در شمه اي از تفسير سوره ي مباركه ي «قدر» وجه صحت اسناد افعال كماليه به خدا و به خلق


قوله تعالي: انا انزلناه في ليلة القدر در اين آيه ي شريفه مطالب عاليه اي است كه اشاره اي به بعض آن خالي از فايده نيست:

مطلب اول در اين كه در اين آيه ي شريفه و بسياري از آيات شريفه تنزيل قرآن را نسبت به ذات مقدس خود دهد؛ چنانچه فرمايد: انا انزلناه في ليلة مباركة، [1] انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون، [2] الي غير ذلك از آيات



[ صفحه 319]



شريفه. و در بعض آيات نسبت به جبرئيل كه روح الامين است مي دهد؛ چنانچه فرمايد: نزل به الروح الامين. [3] .

علماء ظاهر در اين مقامات گويند اين از قبيل يا هامان ابن لي صرحا، [4] مجاز است. نسبت تنزيل، مثلا، به حق تعالي از باب آن است كه ذات مقدس سبب تنزيل و آمر آن است. يا آن كه تنزيل نسبت به حق حقيقت است، و چون روح الامين واسطه است به او نيز نسبت دهند مجازا. و اين براي آن است كه نسبت فعل حق به خلق را چون نسبت فعل خلق به خلق انگاشته اند؛ پس، مأموريت عزرائيل و جبرائيل را از حق تعالي چون مأموريت هامان از فرعون، و بناها و معمارها از هامان دانند. و اين قياسي است بس باطل و مع الفارق. و فهم نسبت خلق به حق، و فعل خلق و خالق، از مهمات معارف الهيه و امهات مسائل فلسفيه است كه از آن، حل بسياري مهمات شود؛ از آن جمله مسئله ي جبر و تفويض است، كه اين مطلب ما از شعب آن است.

بايد دانست كه در علوم عاليه مقرر و ثابت است كه جميع دار تحقق و مراتب وجود، صورت «فيض مقدس» كه تجلي اشراقي حق است، مي باشد. و چنانچه «اضافه ي اشراقيه» محض ربط و صرف فقر است، تعينات و صور آن نيز محض ربط مي باشند و از خود حيثيت و استقلالي ندارند. و به عبارت ديگر، تمام دار تحقق فاني در حق، ذاتا و صفتا و فعلا، هستند؛ زيرا كه اگر موجودي از موجودات در يكي از شؤون ذاتيه استقلال داشته باشد، چه در هويت وجوديه و چه در شؤون آن، از حدود بقعه ي امكان خارج شود و به وجوب ذاتي مبدل گردد. و اين واضح البطلان است. و چون اين لطيفه ي الهيه در قلب راسخ شد و فؤاد ذوق آن را چنانچه بايد و شايد كرد، بر او سري از اسرار قدر كشف شود و لطيفه اي از حقيقت «امر بين الامرين»



[ صفحه 320]



منكشف گردد.


پاورقي

[1] «ما آن (قرآن) را در شبي مبارك نازل كرديم.» (دخان / 3).

[2] پاورقي 281.

[3] «روح الامين آن را نازل كرد.» (شعراء / 193).

[4] «اي هامان از براي من قصري بنا كن.» (غافر / 36).


بازگشت