وصل روايتي راجع به دفع نجاسات از بدن و عبرت گرفتن از آن در دفع ارجاس باطنيه


وصل: عن مصباح الشريعة قال الصادق عليه السلام: سمي المستراح مستراحا لاستراحة النفوس من اثقال النجاسات و استفراغ الكثافات و القذر فيها. و المؤمن يعتبر عندها ان الخالص من حطام الدنيا كذلك يصير عاقبته؛ فيستريح بالعدول عنها و تركها، و يفرغ نفسه و قلبه عن شغلها، و يستنكف عن جمعها و اخذها استنكافه عن النجاسة و الغائط و القذر. و يتفكر في نفسه المكرمة في حال كيف تصير ذليلة في حال؛ و يعلم ان التمسك بالقناعة و التقوي يورث له راحة الدارين؛ و ان الراحة في هوان الدنيا و الفراغ من التمتع بها و في ازالة النجاسة من الحرام و الشبهة؛ فيغلق عن نفسه باب الكبر بعد معرفته اياها، و يفر من الذنوب، و يفتح باب التواضع و الندم و الحياء؛ و يجتهد في اداء اوامره و اجتناب نواهيه طلبا لحسن المآب و طيب الزلفي؛ و يسجن نفسه في سجن الخوف و الصبر و الكف عن الشهوات الي ان يتصل بامان الله في دار القرار، و يذوق طعم رضاه. فان المعول ذلك، و ما عداه لا شي ء. [1] انتهي كلامه الشريف.

در اين كلام شريف دستور جامعي است براي اهل معرفت و سلوك كه بايد انسان بيدار سالك الي دار الآخرة در هر حالي از حالات حظوظ روحانيه



[ صفحه 83]



را استيفاء نمايد و در هيچ حالي از ذكر مرجع و مآل خود غافل نباشد. و لهذا حكماء فرمودند: النبي خادم القضاء كما ان الطبيب خادم البدن. [2] انبياء عظام و اولياء كرام عليهم السلام را چون جز بر قضاي الهي و جنبه ي يلي اللهي نظري نيست و ملكوت قضاي الهي بر قلوب آنها حكومت مي كند، جريان جميع امور را به دست ملائكةالله، كه جنود الهيه مي باشند، مي دانند و مي بينند؛ و طبيب طبيعي چون از اين مرحله دور و از اين وادي مهجور است، جريان امور طبيعيه را به قواي طبيعيه نسبت مي دهد.

بالجمله، انسان سالك در جميع احوال و از همه ي امور حظوظ سلوكي خود را بايد استفاده كند. پس، چون حطام دنيا و لذائذ عالم ملك را رو به زوال و تغير ديد و عواقب امر آنها را فساد و افول ديد، به راحتي قلب از آنها اعراض كند و از اشتغال و جمع آنها قلب خود را فارغ كند و مستنكف شود از آنها چنانچه از قذارات استنكاف كند. باطن عالم طبيعت قذارت است؛ و تعبير كثافت و قذارت در نوم - كه بابي از مكاشفه است - دنيا و مال است؛ و در مكاشفه ي علويه عليه السلام دنيا جيفه و مردار است. [3] پس مؤمن همانطور كه از اثقال و فضولات طبيعت خود را فارغ كند و مدينه ي طبيعيه را از اذيت آن راحت كند، قلب را از تعلق و اشتغال به آن مستريح كند و ثقل حب دنيا و جاه را از دل بردارد و مدينه ي فاضله ي روحانيه را از آن فارغ و راحت كند. و تفكر كند در اين كه اشتغال به دنيا نفس شريف را چگونه پس از چند ساعت ذليل و خوار كند و او را محتاج به بدترين و فضيح ترين حالات كند، بفهمد كه اشتغال قلبي به عالم پس از چندي كه پرده ي ملك برداشته شد و حجاب طبيعت مرتفع گرديد، انسان را ذليل و خوار كند و به حساب و عقاب گرفتار كند. و بداند كه تمسك به تقوي و قناعت موجب راحتي دو دنيا است؛ و راحتي در آن است كه دنيا را خوار و ناچيز شمارد و از آن لذت و تمتع نبرد؛ و چنانچه خود را از



[ صفحه 84]



نجاسات صوريه پاكيزه كرد، از نجاسات حرام و شبهه نيز پاكيزه نمايد؛ و چون خود را شناخت و ذل احتياج خود را دريافت، باب كبر و بزرگي را بر خود فروبندد و از سركشي و گناه فرار نمايد، و بر خود در فروتني و ندامت و خجلت را مفتوح كند و جد و جهد در فرمانبرداري حق و دوري از نافرماني كند تا با نيكوئي و خوبي به حق رجوع كند و با پاكيزگي و صفاي نفس متقرب به مقام قدس شود؛ و خود به نفس خود خويش را در زندان خوف و صبر و نگاهداري از خواهشهاي نفساني مسجون كند تا از زندان عذاب الهي در امان باشد و به دار قرار حق در پناه ذات مقدسش ملحق گردد، و در اين حال طعم رضاي حق را بچشد. و اين غايت آمال اهل سلوك است و غير آن را ارزشي نيست.



[ صفحه 85]




پاورقي

[1] «مستراح را مستراح ناميده اند چون نفسها در آنجا از سنگيني نجاسات آسوده مي گردند و پليديها (از بدن) خارج مي شود؛ و شخص مؤمن عبرت مي آموزد كه خالصترين متاع دنيا (غذا) در پايان بدان صورت تبديل مي گردد؛ آن گاه به آساني از مال دنيا روي گردان شود و به سويش نرود و جان و دل را از مشغولي بدان آزاد كند و همچنانكه از نجاست و پليدي خويش اجتناب مي ورزد از گرفتن و جمع مال خودداري جويد. و درباره ي نفس خود مي انديشد كه چگونه در يك حال عزيز و گرامي است و در حالي ديگر ذليل و خوار. و خواهد دانست كه التزام به قناعت و تقوا آسايش دو سراي وي را به دنبال دارد. و داند كه راحتي در سبك گرفتن دنيا و فارغ بودن از تمتعات آن و پاك شدن از نجاست حرام و شبهه است. پس، بعد از آنكه نفس خود را شناخت، در تكبر را بر روي آن مي بندد و از گناهان مي گريزد، و در تواضع و پشيماني و شرم را (به روي آن) مي گشايد و در طلب حسن عاقبت و لذت قرب به حق در انجام دستورات خدا و اجتناب از نواهي او مي كوشد. و نفس خود را در حصار خوف، صبر و خودداري از شهوات زنداني مي كند تا اينكه در دارالقرار به امن خدا بپيوندد و طعم رضاي او را بچشد؛ كه همين شايسته ي اعتماد است و بس و جز آن هيچ نيست.» مصباح الشريعة، «الباب التاسع، في المبرز».

[2] «پيامبر خادم قضاست همان گونه كه طبيب خادم بدن است.».

[3] نهج البلاغة، فيض الاسلام، خطبه ي 108 (اقبلوا علي جيفة قد افتضحوا باكلها) و خطبه ي 151 (و يتكالبون علي جيفة مريحة).


بازگشت