مقامات و مراتب استعاذه


ركن سوم در «مستعاذ به» است. بدان كه چون حقيقت استعاذه در سالك الي الله متحقق و در سير و سلوك به سوي حق متحصل است، يعني استعاذه اختصاص دارد به سالك در مراتب سلوك، پس به حسب مقامات و مراتب سايران و مدارج و منازل سالكان، حقيقت «استعاذه» و «مستعيذ» و «مستعاذ منه» و «مستعاذ به» فرق مي كند. و اشاره به اين توان باشد سوره ي شريفه ي «ناس» كه فرمايد: قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس - از مبادي سلوك تا حدود مقام قلب، سالك به مقام ربوبيت پناه برد. و توان، اين ربوبيت ربوبيت فعليه باشد كه مطابق شود با اعوذ بكلمات الله التامات. [1] و چون سير سالك منتهي شد به مقام قلب، مقام سلطنت الهيه در قلب ظهور كند؛ و در اين مقام به مقام ملك الناس از شر تصرفات قلبيه ي ابليس و سلطنت باطنيه جائرانه ي او پناه برد؛ چنانچه در مقام اول از شر تصرفات صدريه ي او پناه برد. و شايد اين كه فرموده: الذي يوسوس في صدور الناس، با آن كه وسوسه در قلوب و ارواح نيز از خناس است، براي آن باشد كه در مقام معرفي به شأن عمومي و صفت ظاهره پيش همه مناسب است تعريف شود. و چون سالك از مقام قلب نيز تجاوز نمود به مقام روح، كه از نفخه ي الهيه است و اتصالش به



[ صفحه 233]



حق تعالي بيشتر است از اتصال شعاع شمس به شمس، و در اين مقام مبادي حيرت و هيمان و جذبه و عشق و شوق شروع شود؛ و در اين مقام به اله الناس پناه برد. و چون از اين مقام ترقي كند و ذات بي مرآت شئون نصب العين شود و به عبارت ديگر به مقام سر رسد، اعوذ بك منك [2] مناسب با او است. و در اين مقامات تفصيلي است كه مناسب اين مقاله نيست.

و بدان كه استعاذه ي به اسم الله به واسطه ي جامعيت مناسب با همه ي مقامات است؛ و آن در حقيقت استعاذه مطلقه است و ديگر استعاذه ها مقيده است.

ركن چهارم در «مستعاذ له» است، يعني غايت استعاذه. بدان كه آنچه مطلوب بالذات است براي انسان مستعيذ، از سنخ كمال و سعادت و خير است. و آن به حسب مراتب و مقامات سالكان بسيار متفاوت است. چنانچه سالك تا در بيت نفس و حجاب طبيعت است، غايت سيرش حصول كمالات نفسانيه و سعادات طبيعيه ي خسيسه است؛ و اين در مبادي سلوك است. و چون از بيت نفس خارج شد و از مقامات روحانيه و كمالات تجرديه ذوقي نمود، مقصدش عالي تر و مقصودش كاملتر مي شود، و به مقامات نفسانيه پشت پا زند، و قبله ي مقصودش حصول كمالات قلبيه و سعادات باطنيه شود. و چون از اين مقام نيز عنان سير را برتافت و به سرمنزل سر روحي رسيد، مبادي تجليات الهيه در باطن او بروز كند؛ و لسان باطنش در اول امر وجهت وجهي لوجه الله، و پس از آن وجهت وجهي لاسماء الله أو لله، و پس از آن وجهت وجهي له شود. و شايد وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض [3] راجع به مقام اول باشد به مناسبت فاطريت.

بالجمله، سالك در هر مقامي غايت حقيقي او حصول كمال و سعادت است بالذات. و چون با سعادت و كمالات در هر مقامي شيطاني قرين و دامي از دامهاي او مانع از حصول است، ناچار سالك به حق تعالي پناه برد از آن



[ صفحه 234]



شيطان و شرور و دامهاي او براي حصول مقصود اصلي و منظور ذاتي؛ پس، در حقيقت غايت استعاذه براي سالك، حصول آن كمال مترقب و سعادت مطلوبه است. و غاية الغايات و منتهي الطلبات، حق تعالي جلت عظمته است، و در اين مقام يا پس از آن همه چيز محو شود جز او جل وعلا و استعاذه ي از شيطان بالتبع و در حال صحو واقع مي شود. و الحمد لله اولا و آخرا.


پاورقي

[1] «پناه مي برم به كلمات تامه ي خدا...». اقبال الاعمال، ص 640، «دعاي روز اول ماه رجب».

[2] پاورقي 1 / 224.

[3] پاورقي 183.


بازگشت