ركوع صلوة معراج رسول الله


در صلوة معراج رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وارد است كه پس از ركوع خطاب عزت رسيد: فانظر الي عرشي. قال رسول الله: فنظرت الي عظمة ذهبت لها نفسي و غشي علي؛ فالهمت ان قلت: «سبحان ربي العظيم و بحمده» لعظم ما رايت. فلما قلت ذلك، تجلي الغشي عني، حتي قلتها سبعا الهم ذلك؛ فرجعت الي نفسي كما كانت... [1] الحديث

نظر كن اي عزيز به مقام عظمت سلوك سرور كل و هادي سبل صلي الله عليه و آله، كه در حال ركوع، كه نظر به مادون خود است، نور عرش را ببيند؛ و چون نور عرش در نظر اولياء جلوه ي ذات است بي مرآت، تعين نفسي از بين برود و حالت غشوه و صعق دست دهد. پس، ذات مقدس به عنايات ازلي از آن وجود شريف دستگيري فرمود، و با الهام حبي «تسبيح» و «تعظيم» و



[ صفحه 352]



«تحميد» را به آن ذات مقدس تلقين فرمود، تا پس از هفت مرتبه - به عدد حجب و عدد مراتب انسان - به خود آمد و حالت صحو براي او دست داد. و در جميع نماز معراج اين احوال دوام داشته.

و اكنون كه ما را به خلوت انس راهي نيست و به مقام قدس جايگاهي نه، خوب است عجز و ذلت خود را سرمايه ي وصول به مقصد و دستاويز حصول مطلوب قرار داده، دست از دامن مقصود برنداريم تا كام دل برآريم. و لااقل اگر خود مرد اين ميدان نيستيم، از مردان راه هدايت طلبيم و از روحانيت كمل اعانت جوييم، شايد بويي از معارف به مشام جان ما برسد و نسيمي از لطايف به كالبد مرده ي ما بوزد؛ زيرا كه عادت حق تعالي احسان و شيمه ي او تفضل و انعام است. [2] .

و بايد دانست كه ركوع مشتمل است بر «تسبيح» و «تعظيم» و «تحميد» رب جل وعلا: پس «تسبيح» تنزيه از توصيف و تقديس از تعريف است. و «تعظيم» و «تحميد» خروج از حد تشبيه و تعطيل است؛ زيرا كه «تحميد» ظهور در مرائي خلقيه را افاده كند، و «تعظيم» سلب تحديد را ارائه دهد. پس، او ظاهر است و ظهوري در عالم ظاهرتر از او نيست، و متلبس به لباس تعينات خلقيه نيست.


پاورقي

[1] «... به عرش من بنگر. رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: «پس به عظمتي نگريستم كه از ديدنش جانم بشد و بيهوش شدم. آن گاه پس از ديدن آن عظمت به من الهام شد و گفتم: سبحان ربي العظيم و بحمده. (منزه است پروردگار بزرگ من و سپاس او راست.) پس چون اين بگفتم از حالت غشوه به درآمدم. تا اينكه با الهامات پي درپي هفت بار آن را مي گفتم. پس به خود آمدم و به حال عادي خود بازگشتم...». علل الشرائع، ص 315. بخشي از حديث «صلوة معراج».

[2] اذ من عادته الاحسان و من شيمتة التفضل.


بازگشت