بيان مراتب «قضا و قدر» در توجيه اينكه با وجود تقدير امور در علم حق تعالي معني تقدير امور در هر سال و در شبي معين چيست


و اما احتمال ديگر كه ليلة القدرش گويند: براي آن كه در آن تقدير امور ايام سنه شود. پس، بدان كه حقيقت «قضا» و «قدر» و كيفيت آن، و مراتب ظهور آن، از اجل و اشرف علوم الهيه است؛ و از باب كمال دقت و لطافت آن، غور در اطراف آن براي نوع مردم منهي و موجب حيرت و ضلالت است.

و از اين جهت، اين حقيقت را از اسرار شريعت و ودايع نبوت بايد شمرد، و از بحث دقيق در اطراف آن بايد صرف نظر كرد. و ما اشاره به يك مبحث آن، كه مناسب اين مقام است، مي كنيم. و آن آن است كه با آن كه تقدير امور در علم حق تعالي در ازل آزال شده و از امور تدريجيه نسبت به مقام منزه علم ربوبي نيست، معني «تقدير» در هر سال، در ليله ي معينه، چيست؟

بدان كه از براي «قضا» و «قدر» مراتبي است كه به حسب آن مراتب و نشئآت احكام آنها متفاوت شود. مرتبه اولي از آن، حقايقي است كه در حضرت علم به تجلي به «فيض اقدس» تبع ظهور اسماء و صفات تقدير و اندازه گيري شود. و بعد از آن در اقلام عاليه و الواح عاليه، حسب ظهور، به تجلي فعلي تقدير و تحكيم شود. و در اين مراتب تغييرات و تبديلاتي واقع نشود. و قضاي حتم لايبدل، حقايق مجرده ي واقعه در حضرات اعيان و نشئه ي علميه و نازله در اقلام و الواح مجرده است. و پس از آن، حقايق به صور



[ صفحه 327]



برزخيه و مثاليه در الواح ديگر و عالم نازلتر ظهور كند، كه آن عالم «خيال منفصل» و «خيال الكل» است، كه به طريقه ي حكماء اشراق آن عالم را عالم «مثل معلقه» گويند. و در اين عالم تغييرات و اختلافاتي ممكن الوقوع بلكه واقع است. و پس از آن، تقديرات و اندازه گيري ها به توسط ملائكه ي موكله به عالم طبيعت است؛ كه در اين لوح قدر تغييرات دائمي و تبديلات هميشگي است، بلكه خود صورت سياله و حقيقت متصرمه و متدرجه است. و در اين لوح، حقايق قابل شدت و ضعف، و حركات قابل سرعت و بطؤ و زياده و نقيصه اند؛ و معذلك، وجهه ي «يلي اللهي» و وجهه ي غيبي همين اشيا، كه جهت تدلي به حق است و صورت ظهور «فيض منبسط» و «ظل ممدود» است و حقيقت «علم فعلي» حق است، به هيچ وجه تغيير و تبديل در آن راه ندارد.

بالجمله، كليه ي تغييرات و تبديلات و زيادي آجال و تقدير ارزاق نزد حكماء در لوح «قدر علمي» كه «عالم مثال» است - و نزد نويسنده در لوح «قدر عيني» كه محل خود تقديرات است - به دست ملائكه ي موكله به آن واقع شود.

بنابراين، مانعي ندارد كه چون «ليلة القدر» ليله ي توجه تام ولي كامل و ظهور سلطنت ملكوتيه ي او است، به توسط نفس شريف ولي كامل و امام هر عصر و قطب هر زمان - كه امروز حضرت بقية الله في الارضين، سيدنا و مولانا و امامنا و هادينا، حجة بن الحسن العسكري ارواحنا لمقدمه فداء است - تغييرات و تبديلات در عالم طبع واقع شود. پس، هر يك از جزئيات طبيعت را خواهد بطيئ الحركة كند، و هر يك را خواهد سريع كند، و هر رزقي را خواهد توسعه دهد، و هر يك را خواهد تضييق كند. و اين اراده اراده ي حق است، و ظل و شعاع اراده ي ازليه و تابع فرامين الهيه است؛ چنانچه ملائكة الله نيز از خود تصرفي ندارند و تصرفات همه، بلكه تمام ذرات وجود، تصرف الهي و از آن لطيفه ي غيبيه ي الهيه است - فاستقم كما امرت. [1] .

و اما آنچه گفته شده در احتمال ديگر، وجه تسميه ي «ليلة القدر» كه چون



[ صفحه 328]



زمين از ملائكه تنگ شود ليلة القدرش گويند. اين وجه گرچه بعيد است، هر چند اعجوبه ي زمان، خليل بن احمد [2] رضوان الله عليه، فرموده، آنچه مورد بحث توان بود آن است كه ملائكة الله از سنخ عالم طبيعت و ماديت نيستند؛ پس، معناي تنگي زمين چيست؟ بدان كه نظير اين مطلب در روايات شريفه وارد شده؛ مثل، قضيه ي تشييع سعد بن معاذ [3] رضي الله عنه، و مثل فرش نمودن ملائكه بالهاي خود را براي طالب علم. [4] و اين يا از باب تمثل ملائكه است به صور مثاليه و تنزل آنها است از عالم غيب به عالم مثال و تضييق ملكوت ارض است، يا تمثل ملكي آنها است در ملك ارض؛ گرچه باز اين تمثل را چشمهاي طبيعي حيواني نبيند. بالجمله، تضييق به اعتبار تمثلات «مثاليه» يا «ملكيه» است.


پاورقي

[1] «... پس استقامت بورز آنچنان كه بدان امر شده اي.» (هود / 112).

[2] خليل بن احمد بن عمر بن تميم، ابوعبدالرحمن الباهلي البصري النحوي العروضي، متولد به سال 100 يا 105 هجري قمري در بصره، و متوفي در سال 160 يا 170 يا 175، اديب و لغوي معروف و مبتكر علم عروض. امامي مذهب و بنا به قول بعضي از اصحاب امام صادق عليه السلام بوده و از آن حضرت روايت كرده است. وي را تأليفات متعدد در فنون مختلف است؛ از جمله زبدة العروض، العين، كتابي درباره ي امامت، الايقاع، النعم، الجمل، الشواهد، النقط و الشكل، و كتابي درباره ي معاني اسماء و حروف. براي تفصيل بيشتر به كتب تراجم و رجال از جمله اعيان الشيعة، ج 30، ص 50، مراجعه شود.

[3] فروع كافي، ج 3، ص 236، «كتاب الجنائز»، «باب المسألة في القبر»، حديث 6.

[4] در معالم الاصول، ص 7، اين مضمون از چند طريق به امام صادق عليه السلام اسناد داده است.


بازگشت