نكوهش مبتلايان به وسواس در اعمال و عبادات


بالجمله، اين تصميم عزم، كه عبارت از نيت است در لسان فقها رضوان الله عليهم در هر عملي موجود است بدون تخلف، كه اگر كسي بخواهد عمل اختياري را بدون آن ايجاد كند امكان ندارد. با اين وصف وسوسه ي شيطان پليد و دعابه ي واهمه عقل را محكوم خود مي كند و امر ضروري را بر انسان بيچاره تعميه مي كند؛ و به جاي آن كه انسان عمر گران بهاي خود را صرف در تجويد و تخليص عمل كند و آن را از مفاسد باطنيه تخليص كند و به جاي آن كه آن را صرف در معارف توحيد و حق شناسي و حق طلبي كند، ابليس پليد او را وسوسه كند و نصف عمر را صرف در امري ضروري و شيئي واجب الحصول كند. شيطان را دامها و مكايد بسيار است: يكي را به ترك اصل عمل وادار كند؛ و ديگري را كه مأيوس شود از آن كه ترك عمل كند، به ريا و عجب و ديگر مفسدات وادار كند؛ و اگر به اين امر موفق نشد، عملش را از راه مقدس مابي باطل كند - عبادات همه ي مردم را در نظر انسان خوار كند و مردم را نسبت به عدم مبالات دهد؛ آن وقت وادار كند كه در نيت مثلا، كه امري است ملازم با عمل، يا تكبير يا قرائت، كه از اموري است عادي و بي مايه، جميع عمر را صرف كند. و بالاخره راضي نشود از انسان مگر آن كه عملش را به يكي از اين طريق باطل كند.

وسواس را شئون بسيار و طرق بي شمار است كه اكنون نتوان در جميع آن بحث كرد و تمام شئون آن را استقصا نمود؛ ولي در بين همه، وسوسه ي در نيت شايد از همه مضحكتر و عجيبتر باشد؛ زيرا كه اگر كسي بخواهد با تمام قوا قيام كند در همه ي عمر به اتيان يك امر اختياري بدون نيت، ممكن نيست از عهده برآيد؛ معذلك، يك نفر بيچاره ي مريض النفس ضعيف العقل را



[ صفحه 158]



مي بيني كه در هر نماز مدتهاي مديد خود را معطل مي كند كه نمازش با نيت و عزم موجود شود. و اين شخص به آن ماند كه مدتها تفكر كند كه براي بازار رفتن يا نهار خوردن نيت و عزم تهيه كند. بيچاره اي كه بايد نماز معراج قرب و مفتاح سعادت او باشد و با تأدب به آداب قلبيه و اطلاع بر اسرار اين لطيفه ي الهيه تكميل ذات و تأمين نشئه ي حيات خود كند، از همه ي اين امور غفلت كرده، بلكه اين امور را لازم نداند سهل است، همه را باطل شمارد و سرمايه ي عزيز خود را صرف در خدمت شيطان و اطاعت وسواس خناس كند و عقل خدا داد را كه نور هدايت است محكوم حكم ابليس كند.

عبدالله بن سنان گفت: «ذكر كردم پيش حضرت صادق مردي را كه مبتلا بود به وضوء و نماز (يعني وسواسي بود) و گفتم: «او مرد عاقلي است.» فرمود: «چه عقلي دارد، با آنكه اطاعت شيطان مي كند.» گفتم: «چگونه اطاعت شيطان مي كند؟» فرمود: «سؤال كن از او اين كه مي آيد او را از چه چيز است، مي گويد از عمل شيطان است.» [1] .

بالجمله، قطع اين ريشه را انسان بايد با هر رياضت و زحمتي است بكند، كه از همه ي سعادات و خيرات انسان را بازمي دارد. ممكن است چهل سال انسان جميع عباداتش حتي به حسب صورت نيز صحيح به جا نيايد و اجزاي صوري فقهي هم نداشته باشد، فضلا از آداب باطنيه و شرعيه. مضحك تر آنكه بعضي از اين اشخاص وسواسي عمل جميع مردم را باطل مي دانند و تمام مردم را بي مبالات به دين محسوب مي كنند. با آنكه خود اگر مقلد است، مرجع تقليدش نيز چون متعارف مردم مي باشد؛ و اگر اهل فضل است، به اخبار رجوع كند ببيند رسول خدا صلي الله عليه و آله و ائمه ي هدي عليهم السلام نيز در اين امور متعارف بودند. فقط در تمام مردم اين طايفه ي وسواسيه هستند كه به خلاف رسول خدا و ائمه ي معصومين عليهم السلام و فقهاء مذهب و علماء ملت عمل مي كنند، و اعمال همه را ناچيز مي شمارند و



[ صفحه 159]



عمل خود را موافق با احتياط و خود را مبالي به دين مي دانند. مثلا، در باب وضو اخباري كه وضوي رسول خدا را بيان كرده اند متواتر است. علي الظاهر، حضرت رسول صلي الله عليه و آله يك مشت [آب] به صورت مي زدند و يك مشت به دست راست و يك مشت به دست چپ. [2] و اجماع فقهاء اماميه قائم است علي التحقيق كه اين وضوء صحيح است. و ظاهر كتاب خدا نيز همين است. در شستن دوم، بلكه غرفه ي دوم، بعضي اشكال كردند؛ ولي غرفه ي دوم، بلكه شستن دوم نيز، ضرر ندارد، گرچه در استحبابش كلامي است. وليكن شستن سوم بدعت و مبطل وضوء است بلااشكال روايتا و فتوي. اكنون عمل وسواسي بيچاره را ببين كه به بيست غرفه كه هر يك از آن غرفه ها فرامي گيرد تمام دست را و غسله ي تامه محسوب مي شود اكتفا نمي كند؛ در اين صورت وضوئش بي اشكال باطل است. اين بدبخت ضعيف العقل اين عمل را كه از اطاعت شيطان و وسوسه ي او بجا آورده صحيح مي داند و موافق احتياط، آن وقت عمل سايرين را باطل مي شمارد. اكنون وجه صدق حديث شريف كه او را بي عقل شمرده است معلوم مي شود. كسي كه عمل مخالف با عمل رسول خدا را صحيح بداند و عمل موافق با آن حضرت را باطل بداند، يا از دين خدا خارج است يا بي عقل. و چون اين بيچاره از دين خارج نيست، پس بي عقل است و مطيع شيطان و مخالف رحمن.


پاورقي

[1] اصول كافي، ج 1، ص 13، «كتاب العقل و الجهل»، حديث 10.

[2] از جمله فروع كافي، ج 3، ص 24، «كتاب الطهارة»، «باب صفة الوضوء».


بازگشت