اهتمام شديد اولياي دين، به عبادت خدا و اظهار عجز و تقصيرشان از قيام به حق عبادت او


در احاديث شريفه بدين مطلب اشاره فرموده اند؛ چنانچه در كافي شريف سند به حضرت موسي بن جعفر سلام الله عليهما رساند انه قال لبعض ولده: يا بني، عليك بالجد؛ و لا تخرجن نفسك من حد التقصير في عبادة الله عزوجل و طاعته، فان الله لا يعبد حق عبادته. [1] .

و قال عليه السلام في حديث آخر: كل عمل تريد به الله عزوجل فكن فيه مقصرا عند نفسك؛ فان الناس كلهم في اعمالهم فيها بينهم و بين الله مقصرون الا من عصمه الله عزوجل. [2] .

و عنه عليه السلام: لا تستكثروا كثير الخير. [3] و در صحيفه ي كامله در وصف ملائكة الله فرمايد: الذين يقولون اذا نظروا الي جهنم تزفر الي اهل معصيتك: سبحانك، ما عبدناك حق عبادتك. [4] .

اي ضعيف، جايي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله كه اعرف خلق الله است و عمل او از همه كس نوراني تر و باعظمت تر است اعتراف به عجز و تقصير كند و ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك [5] گويد و ائمه ي معصومين عليهم السلام آن طور در محضر مقدس اظهار قصور و تقصير



[ صفحه 176]



كنند، از پشه لاغري چه خيزد؟ [6] آري، آنها مقام معرفتشان به عجز ممكن و عزت و عظمت واجب تعالي شأنه اقتضا مي كرد آن اظهارات و اعترافات را. ما بيچارگان از جهل و حجابهاي گوناگون به گردن فرازي برخاستيم و خودفروشي و عمل فروشي كنيم. سبحان الله! چه كلام صادقي است فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام كه مي فرمايد: عجب المرء بنفسه احد حساد عقله. [7] اين از بي عقلي نيست كه شيطان امر ضروري را بر ما تعميه كند و ما در ميزان عقل به سنجش آن برنخيزيم؟ ما خود بالضرورة مي دانيم كه اعمال ما و همه ي بشر عادي بلكه همه ملائكة الله و روحانيين در ميزان مقايسه با اعمال رسول خدا صلي الله عليه و آله و ائمه ي هدي سلام الله عليهم قدر محسوسي ندارد و به هيچ وجه در حساب نيايد، آنگاه، اعتراف به تقصير و اظهار عجز از قيام به امر از آن بزرگواران متواتر بلكه فوق حد تواتر است. اين دو قضيه ي ضروريه به ما نتيجه مي دهد كه بايد به هيچ يك از اعمال خود خوشنود نباشيم؛ بلكه اگر به قدر عمر دنيا به عبادت و اطاعت قيام كنيم، خجل و شرمسار باشيم و منفعل و سرافكنده باشيم؛ مع الوصف، چنان شيطان در قلب ما متمكن شده و حكومت بر عقول و حواس ما مي كند كه از اين مقدمات ضروريه نتيجه نگرفته بلكه احوال قلوب ما به عكس است.

آن سروري كه يك ضربت يوم الخندقش به تصديق رسول الله (ص) افضل از جميع عبادات جن و انس است [8] با آن همه عبادات و رياضات كه علي بن الحسين، كه اعبد خلق الله است، اظهار عجز مي كند كه مثل او باشد، [9] اظهار عجز و تذللش و اعتراف به قصور و تقصيرش از ما بيشتر و



[ صفحه 177]



بالاتر است. رسول خدا كه علي مرتضي و جميع ماسوي الله بنده ي درگاه اويند و ذره خور خوان نعمت معارفش هستند و متعلم به تعليم او هستند، آن طور قيام به امر مي كند. پس از خلعت نبوت ختميه، كه تمام سير دايره ي كمال و لبنه ي اخراي معرفت و توحيد است، ده سال در كوه حرا برپا مي ايستد و قيام به اطاعت مي كند تا آن كه قدمهاي مباركش ورم مي كند و خداي تعالي بر او آيه فرومي فرستد: طه، ما انزلنا عليك القرآن لتشقي. [10] اي طاهر هادي، ما قرآن بر تو فرونفرستاديم كه به مشقت بيفتي، تو پاكيزه و هادي هستي، اگر مردم اطاعت تو نكنند، از نقص و شقاوت آنها است نه نقصان سلوك يا هدايت تو، معذلك، عجز و قصور خود را اعلان مي فرمايد.

سيد بن طاوس قدس سره از جناب علي بن الحسين حديثي نقل كنند كه ما اين رساله را متبرك به آن مي كنيم؛ گرچه قدري طولاني است، ولي چون شرح بعضي حالات آن سرور است، شامه ي ارواح از آن متعطر شود و ذائقه ي قلوب از آن ملتذ گردد.

عنه قدس سره في فتح الابواب باسناده عن الزهري، قال: دخلت مع علي بن الحسين عليهما السلام علي عبدالملك بن مروان. قال: فاستعظم عبدالملك ما رأي من اثر السجود بين عيني علي بن الحسين عليهماالسلام. فقال: يا ابامحمد، لقد بين عليك الاجتهاد، و لقد سبق لك من الله الحسني، و انت بضعة من رسول الله صلي الله عليه و آله، قريب النسب، و كيد السبب، و انك لذو فضل عظيم علي اهل بيتك و ذوي عصرك، و لقد اوتيت من الفضل و العلم و الدين و الورع ما لم يؤت احد مثلك و لا قبلك الا من مضي من سلفك. و اقبل يثني عليه و يطريه. قال: فقال علي بن الحسين عليهماالسلام: كلما ذكرته و وصفته، من فضل الله سبحانه و تأييده و توفيقه؛ فاين شكره علي ما انعم يا اميرالمؤمنين؟ كان رسول الله صلي الله عليه و آله يقف في الصلوة حتي ترم قدماه، و يظمأ في الصيام حتي يعصب فوه. فقيل له: يا رسول الله، ألم يغفر الله لك ما تقدم من ذنبك و ما



[ صفحه 178]



تاخر؟ فيقول (ص): أفلا اكون عبدا شكورا. الحمد لله علي ما اولي و ابلي و له الحمد في الآخرة و الاولي. والله، لو تقطعت اعضائي و سالت مقلتاي علي صدري ان اقوم لله جل جلاله بشكر عشر العشر من نعمة واحدة من جميع نعمه التي لا يحصيها العادون و لا يبلغ حد نعمة منها علي جميع حمد الحامدين، لا والله، أو يراني الله لا يشغلني شي ء عن شكره و ذكره في ليل و لا نهار و لا سر و لا علانية. و لولا ان لاهلي علي حقا و لسائر الناس من خاصهم و عامهم علي حقوقا لا يسعني الا القيام بها حسب الوسع و الطاقه حتي اؤديها اليهم، لرميت بطرفي الي السماء و بقلبي الي الله، ثم لم ارددهما حتي يقضي الله علي نفسي، و هو خير الحاكمين. و بكي عليه السلام و بكي عبدالملك... الخبر. [11] .



[ صفحه 179]



و ما از ترجمه ي حديث شريف خودداري كرديم، چنانچه از بعض مراتب اخلاص كه مناسب مقام و وضع رساله نيست صرف نظر نموديم كه موجب طول كلام و ملالت خاطر نگردد.



[ صفحه 180]




پاورقي

[1] «امام موسي بن جعفر عليهماالسلام به فرزندش فرمود: «پسركم، بر توست كه (در عبادت خدا) بكوشي؛ و هرگز خود را از تقصير در عبادت و طاعت خداي عزوجل مبرا مدان، كه همانا خدا آنچنان كه حق اوست عبادت نمي شود.» اصول كافي، ج 3، ص 116، «كتاب الايمان و الكفر»، «باب الاعتراف بالتقصير»، حديث 1.

[2] «همان جناب عليه السلام فرمود: «در هر كاري كه با آن خداوند عزوجل را اراده مي كني، در انجام آن (آنچنان كه بايد) خود را مقصر بدان كه همانا همه ي مردم جز آن كس كه خداوند عزوجل مصونش بدارد در كارهايشان بين خود و خدا مقصرند.» منبع پيشين، حديث 4.

[3] «خير بسيار را زياد مشماريد.» (عبادت و طاعت خدا هر چه هم زياد باشد اندك است.) اصول كافي، ج 3، ص 394، «كتاب الايمان و الكفر»، «باب استصغار الذنب»، حديث 2. و ج 4، ص 196، «باب محاسبة العمل»، حديث 17.

[4] «چون كساني به جهنم نظر كنند كه چگونه به سوي اهل معصيت تو مي خروشد، گويند: «تو منزهي؛ ما تو را آنچنان كه حق عبادت توست عبادت نكرديم.» صحيفه ي سجاديه، دعاي سوم.

[5] «آنچنان كه حق شناخت توست تو را نشناختيم، و آن گونه كه حق پرستيدن توست تو را نپرستيديم.» مرآة العقول، ج 8، ص 146، «كتاب الايمان و الكفر»، «باب الشكر».

[6] «جايي كه عقاب پر بريزد / از پشه ي لاغري چه خيزد». امثال و حكم دهخدا، ج 2، ص 579. بدون ذكر نام شاعر.

[7] «خودبيني رشك برنده به عقل است.» نهج البلاغة، فيض الاسلام، ص 1172، «حكمت» 203.

[8] لضربة علي يوم الخندق خير من عبادة الثقلين. بحارالانوار، ج 39، ص 2، «تاريخ اميرالمؤمنين».

[9] «... من يقوي علي عبادة علي بن ابي طالب؟» بحارالانوار، ج 46، ص 75، «تاريخ علي بن الحسين»، باب 5، حديث 65.

[10] (طه / 1 و 2).

[11] «زهري گويد: «همراه علي بن الحسين عليهماالسلام بر عبدالملك بن مروان وارد شديم. چون چشم عبدالملك بر پيشاني آن جناب افتاد و اثر سجده را بر پيشاني آن حضرت ديد اعجاب نموده گفت: اي ابامحمد، آثار كوشش (در عبادت) بر تو آشكار است حالي كه از پيش خداوند خير و نيكويي برايت مقرر و مقدر كرده است؛ تو پاره ي تن پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) هستي، نسبتت (به او) نزديك و پيوندت محكم است و تو در ميان افراد خانواده و مردم زمانه ات فضيلت و برتري عظيمي داري و فضل و دانش و دين و تقوايي كه تو راست براي احدي جز گذشتگان از خاندانت در گذشته و اكنون نبوده است.» و همچنان آن حضرت را بسيار ستود. آن گاه علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود: «آنچه درباره ي فضل و تأييد و توفيق خداي سبحان (نسبت به ما) گفتي، شكر اين نعمتها چگونه توان كرد اي اميرمؤمنان؟ رسول الله صلي الله عليه و آله به نماز مي ايستاد تا پاهايش متورم مي شد و در ايام روزه دهانش از تشنگي خشك مي شد. به آن حضرت گفتند: اي رسول خدا مگر خدا گناهان گذشته و آينده ي تو را نيامرزيده است؟ [اشاره به آيه ي 2 سوره ي مباركه ي فتح] فرمود: «آيا نبايد بنده اي سپاسگزار باشم؟» حمد خداي را بر آنچه انعام فرمود و ما را بدان آزمود و سپاس او راست در دنيا و آخرت. به خدا قسم اگر اعضاي بدنم پاره پاره شود و چشمانم از حدقه بر سينه ام فروغلطند تا مگر شكر ده يك از يك دهم نعمتي از نعمتهاي خدا را كه شمارندگان شمارش آن نتوانند كرد و حمد همه ي حامدان حق يكي از آنها را ادا نتواند كرد به جاي آورم، به خدا سوگند، نمي توانم؛ جز آنكه خدا مرا چنان بيند كه در شب و روز و خلوت و آشكار چيزي مرا از شكر و ذكر او بازنمي دارد. و اگر نبود كه خانواده ام بر من حق دارند و ديگران را نيز بر من حقوقي است كه ناگزير بايد در حد توان خويش آن حقوق را ادا كنم، همانا چشم به آسمان مي دوختم و دل خود را به سوي خدا متوجه مي ساختم و ديده و دل برنمي گرفتم تا خدا جانم را بگيرد. و اوست بهترين حكم كنندگان.» آنگاه حضرتش به گريه افتاد و عبدالملك (نيز) گريست...». بحارالانوار، ج 46، ص 57، «فتح الابواب».


بازگشت