سالك با استقبال به قبله دو حالت فطري «تنفر از نقص و ناقص» و «عشق به كمال و كامل» را نمايش مي دهد


بدان اي سالك الي الله كه چون وجه ظاهرت را از جهات متشتته ي عالم طبيعت منصرف كردي و به نقطه ي واحده متوجه نمودي، ادعاي دو فطرت از



[ صفحه 117]



فطرتهاي الهيه را، كه به يد غيب در خميره ي ذات تو پنهان است و حق تعالي با دست جلال و جمال طينت تو را بدان مخمر فرموده، نمودي؛ و اين دو حالت فطري را به صورت ظاهر دنيائي ظاهر و مشهود كردي، و براي محتجب نبودن از نور آن دو فطرت الهيه اقامه ي بينه نمودي به صرف ظاهر از غير و توجه به قبله كه محل ظهور يد الله و قدرت الله مي باشد. و آن دو فطرت الهيه يكي تنفر از نقص و ناقص است؛ و دوم عشق به كمال و كامل است. و اين دو، كه يكي اصلي ذاتي و ديگري تبعي ظلي است، از فطرتهايي است كه تمام عائله ي بشري بدون استثناي احدي بدان مخمرند؛ و در جميع سلسله ي بشر، با اختلاف عقايد و اخلاق و طبايع و امزجه و امكنه و عادات در بدوي و حضري و وحشي و متمدن و عالم و جاهل و الهي و طبيعي، اين دو فطرت مخمر است؛ گرچه خود آنها از آن محجوب باشند و در تشخيص كمال و نقص و كامل و ناقص مختلف باشند. آن وحشي خونخوار آدم كش كمال را به آن داند كه غلبه پيدا كند به جان و عرض مردم؛ و خونخواري و آدم كشي را كمال تشخيص داده و بدان صرف عمر كند. و آن دنيا طلب جاه و مال خواه كمال را به مال و جاه داند و عشق به آن دارد. بالجمله، صاحب هر مقصدي مقصد خويش را كمال و صاحب آن مقصد را كامل داند، و عشق به آن دارد و از غير آن متنفر است. انبياء عليهم السلام و علماء بالله و اصحاب معرفت آمدند تا مردم را از احتجاب بيرون آورند و نور فطرت آنها را از ظلمات جهل خلاصي دهند و به آنها كامل و كمال را بفهمانند. و پس از تشخيص كمال و كامل، توجه به آن و ترك غير محتاج به دعوت نيست، بلكه نور فطرت خود بزرگترين راهنماهاي الهي است كه در تمام سلسله ي بشر موجود است.

در اين معجون الهي يعني نماز، كه معراج قرب الهي است، استقبال به قبله و توجه به نقطه ي مركزيه و دست كشيدن و رو برگرداندن از جهات متفرقه، دعوي بيدار شدن فطرت است و خارج شدن نور فطرت از احتجابات است؛ و اين براي كمل و اصحاب معرفت حقيقت دارد. و براي ما، اصحاب حجاب، ادبش آن است كه به دل بفهمانيم كه در جميع دار تحقق كمال و كاملي



[ صفحه 118]



نيست جز ذات مقدس كامل علي الاطلاق كه آن ذات مقدس كمالي است بي نقص، و جمالي است بي عيب، و فعليتي است بي شوب، قوه و خيريتي است بي اختلاط به شريت، و نوري است بي شوب ظلمت. و در تمام دار تحقق هر چه كمال و جمال و خير و عزت و عظمت و نوريت و فعليت و سعادت يافت شود، از نور جمال آن ذات مقدس است؛ و احدي را در كمال ذاتي با آن ذات مقدس شرك نيست؛ و موجودي را جمال و كمال و نور و بهاء نيست جز به جمال و كمال و نور و بهاي آن ذات مقدس. بالجمله، جلوه ي نور جمال مقدس او عالم را نوراني فرموده و حيات و علم و قدرت بخشوده، و الا همه ي دار تحقق در ظلمت عدم و كمون نيستي و بطون بطلان بودند؛ بلكه كسي كه به نور معرفت دلش روشن باشد، جز نور جمال جميل همه چيز را باطل و ناچيز و معدوم داند ازلا و ابدا. در حديث است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله چون اين شعر لبيدرا استماع فرمود كه



ألا كل شي ء ما خلا الله باطل

و كل نعيم لا محالة زائل [1] .



فرمود: «اين شعر راست ترين شعرها است كه عرب گفته.» [2] .

و چون به قلب خود فهماندي بطلان همه ي دار تحقق و كمال ذات مقدس را، در توجه قلب به قبله ي حقيقي و عشق به جمال جميل علي الاطلاق و تنفر از جميع دار تحقق جز جلوه ي ذات مقدس محتاج به اعمال رويه نيست، بلكه خود فطرة الله انسان را دعوت جبلي فطري به آن مي نمايد و وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض [3] لسان ذات و قلب و حال انسان شود؛ و اني لا احب الافلين [4] لسان فطري انسان گردد.

پس اي فقير، بدان كه عالم به وجهه ي سوائيت زائل و داثر و فاني و باطل



[ صفحه 119]



است؛ هيچ يك از موجودات را از خود چيزي نيست و در ذات خود جمال و بهائي و نور و سنائي نمي باشد، و جمال و بهاء منحصر به ذات حق است. و آن ذات مقدس چنانچه متفرد در الوهيت و وجوب وجود است، متفرد به جمال و بهاء و كمال، بلكه متفرد به وجود است؛ و در ناصيه ي ديگران ذل عدم ذاتي و بطلان ثبت است. پس، دل را كه مركز نور فطرت الله است، از جهات متشتته ي اباطيل و اعدام و نواقص منصرف كن و به مركز جمال و كمال متوجه نما؛ و در ضمير صافي خود لسان فطرتت اين باشد كه عارف شيراز مي فرمايد:



«در ضمير ما نمي گنجد به غير از دوست كس

هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس»




پاورقي

[1] «هشدار كه هر چيز جز خدا باطل است / و هر نعمتي ناگزير از بين رونده است.».

[2] علم اليقين، ج 1، ص 106.

[3] پاورقي 183.

[4] «من غروب كنندگان را دوست نمي دارم.» (انعام / 76).


بازگشت