دافعه


چهارمين نيروي دستگاه گوارش، نيروي دافعه مي باشد. نيروي دافعه عاملي است كه باقيمانده مواد غذايي را كه قابل جذب براي بدن نيستند، به خارج از بدن هدايت مي كند.

امام بزرگوار عليه السلام در تبيين اين نيرو مي فرمايند:

«و قوه دافعه نيرويي است كه پس از رفع نيازمندي هاي هاضمه، ناخالصي و



[ صفحه 57]



سنگيني هاي غذا را از بدن دفع مي كند.» [1] .

نيروي دافعه به طور عمده در روده بزرگ و مثانه و كليه ها و صفرا و طحال عمل مي كند و مواد زايد بدن را، كه اگر در بدن پراكنده گردد، مخاطراتي براي بدن ايجاد مي نمايد، به خارج از بدن هدايت مي كند.

امام بزرگوار عليه السلام مواد دفعي بدن را به سه بخش قسمت كرده و مي فرمايند:

«و مواد زايد و اضافي بدن در مكان هاي خاص خود قرار مي گيرد،

آن چه از صفرا است به سوي كيسه صفرا جريان پيدا مي كند،

و آن چه از سودا است به سمت طحال جريان پيدا مي كند،

و آن چه از تري و رطوبت است به سمت مثانه جاري مي گردد.» [2] .

امام بزرگوار عليه السلام در كلامشان سه عاملي را، كه هر كدام جايگاهي مخصوص به خود دارند و در آن مسير جريان پيدا مي كنند، به طور اختصار براي ما بيان فرموده و آن را به سه بخش تقسيم مي نمايند:

1 - موادي كه داراي صفرا مي باشند در مكاني به نام كيسه صفرا جمع آوري مي گردند.

كيسه صفرا در زير كبد واقع است و از طريق يك مجرا به دوازدهه راه دارد.

2 - دومين ماده اي كه اگر در بدن پراكنده گردد مخاطراتي در بدن به وجود مي آورد، عامل سودا مي باشد. اين ماده در طحال جذب مي شود. عامل سودا كه در طحال جمع آوري مي شود، هنوز از طريق علم زيست شناسي مورد مطالعه قرار نگرفته است.

از ديدگاه علم زيست شناسي، طحال عضوي از بدن است كه مي تواند صدها ميلي ليتر خون را در خود انبار كند و در زمان لازم اين خون را به گردش خون وارد كند. هنگامي كه خون تحت هجوم عوامل عفوني قرار مي گيرد، سلولهاي موجود در طحال، به سرعت، قطعات سلولهاي خراب شده و باكتريها و انگل ها و غيره را از خون جذب مي كنند. بنابراين



[ صفحه 58]



طحال، به عنوان پالايش دهنده خون از باكتريها و انگل ها، در بدن عمل مي كند.

3 - مثانه، كيسه اي است با ديواره ماهيچه اي ارتجاع پذير، مركز تجمع ادرار مي باشد كه از كليه ها به آن مي ريزند. كليه ها وظيفه مهمي در دفع مواد زايد بدن دارند، لوله هاي كليه، مواد زايدي چون نمكهاي كاني و تركيبات نيتروژن دار را از خود دور مي سازند. اين فضولات همراه آب اضافي بدن، مايعي به نام ادرار تشكيل مي دهند. ادرار از كليه ها توسط دو مجرا به نام ميزناي به طرف مثانه وارد مي شود.

مثانه انسان حداكثر ادرار را مي تواند در خود نگه دارد. ولي معمولا هنگامي كه حجم ادرار در مثانه به 400 سانتي متر مكعب رسيد، انبساط مثانه به حدي مي رسد كه موجب تحريك گيرنده هاي كششي ويژه اي كه در ديواره مثانه وجود دارند، مي شود. ادرار در اين مرحله از مثانه به خارج از بدن دفع مي شود.

مطالعه و شناخت نيروي دافعه و نقش آن در دفع مواد اضافي بدن، ذهن ما را به سوي يك تفكر توحيدي راهنمايي مي كند كه تا چه اندازه، خداي تعالي نسبت به بندگان خود مهربان است و تا چه ميزان نسبت به بندگان خود لطف و رحمت دارد؛ زيرا اگر از اين مواد اضافي، در بدن بمانند، موجب تباهي بدن مي گردند.

امام بزرگوار عليه السلام در يك بيان توحيدي چه زيبا مي فرمايند:

«پس اي مفضل، تأمل كن در حكمت تدبير خداي تعالي، در تركيب بدن و قرار دادن هر يك از اعضاء در جايگاه خود و مهيا كردن ظرف ها و مكان ها در آن، براي فضولات غذا و اخلاط آن؛ زيرا اگر زيادي ها و كثافت ها در بدن گسترش يابند، موجب مريض شدن و فساد بدن مي گردد.

پس چه بلند مرتبه است كسي كه تقدير را نيكو نمود و تدبير را استوار كرد. سپاس او را است، كه شايسته اش مي باشد.» [3] .

آنچه بيان گرديد، نتيجه ي چهار نيرو در بدن مي باشد. مطالعه و تفكر در خلقت اين چهار



[ صفحه 59]



نيرو، ما را به شناخت وسيع تر توحيدي، راهنمايي مي كند و آثار قدرت خداي تعالي را در نظر ما مجسم مي سازد و اين تفكر را در ذهن ما ايجاد مي كند كه چه قدرتي نيروي جاذبه را برمي انگيزد تا انسان و حيوان، به سوي غذاي مورد نياز خود حركت كند؟

چه قدرتي نيروي ماسكه و هاضمه را راهنمايي مي كند، تا غذا به اين وسيله، به درستي آماده پذيرش بدن گردد؟

و چه قدرتي فرمان مي دهد تا باقيمانده غذاي هضم نشده، كه اگر در بدن پراكنده گردد، بدن را به مخاطره مي اندازد، از بدن دفع گردد؟

امام بزرگوار عليه السلام در اين زمينه از ديدگاه توحيدي، موضوع را مورد بحث قرار داده و مي فرمايند:

«اي مفضل در نيروهاي چهارگانه و كار آنها و نياز بدن به آنها و نيز در حكمت ها و تدابير الهي نهفته در آن، انديشه كن!

پس اگر جاذبه نبود، انسان چگونه به سوي پيدا كردن غذا حركت مي كرد؟ زيرا كه قوام بدن وابسته به آن است.

و اگر نيروي ماسكه نبود، چگونه غذا در شكم متوقف مي شد تا معده آن را هضم كند؟

و اگر نيروي هاضمه نبود چگونه غذا هضم مي شد و پخت مي يافت، تا خالصي و صافي آن، غذاي بدن گردد و ناخالصي هايش جدا گردد؟

و اگر نيروي دافعه نبود چگونه به تدريج آن چه از هاضمه باقي مانده است، از بدن دفع مي شد؟

آيا نمي بيني كه چگونه خداي سبحان، با لطف تدبير و حسن تقدير خود، اين نيروها را بر بدن گماشته است تا آنچه به صلاح بدن است، عمل كنند؟» [4] .



[ صفحه 60]



بيان توحيدي امام بزرگوار عليه السلام شگفت انگيز است، زيرا در مطالعه كار دستگاه گوارش، رازهايي نهفته است كه وقتي انسان به آن ها پي مي برد، ناخودآگاه به قدرت لايزال الهي مي انديشد كه چگونه، بي آنكه انسان دخالتي در كار اين پديده عجيب خلقت داشته باشد، او به طور منظم، كار خود را به دقت انجام مي دهد بدون آنكه خللي در كار آن وجود داشته باشد.

به طور مسلم اگر يكي از اين قواها، وظيفه اي را كه خداي تعالي بر عهده او نهاده، به درستي انجام ندهد، زندگي انسان مختل خواهد گرديد.

به طور مسلم، به وسيله همكاري اين چهار نيرو است كه بدن قوت مي گيرد تا انسان بتواند كار و حركت نمايد و بدن به رشد خود ادامه دهد.

امام بزرگوار عليه السلام در زمينه اين چهار قوي، مثال جالبي براي ما ارائه كرده و مي فرمايند:

«در اين مورد براي تو مثالي مي زنم:

«بدن به منزله ي خانه پادشاه است. او در اين خانه، غلامان، نوكران و كارگزاران داخلي دارد.

يكي از اين كارگزاران، براي رفع نيازها و برآوري حاجات آنان است. (جاذبه)

و ديگري، براي آن است كه هر چه وارد آن مي شود، بگيرد و ذخيره سازد و آن را بپرورد و آماده كند. (ماسكه)

و ديگري براي آن است كه آن را به عمل آورد و مهيا سازد و ميان نيازمندان پخش كند. (هاضمه)

و ديگري براي آن است كه خانه را از آلودگي ها بزدايد و پاكيزه نمايد. (دافعه)

در اين مثال، پادشاه، آفريننده ي عالميان است، و بدن هم، خانه، و غلامان و حشم، اعضاي آن است و كارگزاران هم، نيروهاي چهارگانه اند.» [5] .



[ صفحه 61]



در اين مثال، امام بزرگوار عليه السلام دستگاه گوارش را به صورت يك مجموعه كل بيان مي فرمايند كه تحت سلطنت و حكومت خداي تعالي قرار دارد و بدون اجازه او هيچ عملي صورت نمي گيرد. و اين موضوع يكي از مفاهيم عميق توحيد است.

اين مجموعه كل كه بدن است، داراي اعضا و جوارح، ماننده معده، روده، كبد و... مي باشد كه به وسيله آنها به قوام خود ادامه مي دهد. به وسيله اعضاء و جوارح است كه يك مجموعه كل مي تواند كارش را به درستي انجام دهد و به هدفي كه دارد، نايل گردد. اين اعضا و جوارح نمي توانند كارشان را به درستي انجام دهند، مگر اينكه قواهاي چهارگانه به درستي وظايف خود را انجام دهند.

همكاري اين نيروها، مجموعه اي را پديد مي آورند به نام مجموعه منظم كه يكي از دلايل اثبات وجود خداي تعالي مي باشد؛ زيرا اگر ناظمي وجود نداشته باشد. چگونه ممكن است، مجموعه منظمي چنين دقيق، بتواند كار خود را انجام دهد. به طور مسلم، نظم دهنده اي لازم است كه اين مجموعه منظم دستگاه گوارش را رهبري نمايد، و آن نظم دهنده، خداي تعالي است.

عمل دستگاه گوارش، تنها در معده و روده خاتمه نمي پذيرد. پس از آنكه مواد غذايي، از معده و روده عبور مي كند، مواد آن به وسيله پرزهاي جدار روده باريك، جذب خون مي شود و توسط سياهرگي به نام سياهرگ باب وارد كبد مي گردد.

امام بزرگوار عليه السلام در اين زمينه از ديدگاه توحيدي، موضوع را مورد بحث قرار داده و مي فرمايند:

«اي مفضل، در تدبير خداي حكيم قدير و در رسيدن غذا به تمام بدن بينديش. به درستي كه اول غذا وارد معده مي گردد و معده آن را هضم مي كند و مي پزد و خالص آن را به وسيله رگهايي باريك، كه در معده (و روده) هستند به كبد مي فرستد. اين رگها، براي غذا مانند پالايشند كه اگر از غذاي هضم نشده، چيزي به كبد برسد، باعث جراحت آن مي گردد زيرا كبد نازك است و تاب غذاي خشن و غليظ را ندارد. پس كبد، صافي غذا را قبول مي كند و در آن جا به لطف خداي حكيم و خبير در خون حل مي گردد.» [6] .



[ صفحه 62]



كبد (جگر سياه) اندام بزرگي به رنگ قهوه اي مايل به قرمز است، كه در زير ديافراگم قرار داشته و تا اندازه اي روي معده را مي پوشاند. در كبد غذاهاي گوارش يافته، ممكن است ذخيره شوند و يا تغيير يابند.

اعمالي كه در كبد صورت مي پذيرند عبارتند از:

1 - تنظيم قند خون: بعد از هر وعده غذا، كبد، گلوكز زيادي را از خون مي گيرد و آن را به شكل گليكوژن در خود ذخيره مي كند. در فواصل بين غذاها، موقعي كه غلظت خون پايين مي آيد، كبد مقداري از گليكوژن را تبديل به گلوكز كرده و وارد جريان خون مي سازد. با اين روش، غلظت خون در سطح نسبتا ثابتي باقي مي ماند.

2 - توليد صفرا: صفرا دائما به وسيله سلولهاي كبدي ساخته شده و در كيسه صفرا جمع مي شود و بعد براي كمك به گوارش چربي ها، در روده كوچك مي ريزد. صفرا، چربي هاي مايع را به قطرات ريز تبديل كرده (امولسيون)، تا هضم و جذب آنها آسانتر صورت گيرد.

3 - دآمينوسيون: در كبد اسيدهاي آمينه اي كه براي ساختن پروتئين ها، مصرف نمي شوند، تبديل به گليكوژن مي شوند. در اين فرايند بخش آميني NH2 كه نيتروژن دارد از بقيه مولكولها جدا شده و تبديل به اوره مي شود. اوره بعدا به وسيله كليه ها به خارج از بدن دفع مي شود.

4 - ذخيره كردن آهن: روزانه ميليونها گلبول قرمز تجزيه مي شوند و آهن موجود در هموگلوبين آنها، در كبد ذخيره مي شود.

5 - عمل ضد سم: بيشتر تركيبات سمي كه در روده جذب مي شوند به وسيله خون به كبد مي روند و از آنجا تبديل به تركيبات بي ضرر مي شوند.

6 - توليد گرما: همه تغييرات شيميايي كه در كبد اتفاق مي افتند، گرمازا هستند، وقتي اين گرما به وسيله جريان خون در بدن توزيع مي شود، دماي بدن را ثابت نگه مي دارد.

كبد جايگاه خون تصفيه شده براي انسان است و خوني كه در كبد، تصفيه مي شود، به صورت سياهرگ فوق كبدي از كبد خارج مي شود و به طرف قلب حركت مي كند و از آن جا به تمام نقاط بدن مي رسد، در حالي كه مواد غذايي و نيز اكسيژن دريافت شده از ششها را به همراه خود دارد، به مصرف تمام سلولهاي بدن مي رسد.

مطالعه كبد و رازهايي كه در آن نهفته است، ذهن كنجكاو انسان را تحريك مي كند كه آيا



[ صفحه 63]



اين چه نيرويي است كه عامل مهم مركز دستگاه گوارش مي باشد و اگر به درستي كارش را انجام ندهد، زندگي انسان دچار اختلال خواهد گرديد.

خداوند متعال در بدن انسان اين عامل را مستقر فرموده، بي آنكه در اين مورد، انسان اراده اي داشته باشد، همواره كارش را در بدن به درستي انجام مي دهد. به راستي كه قدرت خداي تعالي در خلقت كبد و معده تفكر برانگيز است.

مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام در مورد هماهنگي معده و كبد چه زيبا مي فرمايند:

«چه كسي جز خداي تعالي، معده را اين گونه سخت و با صلابت آفريده، تا غذاهاي سنگين را نيز هضم كند؟

چه كسي كبد را آن قدر نرم و لطيف آفريده، تا عصاره و لطافت غذا را بپذيرد و هضم آن از عمل معده ظريف تر باشد؟

آيا اندكي اهمال و ناهماهنگي در اين اعمال مي بيني؟ هرگز!

زيرا كه اينها همه به تدبير مدبري حكيم است كه پيش از آفرينش، نسبت به اشياء آگاه بود و چيزي او را ناتوان نمي گرداند و او لطيف و خبير است.» [7] .

كلام توحيدي امام بزرگوار عليه السلام بيان گر حقيقتي است، كه بر عملكرد دستگاه گوارش حاكم است و آن قانوني است كه خداي تعالي در درون انسان قرار داده تا بدن بدين وسيله بتواند به زندگي و حيات خود ادامه دهد، رشد كند و يكي از اهداف خلقت كه زندگي انسان بر روي زمين است، محقق گردد.

زماني كه مواد غذايي در معده و روده هضم و جذب شد، به وسيله خون، به قلب مي رود و از آن جا پس از جذب اكسيژن، به تمام اندام هاي بدن مي رسد و به وسيله مويرگها، جذب سلولها مي گردد. وجود مواد غذايي و اكسيژن در خون باعث مي شود كه مواد غذايي، جذب سلولها گردد و موجب رشد بدن شود.



[ صفحه 64]



عمل گردش خون در بدن را، مولاي بزرگوار امام صادق عليه السلام در جمله كوتاه و پرمعنايي اين گونه بيان مي فرمايند:

«از كبد، راهها و مجراهايي به سوي ساير بدن وجود دارد كه خون از آن مجراها و عروق به ساير بدن مي رسد مانند مجراهايي كه در زمين براي آب تهيه مي كنند تا به همه زمين جاري گردد.» [8] .

در اين كلام، امام بزرگوار عليه السلام گردش خون در رگهاي بدن را به گردش جويبارها و رودخانه هايي در روي زمين، تشبيه مي فرمايند، تا مردم آن زمان كه اطلاع و آگاهي از علم زيست شناسي و گردش خون در بدن را ندارند، به نحو مطلوبي متوجه آن گردند.

از نظر علمي، خون در بدن داراي دو نوع گردش است، خون در هر دوره گردش خود در بدن، دو بار از قلب مي گذرد. خون به صورت سياهرگ فوق كبدي، از كبد خارج مي شود و به نيمه راست قلب وارد مي شود و از آنجا بي درنگ رانده شده، به وسيله سرخرگ ششي، كه داراي انشعابات فراواني است، به ششها وارد مي شود.

هنگامي كه خون از ششها مي گذرد، اكسيژن مي گيرد و در همان هنگام گاز كربنيك از دست مي دهد. سپس به وسيله سياهرگ ششي به سمت چپ قلب بازمي گردد. اين خون اكسيژن دار، به وسيله قلب به درون آئورت كه بزرگترين سرخرگ بدن است، رانده مي شود و از آنجا به وسيله انشعابات آئورت، به اندامهاي مختلف بدن مانند ماهيچه ها و اندامهاي گوناگون مي رسد.

خون پس از گرفتن مواد زايد سلولها، دوباره از طريق سياهرگ بالايي و پاييني، به قسمت راست قلب بازمي گردد و از آنجا بار ديگر، گردش خود را آغاز مي كند.

با مطالعه و بررسي، كه در مورد دستگاه گوارش صورت گرفت، مي توان نتيجه گرفت كه منظم بودن اين عامل، موجب مي گردد كه مواد غذايي جذب بدن شده و در معده و روده هضم گشته، سپس جذب سلولهاي بدن گردد كه اين عمل رشد و نمو بدن انسان و حيوان را به دنبال خواهد داشت.

بدين ترتيب مي توان گفت كه مشاهده آثار نظم حاكم بر جهان خلقت مي تواند يكي از دلايل بسيار عالي در شناخت خداوند متعال بشمار رود؛ زيرا كه هر عقلي، با مشاهده چنين نظمي، بر وجود خداوند متعال اقرار و اعتراف مي نمايد.



[ صفحه 65]




پاورقي

[1] و قوة دافعة، تدفعه و تحدر الثقل الفاضل، بعد اخذ الهاضمة حاجتها (بحارالانوار، ج 3، ص 79).

[2] و ينفذ ما يخرج منه من الخبث و الفضول الي مفائض، قد اعدت لذلك فما كان من الجنس المرة الصفراء جري الي المرارة، و ما كان من الجنس السوداء جري الي الطحال، و ما كان من البلة و الرطوبة جري الي المثانة (همان، ج 3، ص 68).

[3] فتأمل حكمة التدبير في تركيب البدن، و وضع هذه الاعضاء منه مواضعها، و اعداد هذه الاوعية فيه، لتحمل تلك الفضول لئلا تنتشر في البدن فتسقمه و تنهكه. فتبارك من احسن التقدير و احكم التدبير، و له الحمد كما هو اهله و مستحقه (بحارالانوار، ج 3، ص 68).

[4] فكر في تقدير هذه القوي الاربع التي في البدن و افعالها و تقديرها للحاجة اليها و الارب فيها، و ما في ذلك من التدبير و الحكمة. فلولا الجاذبة كيف كان يتحرك الانسان يطلب الغذاء الذي به قوام البدن؟ و لولا الماسكة، كيف كان يلبث الطعام في الجوف، حتي تهضمه المعدة؟ و لولا الهاضمة، كيف ينطبخ حتي يخلص منه الصفو الذي يغذوا البدن و يسد خلله؟ و لولا لدافعة، كيف كان الثقل الذي تخلفه الهاضمة يندفع و يخرج اولا فاولا؟ افلا تري كيف وكل الله سبحانه، بلطف صنعه و حسن تقديره، هذه القوي بالبدن و القيام بما فيه صلاحه؟ (بحارالانوار، ج 3، ص 79).

[5] و سامثل لك في ذلك مثالا: ان البدن بمنزلة دار الملك، له فيها حشم و صبية و قوام موكلون بالدار، فواحد لقضاء حوائج الحشم فايرادها عليهم، و آخر لقبض ما يرد و خزنه، الي ان يعالج و يهيأ، و آخر، لعلاج ذلك و تهيئته و تفريقه، و آخر لتنظيف ما في الدار من الاقذار و اخراجه منها. فالملك في هذا، هو الخلاق الحكيم ملك العالمين، و الدار هي البدن، و الحشم هي الاعضاء، و القوام هي هذه القوي الاربع (بحارالانوار، ج 3، ص 79).

[6] فكر يا مفضل في وصول الغذاء الي البدن، و ما فيه من التدبير، فان الطعام يصير الي المعدة فطبخه، و تبعث بصفوه الي الكبد، في عروق رقاق و اشجة بينهما، و قد جعلت كالمصفي للغذاء لكيلا يصل الي الكبد منه شي ء فينكاها و ذلك ان الكبد رقيقة لا يتحمل العنف، ثم ان الكبد تقبله فيستحيل بلطف التدبير دما... (بحارالانوار، ج 3، ص 67 - 68).

[7] من جعل المعدة عصبانية شديدة و قدرها لهضم الطعام الغليظ؟ و من جعل الكبد رقيقة ناعمة لقبول الصفو اللطيف من الغذاء، و لتهضم و تعمل ما هو ألطف من عمل المعدة الا الله القادر؟ اتري الاهمال يأتي بشي ء من ذلك؟ كلا، بل هو تدبير مدبر حكيم قادر، عليم بالاشياء قبل خلقه اياها، لا يعجزه شي ء و هو اللطيف الخبير. (بحارالانوار، ج 3، ص 73).

[8] و ينفذه الي البدن كله في مجاري مهيئة لذلك، بمنزلة المجاري التي تهيأ للماء ليطرد في الارض كلها (بحارالانوار، ج 3، ص 68).


بازگشت