دخول در منزل «تسميه» بدون استعاذه ميسور نيست و حقيقت تسميه متناسب با درجه ي قوت سلوك حاصل شود


روي في التوحيد عن الرضا عليه السلام حين سئل عن تفسير «البسملة» قال: معني قول القائل: بسم الله، اي اسم علي نفسي سمة من سمات الله، و هي العبادة. قال الراوي فقلت له: ما السمة؟ قال: العلامة. [1] .

بدان، جعلك الله و ايانا من المتسمين بسمات الله، كه دخول در منزل «تسميه» براي سالك ميسور نيست مگر بعد از دخول در منزل استعاذه و استيفاء حظوظ آن منزل. تا انسان در تصرف شيطان و مقهور در تحت سلطنت او است، متسم به سمات شيطانيه است. و اگر غلبه ي تامه بر باطن و ظاهر او كرد، خود به تمام مراتب آيت و علامت او گردد؛ و در اين مقام اگر تسميه گويد، با اراده و قوه و لسان شيطاني گويد، و از استعاذه و تسميه ي او جز تأكيد سلطنت شيطانيه چيزي حاصل نشود. و چون از خواب غفلت با توفيق الهي برخاست و حالت يقظه براي او پيدا شد و لزوم سير و سلوك الي الله را در منزل يقظه به نور فطرت الهيه و انوار تعليمات قرآنيه و سنن هاديان طريق توحيد



[ صفحه 235]



دريافت و موانع سير را قلب ادراك كرد، كم كم حال استعاذه دست دهد؛ و پس از آن به توفيق رباني وارد منزل استعاذه شود. و چون از قذارات شيطانيه مطهر شد، به اندازه ي تطهير باطن و ظاهر از آن انوار الهيه، به حسب تناسب، در مرآت سالك جلوه گر شود. و در اول امر، انوار مشوب با ظلمات بلكه ظلمت غالب است - خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا. [2] و كم كم هر چه سلوك قوت گرفت، نور به ظلمت غلبه كند و سمات ربوبيت در سالك پيدا شود؛ پس، تسميه ي او حقيقت تا اندازه اي پيدا كند. و كم كم علامات شيطانيه، كه در ظاهر مخالفت با نظام مدينه ي فاضله و در باطن عجب و استكبار و امثال آن است و در باطن باطن خودبيني و خودخواهي و امثال آن است، از مملكت باطن و ظاهر سالك رخت بندد؛ و به جاي آن، سمات الله، كه در ظاهر حفظ نظام مدينه ي فاضله و در باطن عبوديت و ذلت نفس و در باطن باطن خداخواهي و خدابيني است، به جاي آنها جايگزين شود. و چون مملكت الهي شد و از شياطين جن و انس خالي شد و سمات الهيه در آن پيدا شد، خود سالك تحقق به مقام اسميت پيدا كند.

پس اول، تسميه ي سالك عبارت است از اتصاف به سمات و علامات الهيه. و پس از آن از اين مرتبه ترقي كند و خود به مقام اسميت رسد؛ و اين اوائل قرب نافله است. و چون به قرب نافله متحقق شد، به تمام اسميت نائل شود؛ پس، از عبد و عبوديت چيزي باقي نماند. و اگر كسي به اين مقام رسد، تمام نمازش با لسان الله واقع شود. و اين در كمي از اولياء تحقق پيدا كند.

و براي متوسطين و امثال ما ناقصين، ادب آن است كه سمه و داغ عبوديت را در وقت «تسميه» به قلب بگذاريم، و قلب را از سمات الله و آيات و علامات الهيه باخبر كنيم و به لقلقه ي لسان اكتفا نكنيم؛ باشد كه از عنايات ازليه شمه اي شامل حال ما شود و جبران ماسبق كند، و راهي به تعلم اسماء بر قلب ما مفتوح گردد و راهي به مقصود حاصل شود.



[ صفحه 236]



و مي توان بود كه در اين حديث شريف مقصود از «سمه» اي از «سمات الله» سمه و علامت رحمت «رحمانيه» و رحمت «رحيميه» باشد. و چون اين دو اسم شريف از اسماء محيطه است، كه تمام دار تحقق در ظل اين دو اسم شريف به اصل وجود و كمال آن رسيده و مي رسند و رحمت رحمانيه و رحيميه شامل جميع دار وجود است حتي رحمت رحيميه كه جميع هدايت هاديان طريق توحيد از جلوه ي آن مي باشد، شامل همه است؛ الا آن كه خارجان از فطرت استقامت، به سوء اختيار خود خود را از آن محروم نمودند، نه آن كه اين رحمت شامل حال آنها نيست. حتي در عالم آخرت، كه روز درو كشته هاي زشت و زيبا است، آنان كه كشته هاي زشت دارند خود قاصرند كه از رحمت رحيميه استفاده نمايند.


پاورقي

[1] «در كتاب توحيد از امام رضا عليه السلام روايت شده است كه وقتي تفسير «بسمله» (بسم الله) از حضرتش سؤال شد، فرمود: «معناي اينكه گوينده مي گويد بسم الله اين است كه من بر خود «سمه» (نشانه اي) از سمات خدا مي نهم؛ و آن نشانه، عبادت است.» راوي گفت پرسيدم: «سمه يعني چه؟» فرمود: «نشانه.» التوحيد، ص 229، باب 31، حديث 1. معاني الاخبار، ص 3.

[2] «عمل شايسته را با ناشايست آميختند.» (توبه / 102).


بازگشت