معناي و ما ادريك ما ليلة القدر و جمع معناي آن با احتمال اينكه باطن «ليلة القدر» حقيقت و بنيه ي خود پيغمبر اكرم است


قوله تعالي: و ما ادريك ما ليلة القدر اين تركيب براي تفخيم و تعظيم و بزرگي مطلب است و عظمت حقيقت، خصوصا به ملاحظه ي متكلم و مخاطب. با آنكه حق تعالي جلت قدرته متكلم است و رسول اكرم صلي الله عليه و آله مخاطب است، با اين وصف، به قدري گاهي مطلب باعظمت است كه اظهار آن در نسج الفاظ و تركيب حروف و كلمات ممكن نيست؛ كانه مي فرمايد: ليلة القدر نمي داني چه حقيقت باعظمتي است؛ حقيقت آن را نتوان بيان نمود و نسج و نظم حروف و كلمات درخور آن حقيقت نيست. و لهذا با آن كه كلمه ي «ما» براي بيان حقيقت است، از بيان آن صرف نظر فرمود و فرمود: ليلة القدرخير من الف شهر: به خواص و آثار آن معرفي آن را فرمود، چه كه بيان حقيقت ممكن نيست. و از اين جا نيز مي توان حدس قوي زد به اينكه حقيقت «ليلة القدر» و باطنش غير از اين صورت و ظاهر است. گرچه اين ظاهر نيز با اهميت و عظمت است، ولي نه به آن مثابه كه نسبت به رسول الله، ولي مطلق و محيط به كل عوالم، اين نحو تعبير شود.

ان قلت: بنابر آن احتمال كه مذكور شد كه باطن «ليلة القدر» حقيقت و بنيه ي خود رسول مكرم باشد كه در آن محتجب است شمس حقيقت به تمام شئون، اشكال بالاتر شود، زيرا كه به خود آن سرور نتوان گفت كه تو نمي داني كه «ليلة القدر» كه صورت ملكي خود تو است چيست.

قلت: اين مطلب را سري و اين لطيفه را باطني است، و ذلك لمن القي السمع و هو شهيد. [1] اي عزيز، بدان كه چون در باطن «ليلة القدر» حقيقي، يعني بنيه و صورت ملكي يا عين ثابت محمدي صلي الله عليه و آله، جلوه ي



[ صفحه 336]



اسم اعظم و تجلي احدي جمعي الهي است، از اين جهت تا عبد سالك الي الله، يعني رسول ختمي صلي الله عليه و آله، در حجاب خود است، نتواند آن باطن را و آن حقيقت را مشاهده فرمود. چنانچه درباره ي موسي بن عمران علي نبينا و آله و عليه السلام در قرآن شريف وارد شد كه: لن تراني [2] يا موسي. با آنكه تجلي ذاتي يا صفاتي از براي آن سرور شد به دليل فلما تجلي ربه للجبل جعله دكا و خر موسي صعقا، [3] و به دليل فقرات دعاي شريف عظيم الشأن «سمات» چنانچه پر واضح است. و اين را نكته نيز آن است كه:اي موسي، تا در حجاب موسوي و احتجاب خودي هستي، امكان مشاهده نيست. مشاهده ي جمال جميل براي كسي است كه از خود بيرون رود؛ و چون از خود بيرون رفت، به چشم حق ببيند، و چشم حق حق بين خواهد بود. پس، جلوه ي اسم اعظم، كه صورت كماليه ي «ليلة القدر» است، با احتجاب به خودي نتوان ديد. پس، اين تعبير بنابراين تحقيق صحيح و به موقع خواهد بود.

ان قلت: ليلة القدر نفس بنيه ي احمدي است به اعتبار احتجاب شمس حقيقت در آن، نه نفس شمس تا اين توجيه صحيح باشد.

قلت: به لسان اهل نظر، شيئيت شي ء به صورت كماليه ي آن شي ء است؛ و اشياء ذوات اسباب، خصوصا سبب الهي، شناخته نشود به حقيقت مگر به شناختن اسباب آنها. و به لسان اهل معرفت، نسبت ظاهر و باطن و جلوه و متجلي نسبت دو امر مفارق نيست، بلكه يك حقيقت گاهي جلوه ي ظهوري كند و گاهي جلوه ي بطوني؛ چنانچه عارف معروف فرمايد:



ما عدمهاييم هستي ها نما

تو وجود مطلق و هستي ما



اين سخن به قول عارف رومي پايان ندارد و صرف نظر از آن اولي است.



[ صفحه 337]



قوله تعالي: ليلة القدر خير من الف شهر اگر ملاحظه ي صورت ظاهر ملكيه ي «ليلة القدر» را كنيم، خيريت آن از «الف شهر» يعني هزار ماهي كه در آن ليلة القدر نباشد. يا «ليلة القدر» و عبادت و طاعت در آن بهتر است از هزار ماه كه اسرائيلي ها حمل سلاح مي كردند و در راه خدا جهاد مي كردند. يا آن كه «ليلة القدر» بهتر است از هزار ماه سلطنت بني اميه لعنهم الله؛ چنانچه در روايات شريفه است. [4] .


پاورقي

[1] براي كسي كه با شهادت (توجه كامل) گوش فرا دهد.» مقتبس از آيه ي لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد. (ق / 37).

[2] «هرگز مرا نخواهي ديد اي موسي.» (اعراف / 143).

[3] پاورقي 401.

[4] بحارالانوار، ج 94، ص 8. از مجالس شيخ، تفسير علي بن ابراهيم، ص 732. تفسير برهان، ج 4، ص 486. كافي (روضه)، ص 222، حديث 280.


بازگشت