اخلاص در آداب مهمه ي استعاذه است، و مقصود از آن خلوص هويت انسانيه مي باشد


يكي از مهمات آداب استعاذه، «خلوص» است؛ چنانچه خداي تعالي از شيطان نقل فرمايد كه گفت: فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين. [1] و اين «اخلاص»، به حسب آنچه از كريمه ي شريفه ظاهر شود، بالاتر از اخلاص عملي است، چه عمل جوانحي يا جوارحي؛ زيرا كه به صيغه ي مفعول است؛ و اگر منظور اخلاص اعمالي بود، به صيغه ي فاعل تعبير



[ صفحه 222]



مي شد. پس، مقصود از اين اخلاص، خالص شدن هويت انسانية به جميع شئون غيبيه و ظاهريه است كه اخلاص عملي از رشحات آن است. گرچه در ابتداء سلوك براي عامه اين حقيقت و لطيفه ي الهيه حاصل نشود مگر به شدت رياضات عمليه، و خصوصا قلبيه كه اصل آن است؛ چنانچه اشاره به آن است در حديث مشهور كه مي فرمايد: من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه. [2] كسي كه چهل صباح - به مقدار تخمير طينت آدم كه چهل صباح بوده و رابطه ي اين دو به هم پيش اهل معرفت و اصحاب قلوب معلوم است - خود را براي خدا خالص كند و عمل هاي قلبي و قالبيش را خالص براي حق كند، قلبش الهي شود؛ و قلب الهي جز چشمه هاي حكمت نزايد؛ پس زبانش نيز، كه بزرگتر ترجمان قلب است، ناطق به حكمت شود. پس، در اول امر اخلاص عمل باعث خلوص قلب شود؛ و چون قلب خالص شد، انوار جلال و جمال، كه به تخمير الهي در طينت آدمي وديعه بود، در مرآت قلب ظاهر شود و جلوه كند و از باطن قلب به ظاهر ملك بدن سرايت كند.

بالجمله، آن خلوص كه موجب خروج از تحت سلطنت شيطانيه است، خالص شدن هويت روح و باطن قلب است براي خداي تعالي. و اشاره به اين مرتبه از خلوص است كلام حضرت اميرالمؤمنين در مناجات شعبانيه: الهي، هب لي كمال الانقطاع اليك. [3] و چون قلب به اين مرتبه از اخلاص رسد و از ماسوي بكلي منقطع شود و در مملكت وجود او به جز حق راه نداشته باشد، شيطان را - كه از غير راه حق بر انسان راه يابد - بر او راه نباشد؛ و حق تعالي او را به پناه خود بپذيرد و در حصن حصين الوهيت واقع شود؛ چنانچه فرمايد: كلمة لا اله الا الله حصني؛ فمن دخل حصني، امن من عذابي. [4] دخول در حصن «لا اله الا الله» را مراتبي است، چنانچه ايمني از



[ صفحه 223]



عذاب را نيز مراتبي است. پس، كسي كه به باطن و ظاهر و قلب و قالب در حصن حق واقع شود و به پناه او برود، از جميع مراتب عذاب، كه عذاب احتجاب از جمال حق و فراق از وصال محبوب جل و علا بالاترين آنها است، ايمن شود. حضرت مولي در دعاي كميل عرضه دارد: فهبني صبرت و علي عذابك فكيف اصبر علي فراغك. و دست ما از آن كوتاه است. و كسي را كه اين مقام دست داد، عبدالله حقيقي است و در تحت قباب ربوبيت واقع شود و حق تعالي متصرف در مملكت او شود و از تحت ولايت طاغوت خارج شود. و اين مقام از اعز مقامات اولياء و اخص مدارج اصفياء است و ديگر مردم را از آن حظي نيست؛ بلكه شايد قلوب قاسيه ي جاحدين و نفوس صلبه ي مجادلين، كه از اين مرحله مراحلي بعيدند، انكار اين مقامات كنند و سخن در اطراف آن را نيز باطل شمارند؛ بلكه - و العياذ بالله - اين امور را، كه قرة العين اولياء است و كتاب و سنت از آن مشحون است، به بافته هاي صوفيه و اراجيف حشويه نسبت دهند. و ما نيز كه ذكري از اين مقامات، كه في الحقيقه مقام كمل است، پيش مي آوريم نه براي آن است كه خود حظي از آن داشته يا چشم طمعي به آن دوخته ايم، بلكه براي آن است كه انكار مقامات را نيز روا نداريم و ذكر اولياء و مقامات آنها را نيز در تصفيه ي قلوب و تخليص و تعمير آن دخيل دانيم؛ زيرا كه ذكر خير اصحاب ولايت و معرفت موجب محبت و تواصل و تناسب شود؛ و اين تناسب باعث تجاذب شود؛ و اين تجاذب باعث تشافع شود كه ظاهرش اخراج از ظلمتهاي جهل به انوار هدايت و علم است، و باطنش ظهور به شفاعت است در عالم آخرت؛ چه كه شفاعت شفعاء بي تناسب و تجاذب باطني صورت نگيرد و از روي جزاف و باطل نخواهد بود.


پاورقي

[1] پاورقي 249.

[2] پاورقي 250.

[3] پاورقي 1.

[4] «كلمه ي لا اله الا الله قلعه ي من است و هر كس به قلعه ي من درآيد از عذاب من در امان است.» التوحيد، ص 25، بحارالانوار، ج 3، ص 13؛ و ج 90، ص 192.


بازگشت