تنبيه ايماني مقامات و مراتب دهگانه ي هدايت و توضيحي براي اهل ظاهر و اهل باطن در مورد ملازمه ي ظاهر و باطن شريعت


به طوري كه ذكر شد و معلوم گرديد، از براي هدايت به حسب انواع سير سايرين و مراتب سلوك سالكين الي الله مقامات و مراتبي است. و ما به طريق اجمال اشاره به بعض مقامات آن مي كنيم تا در ضمن، «صراط مستقيم» و «صراط مفرطين» و «صراط مفرطين»، كه «مغضوب عليهم» و «ضالين» مي باشند، به حسب هر يك از مراتب معلوم گردد.

اول، نور هدايت فطري است؛ چنانچه اشاره به آن در تنبيه سابق شد. و در اين مرتبه از هدايت، «صراط مستقيم» عبارت است از سلوك الي الله



[ صفحه 290]



بي احتجاب به حجب ملكي يا ملكوتي؛ و يا سلوك الي الله بي احتجاب به حجب معاصي قالبيه يا معاصي قلبيه؛ يا سلوك الي الله است بي احتجاب به حجب غلو و يا تقصير؛ و يا سلوك الي الله است بي احتجاب به حجب نورانيه يا ظلمانيه؛ و يا سلوك الي الله است بي احتجاب به حجب وحدت يا كثرت. و شايد يضل من يشاء و يهدي من يشاء [1] اشاره به اين مرتبه از هدايت و احتجابات باشد كه در حضرت قدر، كه نزد ما مرتبه ي واحديت به تجلي به حضرات اعيان ثابته است، تقدير شده. و تفصيل آن از حوصله ي اين رساله بلكه از نطاق تحرير و بيان خارج است. و هو سر من سر الله و ستر من ستر الله. [2] .

دوم، هدايت به نور قرآن است. و در مقابل آن، غلو و تقصير از معرفت آن است، و يا وقوف به ظاهر و وقوف به باطن است؛ چنانچه بعضي اهل ظاهر علوم قرآن را عبارت از همان معاني عرفيه ي عاميه و مفاهيم سوقيه ي وضعيه مي دانند؛ و به همين عقيده تفكر و تدبر در قرآن نكنند؛ و استفاده آنها از اين صحيفه ي نورانيه كه متكفل سعادات روحيه و جسميه و قلبيه و قالبيه است منحصر به همان دستورات صوريه ي ظاهريه است؛ و آن همه آياتي كه دلالت كند بر آن كه تدبر و تذكر آن لازم يا راجح است و از استناره به نور قرآن فتح ابوابي از معرفت شود، پس پشت اندازند؛ گويي قرآن براي دعوت به دنيا و مستلذات حيوانيه و تأكيد مقام حيوانيت و شهوات بهيميه نازل شده است.

و بعضي اهل باطن به گمان خود از ظاهر قرآن و دعوتهاي صوريه ي آن، كه دستور تأدب به آداب محضر الهي و كيفيت سلوك الي الله است - و آنها غافل از آن هستند - منصرف شوند و با تلبيسات ابليس لعين و نفس اماره ي بالسوه ء از ظاهر قرآن منحرف، و به خيال خود به علوم باطنيه ي آن متشبث هستند؛ با آن كه راه وصول به باطن از تأدب به ظاهر است.



[ صفحه 291]



پس، اين دو طايفه هر دو از جاده ي اعتدال خارج و از نور هدايت به صراط مستقيم قرآني محروم و به افراط و تفريط منسوبند. و عالم محقق و عارف مدقق بايد قيام به ظاهر و باطن كند و به ادبهاي صوري و معنوي متأدب گردد - چنانچه ظاهر را به نور قرآن متنور مي كند، باطن را نيز به انوار معارف و توحيد و تجريد آن نوراني كند.

اهل ظاهر بدانند كه قصر قرآن را به آداب صوريه ي ظاهريه و يك مشت دستورات عمليه و اخلاقيه و عقايد عاميه در باب توحيد و اسماء و صفات، نشناختن حق قرآن و ناقص دانستن شريعت ختميه است، كه بايد اكمل از آن تصور نشود و الا ختميت آن در سنت عدل محال خواهد بود. پس چون شريعت ختم شرايع و قرآن ختم كتب نازله و آخرين رابطه ي بين خالق و مخلوق است، بايد در حقايق توحيد و تجريد و معارف الهيه، كه مقصد اصلي و غايت ذاتي اديان و شرايع و كتب نازله ي الهيه است، آخرين مراتب و منتهي النهايه ي اوج كمال باشد، و الا نقص در شريعت كه خلاف عدل الهي و لطف ربوبي است لازم آيد؛ و اين خود محالي است فضيح و عاري است قبيح كه با هفت دريا از روي اديان حقه لكه ي ننگش شسته نشود؛ و العياذ بالله.

و اهل باطن بدانند كه وصول به مقصد اصلي و غايت حقيقي، جز تطهير ظاهر و باطن نيست؛ و بي تشبث به صورت و ظاهر، به لب و باطن نتوان رسيد؛ و بدون تلبس به لباس ظاهر شريعت راه به باطن نتوان پيدا كرد؛ پس، در ترك ظاهر ابطال ظاهر و باطن شرايع است؛ و اين از تلبيسات شيطان جن و انس است. و ما شمه اي از اين مطلب را در كتاب شرح اربعين حديث [3] مذكور داشتيم.

سوم، هدايت به نور شريعت است.

چهارم، هدايت به نور اسلام است.

پنجم، هدايت به نور ايمان است.



[ صفحه 292]



ششم، هدايت به نور يقين است.

هفتم، هدايت به نور عرفان است.

هشتم، هدايت به نور محبت است.

نهم، هدايت به نور ولايت است.

دهم، هدايت به نور تجريد و توحيد است.

و براي هر يك، دو طرف افراط و تفريط و غلو و تقصير است، كه تفصيل آن موجب تطويل است. و شايد اشاره به بعض آن يا تمام مراتب آن باشد حديث شريف كافي كه مي فرمايد: نحن، آل محمد، النمط الاوسط الذي لا يدركنا الغالي، و لا يسبقنا التالي. [4] .

و في الحديث النبوي: خير هذه الامة المنط الاوسط يلحق بهم التالي و يرجع اليهم الغالي. [5] .


پاورقي

[1] «هر كه را بخواهد گمراه مي كند و هر كه را بخواهد هدايت مي كند.» (نحل / 93، فاطر / 8).

[2] قال اميرالمؤمنين عليه السلام في القدر: الا، ان القدر سر من سر الله و ستر من ستر الله. التوحيد، ص 383، «باب القضاء و القدر...»، حديث 32.

[3] پاورقي 61.

[4] «ما آل محمد جمعيت ميانه هستيم، پيشي گيرنده به ما نمي رسد و پيرو از ما پيشي نمي گيرد.» اصول كافي، ج 1، ص 136، «كتاب التوحيد»، «باب النهي عن الصفة...»، حديث 3.

[5] «بهترين اين امت جمعيت ميانه است. دنباله رو به آنان مي پيوندد و تندرو به سوي ايشان بازمي گردد.» لسان العرب، ماده ي «نمط»، ج 7، ص 417. روايت را از علي، عليه السلام، نقل نموده است.


بازگشت