اين الفاظ مطالب ديگري را هم كم و بيش مي فهميم كه



[ صفحه 136]



حقيقت و باطن نماز چيست. چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: ما موظفيم با مردم به اندازه ي فكر آنها سخن بگوييم. لكن هر كس به اندازه ي فكر خود مي فهمد: «إنا معاشر الأنبياء أمرنا أن لا نكلم الناس إلا علي قدر عقولهم». [6] .

امام صادق عليه السلام نقل فرمود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در تمام مدت عمر به اندازه ي كنه عقل خود با كسي سخن نگفت: «ما كلم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم العباد بكنه عقله قط». [7] پس اين طور نيست كه آنچه ما مي فهميم كنه و تمام اسرار اين عبادت باشد، بلكه قشر و صورت و پرده هايي از اين عبادت است.

اگر خواستيم پشت پرده را كنار بزنيم، دو راه دارد: يا راه درس و بحث و تحصيل، راه مدرسه، كتاب خواندن و كتاب نوشتن؛ و يا راه تهذيب نفس، تلاش و كوشش براي تطهير درون و تصفيه باطن. اگر پرده اي جلوي چشم ما آويخته باشد ما نمي توانيم منظره اي را كه پشت پرده مي باشد، ببينيم؛ مگر اين كه يكي از اين دو كار انجام بگيرد: اولي راه عقل است، و دومي راه شهود و تهذيب نفس. اگر انسان دشمن هاي دروني را يكي پس از ديگري مهار كرد آن لطف الهي چون نسيم مي وزد، پرده كنار مي رود و انسان مقداري پشت پرده عالم طبيعت را مي بيند و آرام مي شود. جمع اين دو راه كه كسي هم اهل درس و بحث باشد و هم راه تهذيب را طي كرده باشد نيز ممكن است؛ اما اگر جمع هر دو نشد لا اقل يكي را از دست ندهيم. چيزي براي انسان لذيذتر از مشاهده ي پشت پرده عالم طبيعت نيست. هيچ چيز چون جهان غيب نمي تواند



[ صفحه 137]



انسان را به خود مشغول كند. اگر انسان باطن اين عالم را ديد (ولو به مقدار كم) هيچ چيز او را نه به خود مشغول مي كند و نه او را مي ترساند. [8] .



[ صفحه 141]




پاورقي

[1] شهيد ثاني، مقاصد العلية شرح الفية و شهيد ثاني، فوائد العليه شرح النفلية.

[2] ر.ك: شهيد ثاني، اسرار الصلاة، ميرزا جواد ملكي تبريزي، شيخ عبدالحسين تهراني و حضرت امام خميني قدس سره.

[3] شيخ صدوق، معاني الاخبار، باب معاني اسماء النبي، حديث 3.

[4] در اوايل ميلاد اميرالمؤمنين عليه السلام در مكه قحطي و گراني شديد و سختي روي داد. در آن روز رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هنوز به رسالت مبعوث نشده بودند عموهاي خود (ابوطالب، حمزه و عباس) را دعوت كردند و فرمودند: مكه گرفتار قحطي و گراني است. عموي من ابوطالب كه برادر شماست عائله مند است بياييد ما بارش را سبك كنيم. اين پيشنهاد را حضرت فرمودند و آنها هم تأييد كردند. ابوطالب پيشنهاد آنها را پذيرفت و گفت: دعوا لي عقيلا و خذوا من شئتم، عقيل كه پسر بزرگ من است براي رسيدگي به كارهاي من نزد من بماند و ساير برادرهاي او را خواستيد، ببريد. پيامبر، علي بن ابي طالب و حمزه و عباس دو پسر ديگر ابوطالب، جعفر و طالب را گرفتند. از همان بچگي علي بن ابي طالب تحت تعليم و تربيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قرار گرفت كه در نهج البلاغه هم آمده است كه حضرت مي فرمايد: پيامبر مرا در آغوش مي گرفت، غذا را مي جويد و در دهان من مي گذاشت.

[5] شيخ صدوق، معاني الاخبار، باب معاني اسماء النبي، حديث 3.

[6] اصول كافي، ج 1، كتاب العقل و الجهل، حديث 15.

[7] همان.

[8] ر.ك: آية الله جوادي آملي، اسرار عبادت، ص 70 - 67.


بازگشت