متعلق «باء» بسم الله و مراد از «اسم» و «الله» ، مقصود از ابتداء هر سوره به بسم الله و مراد از «الله»، «رحمن» و «رحيم»


در بيان اجمالي از تفسير سوره ي مباركه ي «حمد» و در آن شمه اي از آداب تحميد و قرائت است.

بدان كه علما را اختلاف است در متعلق «باء» در بسم الله الرحمن الرحيم. و هر كس به حسب مشرب خود از علم و عرفان براي آن متعلقي ذكر نموده؛ چنانچه علماء ادب از ماده ي «ابتداء» يا «استعانت» مثلا اشتقاقي نموده و تقدير گرفته اند. و اين كه در بعض روايات نيز وارد است كه «بسم الله» اي، استعين، يا بر وفق مذاق عامه است، چنانچه در روايات بسيار شايع است، و اختلاف احاديث بسياري به همين معني محمول است، و لهذا در همين باب نيز در «بسم الله» حضرت رضا عليه السلام فرموده: اي، اسم نفسي بسمة من سمات الله. [1] و يا آن كه مقصود از «استعانت» لطيفتر از آن است كه عامه ادراك مي كنند كه در آن سر توحيد به نحو ادق است.

و بعض اهل معرفت آن را متعلق به «ظهر» گرفته و گفته: اي، ظهر الوجود ببسم الله. [2] و اين به حسب مسلك اهل معرفت و اصحاب سلوك و عرفان است كه همه ي موجودات و ذرات كائنات و عوالم غيب و شهادت را به



[ صفحه 241]



تجلي اسم جامع الهي، يعني «اسم اعظم»، ظاهر دانند. بنابراين، «اسم» - كه به معني نشانه و علامت است يا به معني علو و ارتفاع است - عبارت از تجلي فعلي انبساطي حق - كه آن را «فيض منبسط» و «اضافه ي اشراقيه» گويند - مي باشد؛ زيرا كه به حسب اين مسلك تمام دار تحقق، از عقول مجرده گرفته تا اخيره ي مراتب وجود، تعينات اين فيض و تنزلات اين لطيفه است. و در آيات شريفه ي الهيه و احاديث كريمه ي اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مؤيد اين مسلك بسيار است؛ چنانچه در حديث شريف كافي فرمايد: «خداوند خلق فرمود «مشيت» را بنفسها؛ پس خلق فرمود اشياء را به مشيت.» [3] و از براي اين حديث شريف هر كس به حسب مسلك خود توجيهي نموده؛ و ظاهرتر از همه آن است كه مطابق مي شود با اين مسلك. و آن اين است كه مراد از «مشيت» مشيت فعليه است كه عبارت از «فيض منبسط» است. و مراد از «اشياء» مراتب وجود است كه تعينات و تنزلات اين لطيفه است. پس، معني حديث چنين شود كه خداي تعالي مشيت فعليه را، كه ظل مشيت ذاتيه ي قديمه است، بنفسها و بي واسطه خلق فرموده؛ و ديگر موجودات عالم غيب و شهادت را به تبع آن خلق فرموده. و سيد محقق داماد قدس سره با مقام تحقيق و تدقيقي كه دارد از اين حديث شريف توجيه عجيبي فرموده؛ [4] چنانچه توجيه مرحوم فيض [5] رحمه الله نيز بعيد از صواب است.

بالجمله، «اسم» عبارت است از نفس تجلي فعلي كه به آن، همه ي دار تحقق متحقق است. و اطلاق «اسم» بر امور عينيه در لسان خدا و رسول و اهل بيت عصمت عليهم السلام بسيار است؛ چنانچه «اسماء حسني» را



[ صفحه 242]



فرمودند ما هستيم. [6] و در ادعيه ي شريفه و باسمك الذي تجليت علي فلان بسيار است. [7] .

و محتمل است كه «بسم الله» در هر سوره متعلق به خود آن سوره باشد؛ مثلا، بسم الله سوره ي مباركه ي «حمد» متعلق به حمد است. و اين مطابق ذوق عرفاني و مسلك اهل معرفت است؛ زيرا كه اشاره به آن است كه حمد حامدان و ثناي ثناجويان نيز به قيوميت اسم «الله» است. بنابراين، «تسميه» در مقدمه ي جميع اقوال و اعمال - كه يكي از مستحبات شرعيه است - براي تذكر آن است كه هر قول و عملي كه از انسان صادر مي شود به قيوميت اسم الهي است؛ زيرا كه جميع ذرات وجود تعين «اسم الله» و به اعتباري خود آنها «اسماء الله» هستند. و بنابراين احتمال، معني «بسم الله» در نظر كثرت، در هر سوره و هر قول و فعلي مختلف است. و فقهاء گفته اند بسم الله براي هر سوره تعيين بايد شود؛ و اگر براي يك سوره بسم الله گفته شد، سوره ي ديگر را با آن نتوان ابتداء كرد. و آن مطابق مسلك فقهي نيز خالي از وجه نيست و مطابق اين تحقيق وجيه است. و به نظر اضمحلال كثرات در حضرت اسم الله اعظم، براي تمام بسم الله ها يك معنا است.

چنانچه اين دو نظر در مراتب وجود و منازل غيب و شهود نيز هست: در نظر كثرت و رؤيت تعينات، موجودات متكثر و مراتب وجود و تعينات عالم اسماء مختلفه رحمانيه و رحيميه و قهريه و لطفيه است. و در نظر اضمحلال كثرات و انمحاء انوار وجوديه در نور ازلي فيض مقدس، جز از فيض مقدس و اسم جامع الهي اثر و خبري نيست. و همين دو نظر در اسماء و صفات الهيه نيز هست: به نظر اول، حضرت واحديت مقام كثرت اسماء و صفات، و جميع كثرات از آن حضرت است. و به نظر ثاني، جز از حضرت اسم الله الاعظم اسم و رسمي نيست. و اين دو نظر، حكيمانه و با قدم فكر است. و اگر نظر



[ صفحه 243]



عارفانه شد به فتح ابواب قلب و با قدم سلوك و رياضات قلبيه، حق تعالي با تجليات فعليه و اسميه و ذاتيه گاهي به نعت كثرت و گاهي به نعت وحدت در قلوب اصحاب آن تجلي كند. و اشاره به اين تجليات در قرآن شريف شده است گاهي صراحتا، مثل قوله تعالي: فلما تجلي ربه للجبل جعله دكا و خر موسي صعقا. [8] و گاهي اشارة، مثل مشاهدات ابراهيم و رسول خدا صلي الله عليه و آله كه در آيات شريفه ي سوره ي «انعام» و «النجم» مذكور است؛ و در اخبار و ادعيه ي معصومين (ع) اشاره به آن بسيار است؛ خصوصا در دعاء عظيم الشأن «سمات» كه منكران را جرأت انكار سند و متن آن نيست و مقبول عامه و خاصه و عارف و عامي است. و در آن دعاي شريف مضمونهاي عالي مقام و معارف بسيار است كه شميم آن قلب عارف را بيخود كند و نسيم آن نفخه ي الهيه در جان سالك دمد؛ چنانچه فرمايد: و بنور وجهك الذي تجليت به للجبل فجعلته دكا و خر موسي صعقا، و بمجدك الذي ظهر علي طور سيناء فكلمت به عبدك و رسولك موسي بن عمران عليه السلام، و بطلعتك في ساعير و ظهورك في جبل فاران. [9] .


پاورقي

[1] پاورقي 382.

[2] «هستي با بسم الله [الرحمن الرحيم] پديدار گشت.» اين وجه را در معناي «بسمله» محيي الدين عربي در كتاب «الفتوحات المكية، ج 1، ص 102، آورده است.

[3] اصول كافي، ج 1، ص 149، «كتاب التوحيد»، «باب الارادة انها من صفات الفعل...»، حديث 4. بحارالانوار، ج 4، ص 145.

[4] مرآة العقول، ج 2، ص 19. و الوافي، ج 1، ص 100.

[5] الوافي، ج 1، ص 100، «ابواب معرفة صفاته سبحانه و اسمائه»، «باب صفات الفعل»، بيان حديث 4.

[6] پاورقي 337.

[7] از جمله در دعاي شريف «سمات» مصباح المتهجد، ص 376.

[8] «پس چون پروردگار او بر كوه تجلي كرد آن را از هم فروپاشيد و موسي مدهوش بيفتاد.» (اعراف / 143).

[9] «قسم به نور وجه تو كه بدان به كوه تجلي كردي و آن را متلاشي نمودي و موسي مدهوش بيفتاد، و سوگند به مجد و عظمت تو كه بر طور سينا نمايان گشت و با آن با بنده و رسولت موسي بن عمران عليه السلام سخن گفتي، و سوگند به طلوع تو در ساعير و ظهورت در كوه فاران...». از دعاي «سمات». مصباح المتهجد، ص 376.


بازگشت