آثار استدلال


يادگيري هاي انسان بطور عمده از طريق حواس پنجگانه حاصل مي شود؛ اما نوعي يادگيري در انسان وجود دارد كه بطور فطري در او ايجاد شده است كه حواس پنجگانه دخالتي در اين نوع يادگيري ها ندارد. اين نوع يادگيري ها، يادگيري هاي فطري ناميده مي شوند.

بنابراين مي توان گفت بسياري از يادگيري هاي انسان بطور فطري در نهاد او موجود مي باشد.

كودكي كه تازه متولد مي شود هيچگونه ادراكي نسبت به جهان خارج ندارد و عقل او هيچگونه اطلاعاتي را از محيط كسب نكرده است؛ اما همين كودك، كسي را كه به او شير مي دهد، دوست دارد و به او علاقمند است حتي با ترك او احساس ناراحتي مي كند.

چه كسي به او گفته است كسي را كه به او خوبي مي كند و شير مي دهد، دوست داشته باشد؟

اين يادگيري در عقل او به صورت فطري وجود دارد.

فردي را تصور كنيد كه در جنگلي تنها با حيوانات مأنوس بوده باشد. با اينكه او قادر به سخنگويي نيست؛ زيرا ادراك او ناقص است، به لحاظ اينكه آموزش زبان براي او وجود نداشته است؛ اما بعضي از مسائل بطور فطري در او وجود دارند.

او از زشتي و ظلم و ستم بيزار است و از زيبايي و عدالت و خوبي كردن لذت مي برد.

هر انساني بي آنكه بخواهد، از بدي و ظلم، نفرت دارد و از عدالت ورزي و حق گويي جانبداري مي نمايد. از زشتي بيزار است و از زيبايي لذت مي برد.

اين يادگيري ها و نظاير آن كه انسان در بدست آوردن آن كوششي به عمل نياورده است ناشي از عقل او مي باشد.

روايات متعددي در زمينه اينكه اينگونه يادگيري در انسانها فطري هستند، وجود دارد كه بررسي آنها مي تواند ما را در شناساندن اين نوع يادگيري ها ياري دهد.



[ صفحه 16]



پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايند:

«قلب انسانها با اين تمايل آفريده شده كه نيكي كنندگان به خود را دوست داشته باشد و بدي كنندگان به خود را دشمن بدارد.» [1] .

اين روايت بطور صريح بيان مي كند كه انسانها طوري آفريده شده اند، افرادي را كه به آنان نيكي كنند، دوست بدارند و از افرادي كه به آنان ستم كنند، نفرت داشته باشند.

دوست داشتن نيكي ها و نفرت داشتن از ستم ها بطور ذاتي در قلب هر انساني وجود دارد و كسي در اين دنيا آنها را به انسان ياد نداده است.

يكي از يادگيري هاي فطري كه در عقل تمام انسانها وجود دارد، عامل استدلال كردن است.

انسانها در گفتگوهايشان، بي آنكه به آن توجه داشته باشند، از آن به نحو احسن استفاده مي كنند؛ در حالي كه نمي دانند اين نوع يادگيري را از كجا كسب كرده اند!

براساس نيرويي كه خداوند متعال در نهاد هر انساني به وديعت نهاده است، به ميزان عقلشان از آن برخوردار مي گردند و در مورد عوامل مختلف براساس آن مي توانند استدلال كنند.

به هر ميزان كه عقل فرد در سطوح بالاتري قرار داشته باشد، به همان ميزان از استدلال والاتري برخوردار خواهد بود.

بدين ترتيب مي توان گفت؛ افرادي كه در زمينه رياضيات و فلسفه و ديگر علوم كه نياز به استدلال كردن دارند و داراي مهارت خاصي مي باشند، از افرادي محسوب مي شوند كه از عقل والاتري برخوردارند؛ زيرا كه در موقعيت هاي مختلف به خوبي از آن استفاده مي كنند.

خداي تعالي عقل هاي مردم را اينگونه قدرت بخشيده است كه بتوانند به چنين استدلال هايي دست بزنند.

بدين ترتيب استدلال كردن عامل بسيار مهمي است كه در عقل انسان به طور فطري وجود دارد و انسان با مشاهده يك معلول، به علت آن پي مي برد، بي آنكه آموزشي براي او در اين زمينه وجود داشته باشد.



[ صفحه 17]



بطور مثال؛ وقتي جاي پاي موجودي را مشاهده مي كنيم، بلافاصله پي مي بريم كه آن موجود از اين راه عبور كرده است. چنين استدلالي را هيچ كس به انسان نياموخته است. حتي فردي كه در جنگلي دور از انسانها زندگي مي كند، مي تواند چنين استدلالي داشته باشد. اين مثال، فطري بودن استدلال عقلي را به خوبي مورد تأييد قرار مي دهد.

بايد دانست كه استدلال عقلي عامل بسيار نيرومندي است كه در برابر آن كسي را توانايي مقابله و استقامت ندارد.

اين نيروي بسيار قوي، در كلام خداوند متعال و سخنان ائمه معصومين عليهماالسلام به طرز بسيار جالبي جلوه گر است.

مطالعه و بررسي نمونه اي از اين استدلال عقلي، درستي اين حقيقت را مورد تأييد قرار مي دهد.

خداوند متعال از زبان حضرت ابراهيم عليه السلام در سوره بقره، آيه 258 مي فرمايد:

ألم تر الي الذي حاج ابراهيم في ربه أن اته الملك اذ قال ابراهيم ربي الذي يحيي و يميت، قال أنا احي و أميت، قال ابراهيم؛ فان الله يأتي بالشمس من المشرق، فأت بها من المغرب، فبهت الذي كفر، و الله لا يهدي القوم الظالمين

«آيا داستان كسي را كه از (سرمستي) آنكه خداوند به او ملك و مكنت بخشيده بود، با ابراهيم درباره پروردگارش احتجاج مي كرد، ندانسته اي؟

آنگاه كه ابراهيم گفت؛ پروردگار من كسي است كه زندگي مي بخشد و مي ميراند.

او (نمرود) گفت؛ من نيز زندگي مي بخشم و مي ميرانم!!

ابراهيم گفت؛ اما خداوند، خورشيد را از مشرق برمي آورد، تو (اگر مي تواني) از مغرب برآورش!!

آن كفرپيشه سرگشته (و خاموش) ماند. و خداوند مردم ستم پيشه را هدايت نمي كند.»

آنچه كه ارائه گرديد، نمونه بسيار جالبي از نيروي استدلال است كه ابراهيم عليه السلام در برابر فرد جبار و زورگويي مانند نمرود، استفاده مي كند تا چنين فرد متكبري را با اين عامل بسيار مهمي كه خداوند متعال براساس هدفي آن را در عقل انسان قرار داده است، به زانو درآورد.

بايد توجه داشت كه نيروي استدلال، نيروي بسيار مستحكم و استواري است كه هيچكس توانايي مقابله با آن را ندارد و چنين نيرويي را خداوند متعال براساس مصلحتي



[ صفحه 18]



در اختيار انسانها قرار داده است تا آنها بتوانند در مراحل مختلف از آن استفاده كنند.

از ويژگيهاي بارز انسان آن است كه هر پديده اي را مشاهده مي كند، همواره در جستجوي علت آن پديده برمي آيد. اين ويژگي انسان برخاسته از نگرش كنجكاوانه ي او نسبت به محيط طبيعي خود مي باشد. انسان همواره مي خواهد هر پديده اي را كه مشاهده مي كند، علت آن را نيز مورد بررسي دقيق قرار دهد. اين ويژگي يكي از خصوصيات مثبت انسانها بشمار مي رود، زيرا كه خداوند متعال انسان را كنجكاو آفريده است تا او براساس آن، به شناسايي محيط خود بپردازد و همواره قدرت شناخت خود را افزايش دهد.

عقل انسان ابزار بسيار نيرومندي براي حس كنجكاوي او مي باشد و همواره او را ياري مي كند تا با استدلال هاي خود، مسائل را تحليل نمايد و به نتيجه ي مطلوب برسد.

بطور كلي تمام انسانها داراي چنين خصيصه اي مي باشند، حتي افرادي كه خداوند را انكار مي كنند، از نوعي استدلال بظاهر مستدل استفاده مي كنند كه هيچ گونه سازگاري با استدلال عقلاني آنها ندارد. اگر چنين افرادي به خوبي راهنمايي شوند، طريقه ي تفكر و استدلال آنان تغيير پيدا مي كند و در جهت صحيح قرار مي گيرد و در نتيجه به حقيقت مي رسند، مگر افرادي كه براساس عناد و لجاجت نخواهند سخن حق و قابل استدلال را بپذيرند.

افراد مادي، حقيقت را تنها از ديدگاه حواس پنجگانه مورد بررسي قرار مي دهند.

آنها مي گويند هر چيزي كه توسط حواس پنجگانه قابل مشاهده باشد، مي توان مورد قبول قرار داد و موجوداتي كه غير قابل مشاهده هستند، نمي توان وجود آنها را باور نمود. در زمينه ي پاسخ به چنين سؤالي، شرح مناظره اي را مورد مطالعه قرار مي دهيم كه مي تواند پاسخگوي چنين سؤالاتي باشد.

مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام در مناظره اي با يك طبيب هندي كه معتقد بود، خدايي را كه غير قابل مشاهده است نمي توان وجودش را باور كرد، فرمودند:

«تو چون با حواس پنجگانه ات نمي تواني خدا را ادراك كني، وجود او را انكار مي كني. ولي من چون با حواس پنجگانه ي خودم نمي توانم خدا را ادراك كنم، به وجود او اعتراف مي كنم!

طبيب هندي: چگونه چنين چيزي ممكن است؟



[ صفحه 19]



مولاي بزرگوار عليه السلام: زيرا هر چيزي كه آثار تركيب شدن در او وجود داشته باشد، ماده است يا آنچه را كه چشم مشاهده مي كند اثر رنگ است (كه باز ماده است) پس آنچه را كه چشم ببيند و حواس آن را مشاهده كند غير از خداي تعالي است؛ زيرا كه خداوند به مخلوقاتش شبيه نيست و مخلوق نيز مانند او نمي تواند باشد.

مخلوقات داراي خصوصياتي مانند نابود شدن و تغيير پذيري مي باشند و هر چيزي كه چنين صفاتي را دارا باشد، او از جنس مخلوقات است و مخلوق مانند خالق، حادث و قديم نمي باشد.

طبيب هندي: اين حرفي است (ولي دليل بر وجود خدا نمي شود) چون من معتقدم كه تنها راه شناخت، حواس انسان است و عقل بدون حواس امكان ندارد چيزي را ادراك نمايد.

امام بزرگوار عليه السلام: بر فرض كه عقيده ي تو درست باشد ولي آيا مگر تو سراسر جهان را جستجو كرده اي و خدا را نيافته اي كه مي گويي چون او را احساس نمي كنم، پس وجود ندارد؟

طبيب هندي: نه چنين جستجويي نكرده ام.

امام بزرگوار عليه السلام: بنابراين از كجا مي داني، شايد چيزي را كه عقل تو آن را انكار مي كند در بعضي از موارد كه حواس تو آن را درك نكرده و تو احاطه علمي نسبت به آن جاها نداري، وجود داشته باشد.

طبيب هندي: نمي دانم شايد در آن جاها مدبري وجود داشته باشد و شايد هم وجود نداشته باشد!

امام بزرگوار عليه السلام: بنابراين حرف اول خودت را پس گرفتي، تو گفتي من يقين دارم كه خدايي وجود ندارد، ولي اكنون مي گويي شايد باشد و شايد نباشد. بنابراين از مرز انكار بيرون آمدي و به مرز شك رسيدي، اكنون اميدوارم كه از مرز شك هم بگذري و خداشناس گردي.

طبيب هندي: از چه راهي يقين به خدايي بكنم كه حواسم آن را درك نمي كند؟

امام بزرگوار عليه السلام: از راه همين هليله كه مي خواهي با آن دارو بسازي.

آيا اين هليله را مي بيني؟



[ صفحه 20]



طبيب هندي: آري

امام بزرگوار عليه السلام: آيا آنچه را كه در درون اين هليله پنهان است، مشاهده مي كني؟

طبيب هندي: نه.

امام بزرگوار عليه السلام: آيا قبول داري كه اين هليله داراي هسته اي است كه تو آن را نمي بيني؟

طبيب هندي: چه مي دانم، شايد هيچ چيز در آن نباشد.

امام بزرگوار عليه السلام: آيا قبول داري كه در پس اين پوست، مغز يا چيزي وجود داشته باشد كه فعلا از چشم تو پنهان است؟

طبيب هندي: نمي دانم، شايد باشد و شايد نباشد.

امام بزرگوار عليه السلام: بگو ببينم آيا قبول داري كه اين هليله از درختي بيرون آمده يا اينكه مي گويي بدون درخت به وجود آمده است؟

طبيب هندي: البته از درختي به وجود آمده است.

امام بزرگوار عليه السلام: تو به وسيله ي كدام يك از حواس پنجگانه ات، آن درخت را كه اكنون پيش تو حاضر نيست درك كرده اي؟

طبيب هندي: نه (به وسيله هيچكدام)

امام بزرگوار عليه السلام: بنابراين تو به وجود درختي اعتراف كردي كه با هيچيك از حواس پنجگانه ات آن را درك نكرده اي

طبيب هندي: درست است كه من درخت را نديده ام ولي مي گويم هليله و درخت آن و تمام موجودات از قديم قابل درك با حواس بوده اند. در اين مورد پاسخي داريد كه سخنم را رد كند؟

امام بزرگوار عليه السلام: بگو ببينم آيا هليله اي را كه اين درخت از آن به وجود آمده قبل از كاشتن، ديده اي؟

طبيب هندي: آري

امام بزرگوار عليه السلام: آيا احتمال مي دهي كه اين درخت با تنه اش و ريشه اش و شاخه ها و پوستش و تمام ميوه هايي كه از آن چيده مي شود و برگهايي كه مي ريزد در هليله اي باشد كه آن را به وجود آورده است؟ مي داني كه اين هليله با اندازه گيري معين و نقاشي و



[ صفحه 21]



تركيب خاصي صورت بندي شده و اجزاء مختلف و رنگهاي گوناگون آن در داخل يكديگر جا داده شده است، سفيد در زرد و نرم بر سخت، و هر يك از طبقات مختلف آن داراي خاصيتي جداگانه است. هليله داراي پوستي است كه آن را آب مي دهد و عروقي است كه آب در آن جريان پيدا مي كند و برگ پوشش آن است كه آن را از سرما و گرما حفظ مي كند و مانع مي شود كه باد، طراوت و شادابي هليله را از بين ببرد.

طبيب هندي: من اعتراف مي كنم كه هليله پديده اي است ولي نگفتم كه صانع نمي شود پديده باشد تا بتواند خود را بيافريند!

مولاي بزرگوار عليه السلام: تو به وجود داشتن يك موجود حكيم و با دقت و با تدبير اعتراف مي كني ولي وقتي از تو مي پرسم كه آن كيست؟ مي گويي هليله! بنابراين تو به وجود خدا اعتراف مي كني ولي در نامگذاري اشتباه مي نمايي و نام خدا را (هليله) مي گذاري و اگر دقت كني مي فهمي كه هليله كمتر از آن است كه بتواند خود را بيافريند و يا ناتوان تر از آن است كه مدبر خود باشد.

طبيب هندي: آيا دليل ديگري هم داري؟

امام بزرگوار عليه السلام: آري، براساس گفته تو اگر هليله بتواند طراح و سازنده خود باشد بايد بداند كه چگونه خود را بسازد. بنابراين چرا خود را كوچك و ناتوان و ناقص ساخت و چرا از شكستن امتناع نمي كند و مانع از خوردن خود نمي شود؟ چرا خود را پست و حقير، قابل خوردن، تلخ، بدشكل، بي طراوت و خشك ساخت؟

طبيب هندي: چون بيش از اين قدرت نداشت و يا قدرت داشت ولي مايل بود خود را چنين بسازد!

امام بزرگوار عليه السلام: بگو ببينم چه وقتي اين هليله خود را ساخته و به تدبير وضع خود پرداخته است؟ آيا پيش از آنكه وجود پيدا كند يا پس از وجود پيدا كردن؟

اگر بگويي پس از وجود پيدا كردن خود را آفريده است، اين سخن از واضح ترين محالات است! زيرا چگونه مي شود هليله موجود باشد و سپس خود را به وجود بياورد! بنابراين نتيجه كلام تو اين مي شود كه يك هليله دو بار وجود پيدا كرده و ساخته شده است!

و اگر بگويي پيش از موجود بودن خود را آفريده است، بطلان اين سخن و دروغ بودن



[ صفحه 22]



آن نيازي به توضيح ندارد، زيرا هليله قبل از وجود، چيزي نبوده تا بتواند خود را به وجود آورد. تو چگونه به من ايراد مي گيري كه مي گويم: چيزي كه وجود داشته (يعني خدا) چيزهايي را كه وجود نداشته اند، به وجود آورده است ولي به سخن خود ايراد نمي گيري كه مي گويي چيزي كه نيست، (هليله قبل از وجود) چيزي را كه وجود ندارد، به وجود مي آورد.

فكر كن ببين عقيده ي كداميك به حق نزديكتر است؟

طبيب هندي: عقيده ي شما.» [2] .

مناظره ي مولاي بزرگوار عليه السلام با طبيب هندي داراي نكات حائز اهميتي مي باشد.

امام بزرگوار عليه السلام در اين مناظره، طريقه ي استدلال كردن با چنين افرادي را به ما آموزش مي دهند.

اثبات وجود خالق متعال با اين طريق، مثمرثمرترين روشي است كه مي تواند فردي را كه خداوند متعال را انكار مي كند، به حقيقت نزديك سازد و راهنمايي كند. به همين جهت است كه اگر عقل انسان درست راهنمايي شود، مي تواند ظلمت هاي جهل و ناداني را از دل او بزدايد و نور توحيد در قلبش جلوه گر شود؛ زيرا كه تمام انسانها گرايش فطري به سوي توحيد و خداوند متعال دارند.

امام بزرگوار عليه السلام در اين مناظره، نقاط مبهم تفكر طبيب هندي را مد نظر قرار داده و علت انكار او را به خوبي تشخيص داده اند و به پاسخ گويي آنها پرداخته اند.

هليله، قابل تعميم به تمام موارد مشابه مي باشد. در زمان ما نيز انسانهايي وجود دارند كه نمي توانند پديده ي هستي را با خالق آن ارتباط دهند و خالق آن را بشناسند. ممكن است در ذهن كسي اين سؤال ايجاد شود كه آيا اين جهان خود به خود به وجود آمده است و يا اينكه پديد آورنده اي براي آن وجود دارد؟

با مطالعه ي دقيق استدلال امام بزرگوار عليه السلام مي توان پاسخ قابل قبول و مطمئني براي اين گونه افراد ارائه داد و ثابت نمود كه جهان هستي، همانند هليله ماده است و نمي تواند خود را پديد آورده باشد.



[ صفحه 23]



بر اين اساس ممكن است استدلال هاي نابجايي در ذهن انسان شكل بگيرد كه پاسخ دادن به آن غير ممكن و شايد محال باشد.

گاهي استدلال هاي نابجايي از جانب شيطان، ذهن انسان را به خود مشغول مي دارد كه؛ آيا جهان با اين عظمت را كه خداوند متعال آفريده است، پس خدا را چه كسي آفريده است؟!

مي توان گفت كه طرح چنين استدلالهايي از بنياد غلط است؛ زيرا چنين سؤالاتي براساس ناآگاهي انسانها پديد مي آيد و اگر انسان در شناخت خداي متعال آگاهي كافي داشته باشد، هرگز چنين خطورات قلبي ذهن او را مشوش نمي سازد.

پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم در اين زمينه مي فرمايند:

«زود باشد كه مردم كار سؤال و پرسش را به آنجا رسانند كه بپرسند:

خداوند جهان را آفريده، اما چه كسي خدا را آفريده است؟

اگر چنين پرسشي كردند، شما بگوئيد:

الله أحد، الله الصمد، لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا أحد

«خدا يگانه است، خدا بي نياز است، نه زاييده و زاييده نشده و هيچ كس همتاي او نيست.» [3] .

از اين روايت مي توان پي برد كه مطرح كردن چنين سؤالاتي از ديرباز در ذهن افراد بوده است؛ اما به دليل اينكه توانايي شناخت خداي تعالي در بعضي از افراد ضعيف بوده است آنها نتوانسته اند به چنين سؤالي پاسخ مناسب بدهند.

بايد توجه داشت كه طرح چنين سؤالي از سوي شيطان مطرح مي شود و بيشتر دامنگير افرادي مي گردد كه در زمينه شناخت خدا اطلاعات اندكي دارند.

لازم است چنين افرادي كه چنين سؤالاتي در ذهنشان ايجاد مي گردد، آگاهي هاي خود را در زمينه شناخت خدا افزايش دهند و مطمئن باشند كه در اثر اين عمل هيچگونه تفكر نامطلوبي در ذهن آنها ايجاد نمي گردد.



[ صفحه 24]



آن بزرگوار در روايتي ديگر مي فرمايند:

«مردم هميشه درباره هر چيزي سؤال مي كنند تا جايي كه مي گويند؛ خدا پيش از هر چيز بوده، اما پيش از خدا چه بوده است؟

اگر چنين پرسشي از شما كردند، بگوييد:

او نخستين موجود و پيش از هر چيزي بوده است و آخرين موجود است و بعد از او هيچ نيست.

او آشكارتر از هر آشكاري، و نهان تر از هر نهاني است.» [4] .

سؤالات هر فردي بيانگر ديدگاه و اطلاعات او نسبت به مسائل مربوط مي باشد و كسي كه چنين سؤالاتي در زمينه شناخت خدا مطرح مي سازد، بيانگر آن است كه در اين زمينه در مراحل اوليه شناخت قرار دارد و لازم است كه ادراكات شناختي او تقويت شود.

هدف ما بر اين است كه تا سطح توان علمي خود، اطلاعات خوانندگان را افزايش دهيم، تا آنها براساس شناخت قوي تر خود، به تحليل چنين سؤالاتي بپردازند.

اين موضوع، خود دليل محكمي است كه اگر شناخت انسان ها در زمينه شناخت خداي متعال اندك باشد، در برابر سؤالات ديگران توانايي پاسخگويي نمي توانند داشته باشند.

بدين جهت مطالعه شناخت خداي متعال را ابتدا براساس استدلال عقلي آغاز مي كنيم؛ زيرا كه شناخت خداي متعال براساس استدلال عقلي، محكم ترين استدلال در زمينه شناخت خداي متعال مي باشد.



[ صفحه 25]




پاورقي

[1] جبلت القلوب علي حب من احسن اليها و بغض من اساء عليها (الحديث، ج 2، ص 395).

[2] بحارالانوار، ج 3، ص 154 - 158.

[3] يوشك الناس يتسائلون حتي يقول قآئلهم؛ هذا الله خلق الخلق، فمن خلق الله؟ فاذا قالوا ذلك فقولوا؛ الله أحد، الله الصمد، لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا أحد (ميزان الحكمه، ج 8، ص 3621).

[4] لا يزال الناس يسألون عن كل شي ء حتي يقولوا؛ هذا الله قبل كل شي ء، فما كان قبل الله؟ فان قالوا لكم ذلك فقولوا؛ هو الاول قبل كل شي ء و هو الاخر فليس بعده شي ء، و هو الظاهر فوق كل شي ء، و هو الباطن دون كل شي ء (ميزان الحكمه، ج 8، ص 3621).


بازگشت